تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد
استاد ایرج افشار عزیز! چندی است که وجود نازنینت، آزردۀ عارضهای است که شیفتگانت را که به چشم هزاران بیش هستند، نگران، افسرده خاطر و غمگین کرده است. دو هفتۀ پیش که داشتی از بیمارستان جم مرخص میشدی، به اتفاق استاد روشن، نویدی و صفری به عیادتت آمدیم.
مثل همیشه با نگاه مهربان فرمودید: به به چهرههای پر فروغ میراث مکتوب! و سپس شاگرد پروری فرمودید و از گزارش میراث تعریف کردید. سراغ کارهای جدید را گرفتید. از همایش خواجه نصیر پرسیدید، عرض کردم شخصیتهایی مثل جمیل رجب، رجب زاده، احمد جبار و برگرن خواهند آمد. تقدیر کردید این کار بزرگ را.
در حالی که دهان مبارک از کثرت استفادۀ داروها مرتب خشک میشد، گلویی تازه کردید و گفتید: برای گزارش میراث یکی دو مطلب کنار گذاشتهام. از کتاب کاغذ در فرهنگ ایرانی جویا شدید.
آقای صفری گفت مشغول استخراج نمایههاست. گفتم الآن در حال آماده سازی کتابشناسی فردوسی که زحمت مشخص کردن نمایههایش را کشیدید، هستیم. فرمودند برای روز فردوسی در اردیبهشت چاپ کنید و...
صلاح ندیدیم بیش از این استاد را خسته کنیم.
نازنینا! این سطور را که مینویسم، بغض گلویم را گرفته، موی به تنم راست شده، دل و دماغ کاری را ندارم. صبح زنگ زدم منزل به خیال آنکه مثل همیشه گوشی را خودتان بر میدارید، اول میگویید: بله بفرمایید. سلام عرض میکنم. زود صدایم را میشناسید و میگویید: به به حضرت آقای ایرانی. اما این بار خدمتکارتان جواب داد و گفت استاد بیمارستان است...
آیا حق ندارم بغض کنم؟ دیگری گفت در بخش آی سی یو هستید... دست بالا بردم از عمق جان دعایتان کردم.
مدیرعامل موسسه میراث مکتوب
60
نظر شما