نا آرامی های سوریه در روزهای اخیر سبب شده تا برخی از تحلیلگران این کشور را نیز متاثر از موج انقلاب عربی بدانند و اینگونه تفسیر کنند که دمشق نیز متاثر از انقلابهای عربی شده است. نشریه روسی پولیتکوم درگفتگو با بوریس ماکارنکو رئیس مرکز فناوریهای سیاسی روسیه به این سوال که »سناریوی سوریه» با کشورهای دیگر چه تفاوتی دارد و با »منطق عمومی انقلابهای عربی» سازگار است یا خیر پاسخ داده است.
آیا میتوان تحولات جاری در سوریه را در چارچماق انقلاب های عربی در نظر گرفت؟
حوادث سوریه نشان داده که ناآرامیها به سراسر جهان عرب گسترش یافته است. اوجگیری این جنبشها در سوریه و یمن نشان می دهد که هویت واحد عربی دوباره بروز کرده است. نمونه تونس و مصر به کشورهای دیگر »سرایت» کرد. همه حکام و از جمله حکام عربی با توسل به سیاست " چماق و هویج"به این رویدادها واکنش از خود نشان میدهند. ولی کارآیی این روش ها در همه کشورها متفاوت است. بدیهی است که اصل تشویق مردم در کشورهایی نتیجه بهتری می دهد که حکومت به موقع رفتار کرده و گامهای واقعی و نه سمبولیک به نفع مردم بر میدارد.
همین امر در مراکش مشاهده شد که رژیم آن، لیبرال ترین رژیم در جهان عرب (غیر از لبنان) است. پادشاه مراکش از اعتبار بالایی برخوردار است و لذا وعدههای وی مبنی بر اجرای اصلاحات سیاسی برای گسترش مکانیزم های تکثرگرایی سیاسی در مجموع به اعتراضات مردمی پایان داد. ولی لیبی در زمینه توسل به "چماق» زیادهروی کرد. در بحرین توسل به اقدامات شدید از یک سو، محدود بود و از سوی دیگر کافی به نظر میآید. دولت یمن چیزی ندارد که مردم را تشویق کند ولی در شرایط جاری از امکانات چندانی برای توسل به "چماق» هم برخوردار نیست.
بعد از این بررسی اجمالی اوضاع جهان عرب، می توانیم مشخصاً درباره سوریه صحبت کنیم. آنجا هم چماق هست و هم هویج. رژیم حاکم بر سوریه از امکانات مالی کافی برای افزایش یارانهها و پرداختهای دیگر که عربستان سعودی و لیبی دارند، برخوردار نیست. سوریه کشور ثروتمندی به حساب نمیآید. بنا بر این، برای به دست آوردن دل مردم باید وعده اصلاحات را داد، از جمله ایجاد فضای باز در کشور، لغو حالت فوق العاده و غیره. ولی واقعیت این است که وعدههای »شیرین» با تأخیر داده شد و کم بود. استعفای دولت (کاری که در کشور همسایه اردن نتیجه مطلوبی داد) در سوریه کافی نبود. مردم کوچه و بازار بر انگیخته شدند، درگیری ها رخ داده و خون ریخته شده است. لذا در سوریه حتی با توسل به این »هویجها» نمی توان مناقشه سیاسی را حل کرد. استعفای دولت یک اقدام سمبولیک است زیرا رئیس جمهور عوض نمی شود. در اردن و مراکش حکومت پادشاهی زیر علامت سئوال نمیرود ولی رئیس جمهور از خانوادهای که 30 سال است که بر سوریه حکومت میکند، از این حالت قدسی برخودار نیست. لذا استعفای دولت ممکن است به عنوان یک گام ضعیف تلقی شود.
