ویژه نامه خبرآنلاین به مناسبت درگذشت استاد دکتر ابوالقاسم گرجی / تشنه ساحل نشین این دریای عمیق شدم

محمدرضااسدزاده - تشنه بود. می گفت آب دریا را اگر به قدر تشنگی هم بچشی، سیراب نخواهی شد. تشنه ترمی شوی. یک بار در انجمن مفاخر ، بحثی در میان بود که کدام علم آدرمی را تشنه می کند و کدام سیراب؟ رو کرد به استاد دوانی و گفت: علوم اسلامی، دنیای اکتشاف است. کشف، تشنگی می آورد.

عمرش صرف در جست وجوگری در دریای فقه و اصول و حقوق اسلام شد. درجه اجتهادش را در جوانی گرفت. او یکی از نوادر تحصیل کرده دانشگاه بود که درک عمیقی از فقه وحقوق اسلام داشت. مجتهد مکلای 90 ساله که اذان ظهر شنبه 7 اسفند به دلیل کهولت سن درگذشت، فروردین 1300 در تهران به دنیا آمده بود. سال 1306 به مکتبخانه رفت و در سال 1313 تحصیلات حوزوی را آغاز کرد و در اوایل سال 1323 برای تحصیل در فقه و اصول به نجف اشرف رفت. شاگردی آیت الله عظمی خویی و شاگردی حضرات آقایان شیخ محمد حسین بروجردی، شیخ محمدرضا تنکابنی، شیخ محمد کاظمینی از او مرد جامعی در حوزه فقه و حقوق و همچنین ادبیات و تاریخ اسلام ساخت.

استاد دکتر ابوالقاسم گرجی پس از اینکه در سال 1330 به تهران مراجعت کرد، به تدریس در سطوح عالیه و خارج فقه و اصول مشغول شد. از سال 1332 به تحصیل در فقه و مبانی حقوق اسلامی در دانشکده الهیات پرداخت. در سال 1335 تحصیل در دوره دکترای فلسفه و حکمت اسلامی را آغاز کرد و از همان زمان نیز در همان دانشکده به تدریس پرداخت. پس از آن نیز به تدریس دوره دکتری حقوق خصوصی و حقوق جزا در دانشگاه تهران مشغول بود.

علاوه بر تدریس، وی مجری و محقق تعداد زیادی از طرح های پژوهشی دانشگاه تهران بوده است. از وی تاکنون بیش از صد مقاله و بیست عنوان کتاب چاپ شده که از بین آنها دو کتاب به عنوان کتاب سال انتخاب شده است. دکتر گرجی در دوران تدریس به عنوان استاد نمونه، استاد ممتاز، پژوهشگر برجسته دانشگاه و پژوهشگر نمونه کشور شناخته شده و همچنین نشان درجه1 دانش را دریافت کرد. او چهره ماندگار کشور و دارنده نشان درجه یک دانش از رییس جمهور خاتمی بود و در مراسم مشترک فرهنگستان ها به عنوان استاد برگزیده فرهنگستان علوم ایران و دارنده جایزه جشنواره بین المللی خوارزمی انتخاب شده بود.
این آخرین گفت وگویی است که با استاد داشته ایم که به بهانه این ایام منتشر کردیم. روحش شاد و یادش گرامی باد.

استاد چه شد که به فقه و حقوق علاقه مند شدید؟

بنده از کودکی با صرف و نحو و معانی و بیان آشنا شدم. نوجوانی من با منطق و فقه واصول گذشت. خیلی به ادبیات و تاریخ علاقه داشتم. در زمان نوجوانی اینجانب مرحوم آیه الله تنکابنی که در تهران سطح مکاسب و کفایه و درس خارج می فرمودند به علت دوستی زیاد اینجانب با جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا علی آقا فلسفی تنکابنی ، آقازاده آن مرحوم برای ما کتاب قوانین رسائل را تدریس فرمودند که خلاصه می توانم بگویم بنده را جذب کرد و در قسمت سطوح بیش از هر کس از آن مرحوم استفاده کردم .

