چهار شنبه ۱۴ اسفند:
تا دوهفته پیش می شد فکر کرد که حتی از دیدن ساده یکدیگر هم محروم میشویم؟ بغل کردن ها. بوسیدن ها. کافی شاپ رفتن ها.گشت زدن توی خیابان ها.حرم و مسجد رفتن ها. ولی شد.
حتی اگر خود خواسته باشد، ماندن در یک خانه اعصاب کش است...(انتشار ادامه این بخش از نوشته به دلیل محدودیت ها ممکن نیست. متن کامل را در کانال شخصی بخوانید)
یکی از دوستانم از وقتی تو این سالهای طولانی می داند که پاسپورت ندارم، هر وقت به خارج می رود،سر به سرم میگذارد.دیشب می گفت نفرین کردی ما را.خارج که بماند. تا خانه مادرمان هم نمی توانیم بریم. دق دلی همه آن سر به یر گذاشتن ها را سرش خالی کردم که بله. اینیم ما.
از وقتی دیشب بی بی سی اسم من را جزو کرونایی ها نوشت، خیلی که تکذیب من را ندیده بودند امروز تماس گرفتند. ولی احوالپرسی آقای موسوی خویینی بیشتر چسبید چون از بی بی سی خبر نداشت.
فضای کررونایی دنیا، آخرالزمانی شده. خبر های جهانی مثل فیلم های ترسناک است.کی باور میکردیم ما واقعا بازیگر واقعی این دوران باشیم.
تلویزیون ایران سریالهای قدیمی را نشان می دهد. کار خوبی است. شمس العماره را دیدم. در زندان شبها با صفایی فراهانی و شریعتی و رمضانزاده و عطریان در سال گند ۸۸ می دیدیمش.
شعر همه رفتند و کسی دور و برم نیست را با عکس مربوطه برای من هم فرستاده اند.نکنید این کارها را.
فیلم پرسونا با کارگردانی اینگمار برگمان ومحصول ۱۹۶۶ را امروز دیدم.
فردا تولد امام جواد است.دست به دامنش برای رفع مشکل عمومی و سلامت بشویم.
پنجشنبه ۱۵ اسفند:
نصف قوم و خویشام مشهدن و نصف دیگه هم قم.
هی باید احوالپرسی کرد. با یکی از دوستان مشهدی تماس داشتم. اصرار داشت که این روزها خیلی حرم خلوت است. وقت زیارته و زود بیاین مشهد.
هر چه قمیها سفت گرفتند، مشهدیها گویا بیخیالند. همش که نباید با آقای علمالهدی کَل انداخت. این بار حرف خوبی زده که امام رضا شفا میدهد نه ضریح. خدا نکنه خطر برسه بغل گوش آدم. علم الهدی هم باشی یهو این جوری حرف میزنی.مکه ومدینه هم بی زائر شده.
کاش فیلم و یا کتاب کوری ساراماگو را ندیده و نخوانده باشید. از نطر روانی خیلی شرایط مشابهی شده. تاریک و بدون آیندهی معلوم.
صبحی به خانم ابتکار زنگ زدم. دوران قرنطینه کرونا را میگذراند. وقتی هنوز خبر ورود کرونا به ایران هنوز اعلام نشده بود به گیلان و اسلامشهر رفته بود. منشاش احتمالا اونجاها بوده. خدا زودتر شفایش دهد. از خبری شدن ابتلایش ناراحت بود.
داشتم فکر میکردم چهارده ساله مسئول نیستم. موقع کرونا که شد، ما شدیم مسئول مملکتی تو بیبیسی ! اون هم کرونای نگرفته.
اول فکر کردم به مدیران بیبیسی که در صفحههای مجازی هستند پیام بدهم که من کرونا نگرفتم. پیامهای سالومهای من و تو که منتشر شد، خدا را شکر کردم تماسی با آنها نداشتم. والا به مولا. پلیس فتا حواسش به همه چیز هست!
آمار مبتلاها و فوتیها خیلی سرعتش زیاد شده. خدا رحم کند. لامصبا برید از این کشور دیگه!
به کرونا مربوط نیست ولی در ایام جنگ ایران و عراق، آقای «خاویر پرز دکوئیار» دبیر کل سازمان ملل بود و مدام اسم سختش در اخبار تکرار میشد. امروز مُرد.
بیشتر شما یادتان نمیآید. جوک ساخته بودند که صدام گفته اگر یکی از مسئولان طراز اول آن موقع که لهجه غلیظی داشت سه بار بیغلط بگوید «خاویر پرز دکوئیار » جنگ را تمام می کند.
شب جمعه است. دعا هم خیلی باعث آرامش میشه. خدایا بسمونه. دعا کنیم هم دیگر را.
* منتشر شده در کانال تلگرام نویسنده . ۱۵ اسفند ۱۳۹۸
نظر شما