در آینده کدام عوامل در اوضاع سوریه نفوذ خواهد کرد؟
هم عوامل مثبت وجود دارد و هم عوامل منفی. عامل مثبت این است که سوریه کشوری »غربیتر» از یمن و لیبی است. دیکتاتوری سوریه نسبتاً ملایم است. مخالفان سیاسی را اعدام نکرده و کمتر به زندان می اندازند. در سوریه چند صد نفر زندانی سیاسی وجود دارند ولی آنها عمدتاً نه مخالفان رژیم بلکه اسلامگرایان هستند. مخالفان واقعی سیاسی معمولاً کشور را ترک میکردند. عبدالحلیم خدام معاون رئیس جمهور و وزیر سابق امور خارجه، کشور را ترک کرده اند. رفعت اسد، برادر حافظ اسد و عموی رئیس جمهور فعلی از سوریه تبعید شده است. با عنایت به این سنت سیاسی میتوان احتمال داد که سوریه بر خلاف رژیم قذافی، تا این حد به زور متوسل نخواهد شد. مقایسه با لیبی بی اساس نیست زیرا سوریه از نظر محدود کردن کثرتگرایی واقعی و آزادیهای سیاسی از تونس و مصر سبقت گرفته ولی به لیبی نرسیده است.
یکی از مزایای سوریه این است که این لاییکترین کشور عربی است که همین امر باعث امیدواری به حل و فصل متمدنانه مناقشه می شود. ولی سوریه به این خاطر کشوری لاییک شده است که اقلیت مذهبی بر آن حکومت میکند. رهبران علوی این کشور به ایدئولوژی ملیگرایی غیر مذهبی عربی پایبند هستند زیرا هر گونه توسعه نقش دین در سوریه، مشروعیت حکومت آنها را زیر سئوال خواهد برد. این مسأله در طول دهسالههای اخیر مطرح بوده ولی سوریه به برکت رعایت اصول دولت غیر مذهبی نظام خود را حفظ کرده است.
می توان به عوامل منفی اوضاع جاری هم اشاره کرد. ما در تونس و مصر شاهد نقش ارتش شدیم که خودمختاری و اعتبار بالای اجتماعی خود را حفظ کرد. ژنرالهای هر دو کشور در موقع بحرانی فهمیدند که بهتر است که دیکتاتور قدیمی را فدا کنند تا بتوانند رژیم را حفظ نمایند. در آن کشورها خونریزی کم بود. ولی اوضاع سوریه فرق میکند.
نرم بودن رژیم سوریه موجبات اجرای سناریوی مصر و تونس را فراهم میکند. ارتش سوریه هم نیرومند است و به عنوان نهاد جداگانه دولتی مطرح است. ولی مسأله این است که بخش قابل توجه ژنرالها و رؤسای سرویس ویژه سوریه به اقلیت مذهبی تعلق دارند. یعنی ارتشی که نمایندگان اقلیت در آن مواضع نیرومند دارند، نمی تواند همان نقش ارتشهای مصر و تونس را بازی کند. ژنرالهای علوی تا آخر به فرمانده کل قوا که او هم علوی است، وفادار خواهند ماند. همچنین روشن است که حکومت نگران بروز موج جدید اسلام گرایی است. در سال 1982 این عامل در یکی از شهرهای سوریه مطرح شده بود.
بدیهی است که استعفای دولت که البته حرکت ریشهای نیست، به رژیم اجازه میدهد وقت معینی بخرد. گام بعدی، پیشنهاد اصلاحات است. از یک سو، اصلاحات ضروری است و سوریه در این زمینه با تأخیر رفتار میکند. از سوی دیگر، در شرایطی که مردم ناآرام هستند و عناصر مذهبی و غیر مذهبی مردم از رژیم ایراد می گیرند، اعلام اصلاحات سیاسی کار سادهای نیست.
اوایل ماه فوریه مخالفان سوری مقیم خارج از کشور از "برادران در میهن" دعوت کردند که در دمشق »روز خشم» بر پا کنند ولی مردم از این دعوت حمایت نکردند. لیکن یک ماه بعد موج اعتراضات بسیاری از شهرهای سوریه را فرا گرفت. علت این امر چیست؟
مسری بودن قیامهای عربی از منطق و سرعت خود برخوردار است. این موج دیرتر به سوریه رسید ولو اینکه یک ماه پیش سوریه به عنوان صحنه بعدی ناآرامیها (بعد از مصر) مطرح بود. من طی مطلبی که ماه قبل نوشته بودم، شروع حوادث در سوریه و یمن را پیشبینی کرده بودم.16146
پولیتکوم، 30 مارس
نظر شما