قوانین، رسائل،مکاسب و کفایه حتی مدتی هم در درس خارج ایشان شرکت می کردم. مناسب است این را هم عرض کنم که بنده نه تنها حدود هفت، هشت سال از آن مرحوم استفاده علمی کرده ام بلکه از همان اوان تا پایان عمرایشان از لطف و محبت سرشارشان بهره مند بوده ام رضی الله تعالی عنه .

در مدت تحصیل در تهران بنا به روش حوزه های علمیه که علاوه بر تحصیل تدریس هم می کنند، به تدریس ادبیات عرب، منطق و کتب مقدماتی فقه واصول نیزاشتغال داشتم. تقریبا همه کتب ادبی متداول، کتاب منطق و فقه واصول تا حدود شرح لمعه و قوانین را تدریس می کردم .

در حدود سال 1322 به تشویق مرحوم آیه الله تنکابنی برای ادامه تحصیل به اتفاق آقازاده ایشان عازم نجف اشرف شدیم . سفر به نجف و تحصیل در انجا دگرگونی های فراوانی برایم ایجاد کرد.

حوزه آن روز نجف حوزه ای بسیار پر شور و گرم بود. در آن حوزه حداقل ده نفر یا بیشتراز علمای بسیار مبرز که همه صلاحیت کامل برای مرجعیت عمومی داشتند مشغول تدریس بودند.

بنده در آن حوزه از محضر پر فیض اساتید و مراجع بزرگواری همچون آیه الله العظمی خوئی، مرحوم آیه الله آقای شیخ محمدعلی کاظمینی، مرحوم آیه الله آقای شیخ محمد کاظم شیرازی و دیگران بهره بردم دراین میان بیشترین بهره را از محضر درس آیه الله العظمی خوئی بردم . بیش از یک دوره خارج اصول و به موازات آن خارج فقه: متاجر، طهارت، صلوه، خمس و غیره در محضر درس ایشان شرکت داشتم. شکر در نجف اشرف نیز به موازات تحصیل به تدریس کتاب های رسائل و مکاسب و کفایه اشتغال داشتم . در سال 1330 با اخذ گواهی اجتهاد از برخی از مراجع بزرگ به تهران مراجعت کردم .

این شد که زندگی ام وقف فقه و حقوق اسلام شد. هرچه بیشر غور می کردم و هر چه بیشتردر اعماق این علوم پیش می رفتم، بیشتر تشنه تر می شدم. امروزهم هنوز در ساحل این دریای بزرگ فقه اسلام، تشنه ای هستم که مشغول نوشیدن از این دریا هستم. این حقیقت است که ما تشنگان ساحل نشین این دریای عمیق هستیم. اینها را تنها کسی می تواند بفهمد که خودش شناگری آموخته باشد نه از دور وصف دریا شنیده باشد.

به نظر بنده منابع فقه اسلام یک اقیانوسی است عظیم با پهنه های بسیار گسترده و مختلف به گونه ای که می توان همه چیزاسلام را از آن استنباط کرد: حقوق سیاست واقتصاد و غیرها بنابراین فقه اسلام می تواند جوابگوی کلیه این مسائل باشد. در بخش حقوق بنده عقیده دارم که منابع فقه اسلام می تواند یک سیستم حقوقی کامل غنی ، وسیع و دارای عناصر زنده و فعال حقوقی را به دنیای امروز عرضه کند. این عقیده را من جدا و صرف نظرازاین که یک مسلمان هستیم ابراز می کنم .

