سال 1366 ، صدام به سیم آخر زده و شهرهای کردنشین عراق و ایران نظیر حلبچه و سردشت را بمباران شیمیایی کرد و بسیاری به فجیع ترین و مظلومانه ترین شکل ممکن از زن و کودک و سالمندان قربانی این جنایت وحشتناک شده بودند .
بسیاری در شهرهای کردنشین و غیر کردنشین غرب کشور در بیم و واهمه بمباران احتمال شیمایی شهرشان بسر میبردند و سعی میکردند تجیهزات ابتدایی را برای مقابله با فاجعه احتمالی کنار دستشان داشته باشند ، ماسک های دست ساز و داروهای ضدعفونی و قرصهایی برای مقابله با گازهای شیمیایی که آن هم به زحمت یافت میشد.
بیم و وحشت آن روزهای پدر و مادرم و ما که کودکانی بیش نبودیم شاید شبیه روزهای کرونایی امروز بود ولی خطر صدام و بمباران شیمیایی کجا و خطر کرونا کجا!
جنگ سال بعد تمام شد و خطر بمباران شیمیایی از سر ما گذشت،وسایل های ضد شیمیایی که ا اون روز در خانه کنار دست آماده بود به انباری و بعدها به سطل زباله انتقال داده شد ، آن روزها، غمگین عزیزانی بودیم که از دست رفته بودند و خوشحال که بمب شیمیایی دیگری نیست و بدون وحشت شیمیایی زندگی را تجربه می کنیم .
این روزهای کرونایی هم رفتنی هستند با اینکه خاطرات آن تا همیشه باقی خواهد ماند ،داغ و غم هموطنان و همشهریهای که از دست رفتند ولی خوشحال خواهیم بود برای زندگی بدون وحشت کرونایی ! همیشه بعد از بلاهای سخت این گونه است ، کمی غمگین تر ، کمی شادتر ولی با تجربه تر!
اندر بلای سخت پدید آید ، صبر و بزرگمردی و سالاری ( رودکی )
*پژوهشگر میهمان در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه
310 310
نظر شما