گفت: اذان را که گفتند یک صلوات بفرستید و این شکلاتها را بخورید.
چند شبی بود که با شکلاتهایی که شب قدر، خیرات داده بودند افطار میکرد.
۲۴۱۲۴۱
دستش را توی جیب عبایش کرد. دو تا شکلات درآورد و داد به دو بچهای که توی کوچه بازی میکردند.
گفت: اذان را که گفتند یک صلوات بفرستید و این شکلاتها را بخورید.
چند شبی بود که با شکلاتهایی که شب قدر، خیرات داده بودند افطار میکرد.
۲۴۱۲۴۱
نظر شما