بحث سیستم حقوقی فقه اسلام را مطرح کردید. به نظر شما این سیستم حقوقی در چه صورتی می تواند به عنوان یک سیستم حقوقی کامل و دارای عناصر زنده و فعال در عرصه جامعه امروز مطرح شود؟

فقه ما با همین اسکلت واستخوان بندی موجود قسمت عمده مسائل حقوقی دنیای اسلام را در بر دارد واز منابع آن می توان کلیه مسائل حقوقی را به دست آورد. منابع فقه اسلامی منابعی است محکم واستوار و دارای عناصری زنده و فعال که در آن کلیه وظایف و حقوق فردی واجتماعی، عمومی، خصوصی، جزایی و سیاسی چه برای شخصیت های حقیقی و چه برای شخصیت های حقوقی بلکه حتی قسمت های حقوقی جدیدی را که امروزه به وجود آمده، همه در آن وجود دارد و همه را می توان از آن استنباط کرد. حتی مسائلی مانند: حقوق دریایی، حقوق فضایی، حقوق انسانی، حقوق حیوانی، حقوق گیاهی و غیره که در گذشته به این صورت مطرح نبوده است. همه و همه از منابع فقه به خوبی قابل استفاده و بهره برداری است.

قسمت های مختلف حقوقی که در فقه اسلام و منابع آن آمده حتی آن قسمت هایی که به صرف تئوری می ماند و چه بسا آنرا به صرف دید تاریخی می نگرند، همه به گونه ای است که چه در صحنه عمل و چه در جهان حقوق امروز قابل عرضه است .این مطلب را بنده بدون هیچ گونه تردیدی عرض می کنم .اما به شرط این که ما با یک دید واقع بینانه و برگرفته از مسائل و مشکلات زمان خودمان به آن بنگریم و به سراغ آن برویم و نه به آن دید که گذشتگاه و پیشینیان ما بدان نگریسته اند. آنچه آن بزرگان انجام داده اند، بجای خود بسیار خوب و زیبا کامل و دقیق و نزدیک به واقع بوده است .

اما این مربوط به زمان خود آنان می شود. آنچه آنان انجام داده اند در زمان خودش بهترین بوده است چرا که برگرفته از شرایط زمان خود آنان و ناظر به مشکلات و مسائل مردم همان عصر بوده است . اما ما که در عصر دیگری زندگی می کنیم و با مسائل دیگری روبرو هستیم . با توجه به شناخت مسائل و مشکلات خودمان باید به سراغ منابع فقه اسلام یعنی کتاب و سنت و عقل واجماع برویم. همان کاری که بزرگان ما کرده اند.

اگر چنانچه همانان امروز به جای ما می بودند به یقین همین کار را می کردند. منابع فقه همان منابع گذشته است و خواهد بود. شیوه و متد بهره برداری از آن هم می تواند همان شیوه و متد بزرگان ما باشداما توجه به مسائل و مشکلات جدید و نیازهای انسان و جامعه انسانی، اکنون میزان توقع و بهره برداری ما را از آن منابع افزون کرده و افزونتر می سازد.

اما ما با تضادهای فراوانی در الزامات جهان جدید و مدرنیته و دستورات فقهی روبرو هستیم . به نظر شما چگونه با وجود این تضادها ، فقه می تواند پاسخگوی نیازهای زمان ما با توجه به تغییر شرائط و تغیر نیازهای انسان باشد؟

دراین مساله که انسان از لحاظ تفکر ، نیازها و و روابط در بستری متغیراست، تردیدی نیست. بدون تردید چنین موجود متغیری در موارد بسیاری احتیاج به احکام سازگار و مناسب با شرایط واحوال خود دارد اما این واقعیت برای فقه اسلام هیچ گونه مشکلی را فراهم نمی کند. چرا که منابع فقه حاوی کلیاتی است جاری بر بستر زمان که هیچ گاه از جریان باز نمی ایستد. مشا حتما اصول فقه خوانده اید. عناصری از قبیل زمان و مکان و غیره در جریان این کلیات وانطباق آن با نیازمندیهای انسان دراعصار مختلف نقس اساسی را دارد. عنصر اجتهاد و فقهات، هدایت گر این جریان در طول تاریخ بوده است. اگر فقهاء و مجتهدین هر دوران در جریان کامل نیازهای جامعه خود و مسائل و مشکلات آن باشند خود را مجهز به معلوماتی می کنند که این معلومات چگونگی تحول و تغییرانسان را از لحاظ تفکر شکل روابط و مناسبات و غیره در بستر زمان برای آنان مشخص می کند.

