۰ نفر
۱۲ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۷:۱۲

یزدان سلحشور

یک- دوستان اسکار چرا این قدر کم لطف‌اند؟ خب این مردک کریستوفر نولان را می‌کشتید و هالیوود را از دستش خلاص می‌کردید. چرا چند جایزه درپیت دادید به «آغاز» برای خالی نبودن عریضه؟ 

این مردک فینچر هم که نباید راست راست روی فرش قرمز بگردد و برای شما بازی دربیاورد و دائم «شبکه اجتماعی» برای‌تان رو کند؛ اگر بخواهید برو بچه‌ها را جمع می‌کنیم و می‌آوریم آن جا که از درخت اعدام ایستوود آویزانش کنیم.

آرونوفسکی هم که دیگر پررو شده و از بین همه قوها رفته دنبال سیاهش که معلوم است مقاصدی دارد و اهدافی مشکوک. [قحط رنگ که نبوده این همه رنگ توی دنیاست و تازه قو، باید سفید باشد عین ماست، نه مشکی که رنگ عشقه!]

دوستان اسکار! همرزمان! بیداردلان عرصه سینما! خطر نزدیک است و با حمایت‌های بی‌دریغ شما از «نطق پادشاه» («گفتار پادشاه»)، این تشنگان شهرت که زمانی با ما در هالیوود همراه بودند [و حالا به خاطر دلایلی که شما بهتر می‌دانید و ما بهتر می‌دانیم و سرمایه‌گذارهای ما هم بهتر می‌دانند‌، زده‌اند توی خط بهتر حرف مفت زدن] دخلشان آمده و اگر برادرم معمر قذافی [به قول رفیق ساندینیستم رفیق اُرتگا] سرش مشغول نبود مطمئناً یک بار دیگر یک هواپیمای مسافربری دیگر [به نشانه‌ حمایت از صنعت سینما و ما] بالای لاکربی، با مخ میان «شبکه اجتماعی» شیرجه می‌رفت یا نولان پدرسوخته دعوت می‌شد لیبی و بعد هم ناپدید می‌شد یا پسر برادرم قذافی ، همان‌طور که در لیگ حرفه‌ای فوتبال ایتالیا فوتبالیست شد ، کنار ناتالی پورتمن در «قوی سیاه» باله می‌رقصید.

دوستان! این قدر محافظه‌کار نباشید! کشتن این چند «کارگردان‌نما» که کاری ندارد. بر و بچه‌ها آماده‌اند؛ لب تر کنید، می‌ریزیم توی شهر فرشته‌ها [همون لس‌آنجلس دیگه، داشم!] و بقیه‌ قصه هم که ... فقط لب تر کنید!

دو- جشنواره شعر فجر هم تمام شد و روسیاهی ماند برای زغال‌فروش‌هایی مثل بنده که هی افاضات می‌کردند که این جشنواره باید حرکت‌آفرین باشد و رکود شعر و بازار شعر را در این مملکت به سرانجام خوبی برساند. [آخه مرد حسابی! یزدان سلحشور! زغال‌فروش! کی وقت این حرفارو داره؟ همین که میون این رکود، درآمد‌زایی شده برای برگزارکنندگان این جشنواره، خودش خیلی کاره] علی معلم هم که از شاعری استعفا داد و رفت سراغ مشاغل مندرج در فهرست اداره کار.

فایده‌ بزرگ جشنواره شعر فجر امسال [غیر ازاین که مشت محکمی به دهان یاوه‌گویانی مثل یزدان سلحشور و صنف زغال‌فروش‌های ادبیات معاصر بود] این بود که شاعری باسابقه مثل معلم را هم متوجه این واقعیت کرد که شاعری در این مملکت فایده‌ای ندارد و باید از این شهر، رخت و لباس را بیرون برد و خود را به اتوشویی محل معرفی کرد.

خوشبختانه جشنواره شعر فجر امسال بی سروصداتر از هر سال، هم شروع شد و هم تمام شد و نشان داد که فروتنی خیلی خوب است و غوغاسالاری مال آنهایی‌ است که می‌خواهند هی پز بدهند که استعدادها را کشف یا چهره‌های جدید را به انتشاراتی‌ها معرفی می‌کنند؛ وقتی که قرار نیست در این جشنواره اتفاق خاصی بیفتد مگر آدم بیکار است که هی های و هوی راه بیندازد؟ مگر این جشنواره، فیلم فجر است، تئاتر فجر است یا حتی موسیقی فجر است که بخواهد سهمی از روند ارتقاء هنری سال بعد را داشته باشد؟ بابا همین طوری خوب بود خیلی هم خوب بود. تا کور شود هرآنکه نتواند دید. 

سه- خبر فوری: در مراسم اختتامیه‌ پنجمین جشنواره‌ بین‌المللی شعر فجر یک شاعر از دنیای شعر خداحافظی کرد و یک سیاستمدار به این دنیا قدم گذاشت. علی معلم با این ابیات از دنیای شعر خداحافظی کرد: «رفتیم و عشق را به رقیبان گذاشتیم / رفتیم و داغ بر دل هجران گذاشتیم/ در ما نبود طاقت سوز و گداز عشق/ این سوز و این گداز به ایشان گذاشتیم» و دکتر احمدی‌نژاد رئیس جمهور ایران با این ابیات وارد دنیای شعر شد: «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم / و اندر شراب فتنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آخر سیاوشیم / در انتظار رویت آن مهر آخرین / در مجمر سپیده سپندی بر آتشیم.»

یک سئوال فوری: معلم‌ها کارشان درس دادن است آیا «معلم» داشت جدی جدی به ما درس می‌داد؟

54

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 134467

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 8 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۷:۴۷ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۲
    0 0
    قوی سیاه داستان جالبی داشت.
  • بدون نام IR ۱۹:۰۶ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۲
    0 0
    يخ كني
  • بدون نام IR ۲۱:۰۴ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۳
    0 0
    بهتر نيست طنز نوشتن را براي همان آقاي شكيبا بگذاريد؟ اصلا به شما نمي آيد