۰ نفر
۲۳ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۰

دکتر کریم مجتهدی / عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

 

کسی که فلسفه می‎خواند باید در درجه اول آسیب‎شناسی فلسفه را هم در نظر بگیرد. هر کسی که اسم کانت یا هگل یا ابن‌سینا و ملاصدرا یا ابن رشد و اصطلاحات فلسفی را به زبان می‎آورد فیلسوف نیست و نشده است و چه بسا این اسامی و اصطلاحات فرنگی را برای خودنمایی و برای فضل‌فروشی ممکن است بکار برد که این نقض غرض است و نتیجه‎ای عایدشان نمی‎شود.

دیگر وقت آن رسیده است که فلسفه را جدی بگیریم . زمان آن تعلیم گذشته که نام چند فیلسوف را ببریم و فکر کنیم فیلسوف هستیم. چیزی که در فلسفه مهم است این است که سودش به خود فلسفه نمی‏رسد.

پرهیز از مسائل کاذب

باید صداقت داشت و با صداقت و تعمق و شعور کامل از آسیب هایی که ممکن است متوجه یادگیری یا تدریس ‏شود آگاه شد. این موضوع از این لحاظ مطرح است که در شرایط فعلی با مسائل کاذب زیادی روبرو هستیم. از جمله این مسائل کاذب تعارض بین فلسفه غرب و فلسفه اسلامی است. یک کسی می‎گوید من فلسفه غرب کار می‎کنم یعنی اینکه به فلسفه اسلامی اعتقاد ندارم و یا برعکس.

اگر کمی تأمل کنیم می‏بینم که هم ریشه‎های این دو قلمرو واحدند و هم مرزهای مشترکی با هم دارند. حتی در دوره تجدید حیات اروپا؛ رنسانس، ابن سینا همینقدر مطرح است که توماس آکویناس مطرح است و برعکس، یا هگل وقتی که راجع فلسفه صحبت می‏کند به افرادی مانند برقِلس و پروکلوس و فورفوریوس و ژان بلیک توجه می‎کند که نشان می‎دهد فرهنگ فلسفی کم و بیش در شرق و غرب ریشه‏های کم و بیش واحد و مرزهای مشترک زیادی دارند. اینطور نیست که فلسفه اسلامی خلاف فلسفه غرب باشد و یا برعکس. کافی است به عمق بیشتری برسیم و وقتی به عمق توجه کنیم قرابت این دو را بیشتر متوجه می‏شویم.

یکی دیگر از مسائل کاذب، تعارض بین علم جدید و فلسفه است. دانشجو دنبال علم می‏رود و به فلسفه کاری ندارد اما نمی‎داند که علم همان فلسفه است. فلسفه‎های جدید برخلاف فلسفه قرون وسطی به علوم جدید توجه دارند. عقربه ذهنی متفکر قرون وسطی بین وحی و عقل در نوسان بوده ولی بعد از رنسانس علوم جدید در فلسفه مطرح می‏شوند.

بعد از رنسانس هم بیکن مقدمه بر علم جدید و طبیعیات جدید نوشته یا دکارت ریاضیات را برهان می‏داند که تجسس علم جدید را تضمین می‎کند و کانت فلسفه نظریش تحلیل علوم جدید نیوتنی است. انیشتن و پلانک هم نظریاتی که درباره نسبیت گفتند از دل فلسفه کانت بیرون آمد و خود انیشتن در انجمن کانت شناسی عضو بوده است. کوپرنیک هم که واضع علوم جدید است شاگرد نیکولاس دو کوزا بوده است . پس مشاهده می‎کنیم که علم از فلسفه تغذیه می‏کند.

فلسفه زدگی هگل

برای چه اینقدر به هگل توجه می‎کنم در حالیکه هگلی نیستم؟ علتش این است که هگل بعد از کانت فلسفه را دوباره مستقل کرد. ادعای فلسفه را دوباره احیا کرد. نظام بزرگ فکری هگل یک جامعیت‌پردازی به اصل فکر است. اسم دایرة المعارفش را می‎گذارد دایرةالمعارف علوم فلسفی. یعنی فلسفه علم کلی است. دانش همان فلسفه است و جنبه عقلی تمام علوم جزیی باید سنجیده بشود. هگل یک همچنین رویایی داشت. اگر بیکن طبیعت‌زده است اگر دکارت ریاضیات‌زده است اگر لایپ نیتس به نحوی علم زده است هگل فلسفه زده است.

باید به خطابه هگل در مقام ریاست دانشگاه برلین دقت زیادی بشود چرا که از موضع قدرت صحبت می‎‏کند. می‎گوید که من نگهدار فلسفه‏ام و زمان فلسفه یونان گذشت و حالا فلسفه در دست من است. فلسفه را من بدست نیاوردم بلکه فلسفه مال ماست. حالا من به تعصب ملی او کاری ندارم ولی یک چیزی را فهمیده که می‎‏تواند خیلی قدرت داشته باشد.

امروز وقتی پدیدار شناسی روح را می‎خوانید متوجه می‎شوید که پراکنده است. مؤلف یک بحثی را دنبال می‏کند و یک دفعه مطلب را برمی‏گرداند از اول و کورمال کورمال مطلب را دنبال می‏کند. بعضی‏ها این را ناشی از عیب کار او دانسته‏اند ولی بنده می‏گویم این ارزش کار او را نشان می‏دهد زیرا به هر دری می‏زند که تفکر را به پیش ببرد. این کتاب پیچیدگی های زیادی دارد زیرا نتیجه را به عنوان مقدمه آورده و ممکن است آن را نفهمید و برعکس اگر اول کتاب را بفهمید این خطر وجود دارد که تحلیل هایش را نفهمید. این کتاب یک جنبه روانشناختی دارد و از اسپینوزا هم خیلی بهره برده است.

هگل دست نوشته‏های بسیاری دارد که پس از مرگش چاپ شدند اما چهار کتاب پدیدارشناسی روح، منطق، دایرةالمعارف علوم فلسفی است که قسمت اولش منطق قسمت دومش فلسفه طبیعت و قسمت سومش فلسفه روح است و فلسفه حق مهمترین نوشته های او هستند.


(خلاصه سخنان دکتر مجتهدی در نشست "افکار هگل" ) / 62

کد خبر 129485

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 1 =