فقهایی که با توجه به این انسان شناسی به سراغ منابع احکام می روند، دراین اقیانوس آب شیرین و گوارایی می بینند که درست مناسب رفع عطش انسان همان روزاست . فقهاء و مجتهدین هر عصر و زمانی ازارائه احکام برای موضوعات جدید و حل مسائل و مشکلات انسان عاجز و ناتوان نیستند،رمگراین که خدای ناخواسته دچار جمود فکری بوده و نخواسته یا نتوانسته باشند عصر خود وانسان زمان خود را خوب بشناسند.

کلیات موجود در منابع فقه اسلام باید بر مصادیق مختلف و گوناگون در زمان های مختلف تطبیق شود واین کار به عهده فقهاء و مجتهدین واگذار شده است .این مجتهد است که باید در هر زمان، انسان و مسائل آن را بشناسد تا چنین تطبیقی برایس میسر گردد. اگر برای تمام کلیات موجود در فقه مصادیقی لایتغیر ذکر می شد و اجازه عدول از آن داده نمی شد، فقه در بستر زمان دچار مشکل می گردید و رفته رفته از صحنه عمل دراجتماع خارج می شد ولی چنین چیزی نیست .

حالا آیا کلیات فقه اسلامی قابل انطباق بر مصادیق گوناگون و قابل تعمیم به مصادیق بوده است؟ لطفا مثال بزنید تا بحث روشن تر شود.

دقیقا کلیات فقه اسلامی قابل انطباق بر مصادیق گوناگون و قابل تعمیم به مصادیق ذکر شده و متن آن قاعده های کلی است. دراین زمینه مثال های زیادی است که من به یکی - دو مثال ساده آن اکتفا می کنم. ما در قرآن یک قاعده کلی داریم به نام " اوفوا بالعقود " وفای به عقد پذیرفتن نتیجه آن، یک وظیفه و یک قانون کلی است اما مصادیق عقد در زمان های مختلف و در روابط میان اشخاص حقیقی یا حقوقی متفاوت است.

 در گذشته عقدها محدود بود به بیع، اجاره، صلح و ... ازاین روی فقها و مجتهدین گذشته، وفای به همان عقدها را لازم می شمردند و چون عقود فقط بین اشخاص حقیقی واقع می شود، تصور می فرمودند: مراد از "اوفوا بالعقود"، "اوفوا بعقود کم" است . یعنی عقدهای میان شما. در حالی که این حکم می تواند شامل کثیری از عقود امروزی هم بشود که در گذشته نبوده است. این التزام به نتیجه عقد هیچ ضرری ندارد که علاوه بر عقدهای منعقده میان افراد حقیقی، عقدهای میان شخصیت های حقوقی را هم شامل شود. چه گیر و مانعی وجود دارد که این قانون کلی شامل انواع شرکت هایی که امروز پیدا شده و در گذشته هیچ نبوده است نیز بشود.

مثال دیگری می زنم که ممکن است افرادی هم با عرض بنده دراین مثال موافق نباشند. ولی من با توجه به ادله به گونه ای قاطع و جازم به آن معتقدم . در باب دیه قتل عمد یا شبه عمد و خطا فقهاء مجازات هایی را برگرفته از منابع فقه از قبیل : پرداخت صد شتر، 200 گاو و غیره برای قاتل ذکر می کنند. ممکن است بعضی تصور کنند که شتر و گاو موضوعیت دارد لذا تصور می کنند که فقط موارد مذکور در لسان دلیل باید پرداخته شود. در حالی که به نظر بنده ، به یقین مطلب بدین گونه نیست .

شتر و گاو و دیگر مذکور، هیچ موضعیت ندارد بلکه اینها مصادیقی است از واحد ارزش آن روز و این اعجاب انگیز است که چگونه اسلام به واحد ارزش آن روز توجه می کند و مواردی را مثال می زند که آن روز تقریبا ارزش یکسان و برابری داشتند. تنوع این موارد می فهماند که هیچ کدام موضوعیت ندارد بلکه نظراسلام این است که فرد مرتکب بدون مجازات و تاوان رها نشود. مرتکب باید معادل آن واحدارزش را به ورثه مقتول بپردازد.

اسلام معادل واحدارزش را چند چیز معین کرده است که افراد به مشکل برخورد نکنند و هر کس مناسب با آنچه در دسترس اوست اقدام کنند. برخی از روایات به صراحت به این معنی دلالت دارد. ذکراین موارد مذکور به این معنی نیست که در تهران هم قاتل برای مجازات باید صد شتر بپردازد. در تهرانی که فراهم آوردن چند شتر هم امری است محال. ازاین گذشته امروزه براثر مسائل گوناگون جغرافیایی اقتصادی و سیاسی این موارد مذکور در مکان های مختلف ارزش های نابرابر و گاهی بسیار متفاوت دارند. این گونه نیست که پرداخت صد شتر همه جا برابر با پرداخت گاو باشد.

بنابراین ما می فهمیم که موارد مذکور تنها اشاره به مصادیق است و هیچ موضوعیت ندارد. ما در زمان خودمان از واحدارزش خودمان برابر قیمت آن واحدارزش در زمان شارع باید به عنوان جریمه پرداخت یا اخذ کنیم. در جوامع دیگر و زمان های دیگر هم به همین گونه .

بنابراین اگرانسان در طول حیات خویش بر بستری ثابت نمی ماند، احکام اسلامی هم بر بستری ثابت نمانده و کلیات آن همراه با نیازهای مختلف و گوناگون انسان بر مصادیقی نو منطبق می گردد. توفیق درانطباق و صحت آن در گرو داشتن یک انسان شناسی صحیح و درک شرایط و موضوعات مختلف زمان است .با این خصوصیات اگر سراغ منابع احکام و فقه اسلام برویم، می بینیم که این منابع سرشاراز عناصر زنده، متحرک و پویاست .

مجموع احکام فردی، حکومتی، ظاهری، واقعی، اولی، ثانوی و ... هر یک به جای خود یک مجموعه متحرک و پویایی را تشکیل می دهد که هیچ گاه از پاسخ گویی به نیازهای انسان و اداره او عاجز نمی ماند چرا که اگر انسان تفکر، نیاز و روابط و شرایط ثابت ندارد. به همین موازات احکام شرعی نیز قابل انطباق بر همه آن شرایط است .

پس حلال محمد تا روز قیامت حلال و حرام او تا قیامت حرام است چگونه با این رویه قابل جمع است؟

سوال به جایی است . این بدان معنی نیست که "حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه" خدشه دار بشود. نه این قاعده کلی، اصلی است مسلم و خدشه ناپذیر.

در منابع فقه اسلامی کلیاتی از آنچه انسان بایدانجام دهد یا از آن بپرهیزد بیان شده و مطابق با شرایط و موضوعات زمان شارع نمونه هایی به عنوان مصداق یا مصداق بارز برای آن ذکر شده است . نسبت به زمان های بعد نیز همین کلیات بدون کم و کاست باید جریان پیدا کند و همانگونه که عرض کردم دراین جریان نقش اساسی و قابل توجه به فقهاء و مجتهدین هر زمان که متخصص فهم آن کلیات هستند، داده شده است. این متخصصین باید به گونه ای تریت شوند که منعکس کننده تمام شرایط و نیازهای انسان زمان خود در مقابل آن کلیات باشند. با عرضه این شرایط و نیازها وارائه موضوعات جدید آن کلیات احکام مناسب را ارائه می کند.

دراین زمینه یکی از مثال های ساده این است ما در منابع فقه یک قاعده کلی داریم که " تشبه به اعداءالله" حرام است .این قاعده کلی و این حکم ، حکمی ثابت و لایتغیراست. حرام محمداست که الی یوم القیامه تغییر نمی کند اما عنوان تشبه، یک عنوان ثابتی نیست و کاملا متغیراست . یک روزی پوشیدن کت و شلوار یا نوعی کلاه خاص ممکن بود، تشبه به کفار باشد، بنابراین حرام بود و مسلمانان نباید می پوشیدند اما امروز پوشیدن کت و شلوار تشبه نیست. بنابراین حرام هم نیست .

هر حکمی موضوعی و هر موضوعی حکم خودش را دارد.البته قسمتی از تکالیف عملی و بخش معظمی از عبادات ثابت و پیش ساخته است و نباید در طول زمان تغییر کند اما این قسمت ناظر به یک سری ارزش های ثابت برگرفته ازابعاد لایتغیر وجودانسان است که ثابت بودن آن هیچ گاه برای انسان مشکلی ببار نمی آورد و با رجوع به طبیعت آن به راحتی می فهمیم که در آینده هم هر چه انسان تغییر کنداین ثبوت برای او مشکل آفرین نخواهد بود. از این بخش ازاحکام که بگذریم بقیه هیچ حالت ثابت واز پیش ساخته ای ندارد بلکه قسمت مهمی ازاحکام فقهی که بیشترین نقش را در زندگی اجتماعی بشر دارد بدون تغییر امکان بقاء ندارد چرا که در ذات آنها تغییر خوابیده است .

همین احکامی که امروز به عنوان احکام حکومتی از آن یاد می کنند خمیر مایه و عنصراساسی تشکیل این احکام تغییراست چرا که این احکام تابع مصالح و مفاسد عموم است و مصالح و مفاسد عموم در زمان های مختلف و در مکان های گوناگون بسیار متفاوت و متغیراست .

متاثراز این تفاوت و تغییر احکام حکومتی نیز متغیر و غیرثابت خواهد بود. طبیعت احکام حکومتی به گونه ای است که نمی توانداز پیش ساخته و حالت ثابت داشته باشد. حاکم فقیه و متخصص عادل باید با توجه به شرایط زمان و مکان و دیگر شرایط مصلحت عموم را به دست بیاورد و بر مبنای آن مصلحت احکام حکومتی رااستنباط کرده والقاء کند چرا که این احکام پیش ساخته نیست و باید در هر زمان بنا به مصالح عمومی آن را از کلیات منابع فقه استخراج کرد و به دست آورد.

شما یکی از مخالفان ترویج حدیث مشهور پیامبر که توالد و افزایش جمعیت است، هستید. از نگاه فقهی چگونه پاسخ مروجین افزایش جمعیت در اسلام را می دهید؟

بله مساله توالد و تناسل که امروزه مطرح است، آن گونه که نسبت می دهند پیامبراکرم فرموده است : "تناکحوا تناسلوا فانی اباهی بکم یوم القیامه ولو بالسقط. " این از لحاظ حکم فردی کاملا درست است . مصلحت فرد و خانواده غالبا این اقتضا را دارداما از نظراجتماعی ممکن است همواره این گونه نباشد.

زمانی که مسلمانان دراقلیت هستند وازاین نظر در مقابل دشمنان خود تامین لازم را دارند، باید محتوای این حدیث را نشر داد و به آن عمل کرد. چه بسا شان نزول این حدیث هم همین باشد.

ولی چه بسا در زمانی مانند امروز مصلحت جامعه ما اقتضای خلاف آن را داشته باشد. ما که تا چند صباح دیگر نمی توانیم امکانات لازم فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی لازم و مفید را برای یک جمعیت آنچنانی فراهم کنیم ، عمل به محتوای این حدیث به صلاح ما نیست واگر ولی فقیه یعنی متخصص عادل بنا به حکم حکومتی دستور حصر توالد و تناسل را صادر کند باید ازاین دستور متابعت شود چرا که این به صلاح جامه است واین هیچ مخالفت با اسلام یا نبی اکرم نیست .

آنچه پیامبراکرم فرمودند در موقعیت زمان و مکان خاصی کاملا درست و صحیح است ولی فعلا ما در آن موقعیت نیستیم واکنون اداره شرافتمندانه و با عزت جامعه اسلامی ما در میان دیگر جوامع دنیا اقتضادی دیگری دارد. و به عبارت مختصرتر چه بسا این حدیث بر فرض صحت قضیه خارجیه باشد نه حقیقیه .

ما در متن منابع فقهی نسبت به معاملات دستوری داریم که : معامله نباید مجهول باشد. در گذشته اگر بایع یک تکه سنگ یا پاره آجری را بر می داشت و به مشتری می گفت به اندازه وزن این تکه سنگ به تو گندم می فروشم به این قیمت، این اشکال نداشت چرا که معامله مجهول نبود اما امروز حکومت به لحاظ رعایت مصالح عمومی جامعه در باب اوزان و مقادیر یک استانداردهای مشخص را تعیین کرده که مردم موظف هستند در قالب همان استاندارها معاملات خود را انجام دهند و خارج از آن معامله را مجهول می کند. خروج ازاین استانداردها چه بسا از نظر احکام فردی شرعی اشکال نداشته باشد، چرا که به وسیله دیگری از حالت مجهول بودن خارج شود اما اگر بی توجهی به حکم حکومتی تلقی شود درست نیست . در همین مساله اوزان مقادیر به خوبی مشخص می شود که حکم کلی اسلام چنان بیان شده که با فرهنگ ها و زمان های گوناگون هیچ تصادم و مشکلی را ایجاد نمی کند و می تواند موافق مصلحت عموم جوامع در تمام زمان ها واقع شود.

بعضی می گویند تنها راه برای جدا ساختن ویژگی های کهن و دور نگه داشتن آنها از حریم استنباط پیمودن روش های جدید و برگرفتن متدهای نو دراستنباط است. شما با این روش مخالف هستید. چرا؟

به عقیده من این نه تنها راه نیست بلکه ضرورتی هم ندرد چرا که منابع احکام ما بنابر اعتقاداتمان هیچ گاه تغییر نمی کند. برای استنباط همواره باید به قرآن و سنت رجوع کرد. صغرای استنباط را همواره بایدازاین دو منبع گرفت . بزرگان ما هم همه همین کار را کردند.

کبرای استنباط را هم همیشه باید از علم اصول گرفت دراین بحثی نیست. دراینجا هم بزرگان ما همه همین کار را کردند. ضرورتی در تغییر متداستنباط احساس نمی شود. همان متد صاحب جواهر شیخ طوسی و بزرگان دیگر خوب و درست است اما اگراین بزرگان امروز بودند و با همین متد به استنباط می پرداختند نتیجه استنباط آنان با آنچه در کتابهاازایشان باقی مانده و در رای و منظر ماست فرق می کرد.

ما باید به آنچه که باعث این فرق می شود توجه کنیم . آنچه نتیجه استنباط آنان را به فرم موجود در آورده همان شرایط و ویژگی های حاکم بر دوران آنان بوده است که مااین شرایط را نداریم . آنچه به فرض موجود بودن آنان دراین زمان به فتوای آنان رنگ دیگری می داد شرایط موجود ماست .

اگر ما به شرایط زمان خود توجه کافی بکنیم طبیعی است که از آن شرایط کهن فاصله می گیریم .این مساله را که ما دراستنباط حکم فقهی از منابع فقه نباید تحت تاثیر عظمت علمی و تقوای بزرگان سلف باشیم از خود آن بزرگان یاد گرفته ایم . خود آنان ضمن بزرگداشت و رعایت احترام پیشینیان خود هیچ گاه آراء آنان را در آراء خود نفوذ نمی دادند حتی اساتید بلافصل خود را. شما به این مساله اجماع و شهرت نگاه کنید بزرگان ما تقریبا پنبه این دو را زده اند.از نظر علمی علماء بزرگ ما از قبیل : شیخ انصاری و مرحوم آخوند برای شهرت اعتباری قائل نشده اند و دراعتبار اجماع هم تردید کرده اند.

عیب از متد نیست . عیب ازاین است که ما آنچه را که باید واقعا در استنباط احکام دخالت دهیم دخالت نمی دهیم یااصلا آن را نمی شناسیم و یااگر می شناسیم به آن توجه نداریم برعکس آنچه را که هیچ دخالتی دراستنباط احکام ندارد بی هیچ وجهی در آن دخالت می دهیم .

با توجه به حوزه وسیع مسائل فقهی تخصصی شدن مباحث فقهی را چقدر ضروری می دانید و در این زمینه چه باید کرد؟

بی شک اگر توسعه در حدی باشد که امکان متخصص شدن در همه ابواب فقه امکان نداشته باشد تخصصی شدن ابواب فقه کاملا ضرورت دارد. راه حل عملی برای این موضوع ایجاد یک نگرش درست نسبت به اجتهاد و تقلیداست .اگر ما رجوع به مجتهد را از باب رجوع به متخصص می دانیم در هر زمینه ای باید به متخصص همان زمینه رجوع کنیم . اگر فردی در بخش معاملات متخصص است وی اعلم دراین بخش به حساب می آید و دراین بخش بایدازاو تقلید کرد ولو دیگر در تمام ابواب ازاو قوی تر باشند. در همین باب که او متخصص واعلم است باید ازاو تقلید شود. تقلید ازاعلم ولو در یک باب متعین والزامی است .

در همین راستا اگر ولی فقیه و حاکم اسلامی تنها در مسائل حکومتی تخصص داشته باشد نه در موارد دیگر هیچ اشکالی ندارد و می تواند حاکم باشد. بله راه عملی این است که این حقیقت را برای جامعه بازگو کنیم تا کسی در متخصص شدن در یک یا چند باب فقهی احساس خسران نکند. امروز بایدافراد را به سوی متخصص شدن و هر چه دقت بیشتر درامور داشتن تشویق و ترغیب کنیم .

البته همانطور که در دیگر تخصص ها ابتدا کلیاتی را فرا می گیرند و بعد به سراغ تخصص می روند ما هم در فقه باید به این گونه باشیم . متخصص در هر بابی از فقه باید کلیات دیگرابواب را بداند تا همانگونه که عرض کردم دراستنباط به کلیات دیگرابواب نیز توجه داشته باشد.

اگر ما بتوانیم خبرگانی درابواب مختلف فقه تربیت کنیم آنان می توانند مشکلات تئوریک ما را برای صحنه های عمل حل کنند و با یک دید نو و عمیق دو مرتبه به سوی منابع فقه بروند و با توجه به موضوعات و مسائل جدید به استنباط نو دست یابند. دراین صورت رفته رفته حجم فقه ما بیشتر و غنی تر می شود. من تصور می کنم که لاوم است در مسائل فقهی گذشته و همچنین در موضوعات جدید فقهی با همان حجم فقهی واحیانا بیشتر که گذشتگان ما روی آن کار کردند و زحمت کشیدند کار شود تااحیانا مجموعه های بسیار بزرگتر با ابواب و فصول زیادتر هم فراهم آید. بسیاری از مسائل امروزی در لسان علمای گذشته ذکر نشده و بسیاری ازمسائل را آنان به اختصار و با دیدی ملهم از شرایط زمان خودشان استنباط کرده اند که متخصصین فقهی ما باید احکام مسائل و موضوعات جدید را بیابند و در مسائل قدیمی نیز یک گزارش اساسی داشته باشند. بحث در این باره بسیار مفصل است که در یک گفت وگو نمی گنجد. اجازه بدهید بحث را جمع کنیم.

بله . از وقتی که به ما دادید بسیار ممنونم.

من هم از شما متشکرم. امیدوارم این حرف ها موجب روشن شدن مسائل فقه در جامعه ماباشد. همان طور که می دانید خیلی مسائل امروز پیچیده شده و برخی نگاه های منفی هم خصوصا به علوم اسلامی و علی الخصوص به فقه اسلام ترویج می شود که باید برای درک درست جامعه و روشنگری در این باره تلاش کنیم. شما که رسانه دارید باید تلاش کنید تا نگاه های منفی به فقه اسلام اصلاح شود.

/62

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 133877

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =