باورم نمی شد که شوهرم به دخترم که از همسر قبلم دارم،پیشنهاد دوستی داده

خراسان نوشت:زن ۴۰ ساله که از شدت استرس و نگرانی لرزش دستانش به خوبی حس می‌شد، با چهره‌ای مغموم، اما برافروخته وارد اتاق مددکاری شد و در تشریح سرگذشت اسفبارش به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.

وی گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که «همایون» به خواستگاری ام آمد. مادرم در یکی از جلسات مذهبی با مادر همایون آشنا شده بود و با همین آشنایی چند ساعته مرا برای پسرش خواستگاری کرده بود، در حالی که هیچ گونه آشنایی و شناخت قبلی از خانواده اش نداشتیم، اما مادرم اعتقاد داشت وقتی مادر همایون زنی محجبه و باوقار است، حتما فرزندش را به شکل شایسته‌ای تربیت کرده است. از سوی دیگر نیز یکی از بستگان پدرم عاشق خواهر کوچک ترم شده بود و آن‌ها به طور غیررسمی و با واسطه کردن بزرگ ترها از خواستگاری خواهرم صحبت می‌کردند، اما پدرم حتی سخن گفتن در این باره را نیز بر نمی‌تابید چرا که اعتقاد داشت تا زمانی که من ازدواج نکرده ام، نباید حرف از خواستگاری خواهر کوچکم به میان بیاید.

 من تصمیم خودم را گرفتم و ندیده و نشناخته با همایون ازدواج کردم. طولی نکشید که مقدمات جشن عروسی فراهم شد و من و همایون زندگی زیر یک سقف را آغاز کردیم، اما خیلی زود ورق برگشت و زندگی ام در مسیر نابودی قرار گرفت. هنوز دخترم را باردار بودم که روزی سرزده به خانه بازگشتم و شوهرم را کنار بساط مواد مخدر دیدم. گویی اتاق دور سرم می‌چرخید و پرنده‌های خوشبختی مرا ترک می‌کردند. همه آرزوهایم با دیدن این ماجرا به خاکستر یأس تبدیل شد. زمانی که فهمیدم همایون قبل از ازدواج با من اعتیاد داشته است، گریه کنان به پایش افتادم و از او خواستم به خاطر دخترمان اعتیادش را ترک کند. به همین دلیل او را نزد پزشک متخصص اعصاب و روان بردم و همسرم با مصرف دارو چند ماه اعتیادش را کنار گذاشت. در این مدت احساس آرامش داشتم و آرام آرام به ادامه زندگی با همایون امیدوار شدم، ولی هنوز ترک اعتیاد او به یک سال نرسیده بود که متوجه شدم همسرم دوباره به لجنزار مواد افیونی افتاده است، اما او سختی رانندگی در جاده و بیابان را بهانه‌ای برای مصرف مواد مخدر قرار داده بود و ادعا می‌کرد اگر کمی مواد مخدر سنتی مصرف نکند، توان کار کردن را نخواهد داشت.

تلاش هایم برای ترک اعتیاد او بی فایده بود. با وجود این، این شرایط را تحمل کردم تا این که بعد از به دنیا آمدن دختر دیگرم تازه متوجه شدم که همایون به مواد مخدر صنعتی روی آورده است. دیگر بر لبه پرتگاه ایستاده بود و هر لحظه با توهم‌هایی که داشت، مرا به باد کتک می‌گرفت. چند بار تلاش کرد دختر کوچکم را بفروشد و ...

 زندگی فلاکت بارم هر روز بدتر می‌شد تا این که بعد از ۱۳ سال زندگی مشترک از او طلاق گرفتم و حضانت دخترانم را در قبال بخشش مهریه پذیرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. با شرکت در کلاس‌های آموزش خیاطی کار و کاسبی به راه انداختم و سعی کردم زندگی گذشته را فراموش کنم. در این مدت خواستگاران زیادی داشتم، اما همه فکر و ذهنم تربیت و تحصیل دخترانم بود تا این که یکی از مشتریانم مرا برای پسرش خواستگاری کرد. طاهره خانم مدعی بود عروس و پسرش در کشاکش طلاق هستند، چرا که عروسش نازاست. اگرچه طاهره خانم ادعا می‌کرد پسرش مرا در مسیر منزل دیده و پسندیده است، اما راضی به این ازدواج نبودم. با وجود این، آن قدر رفت و آمدها و اصرارهایش بیشتر شد که تصمیم گرفتم با پسرش صحبت کنم. «شهرام» با همه خواسته هایم و به ویژه حضانت صحیح از فرزندانم موافقت کرد، چرا که دخترم به سن نوجوانی رسیده بود و حساسیت خاصی از خودش بروز می‌داد.
خلاصه، دخترم را راضی کردم و سه سال قبل، دوباره پای سفره عقد نشستم. از همان چند ماه اول زندگی متوجه شدم دخترم رابطه خوبی با همسرم ندارد و من آن را به حساب همان حساسیت هایش می‌گذاشتم. همسرم وضعیت مالی خوبی داشت و من هم آن قدر درگیر زندگی و جنین هشت ماهه ام بودم که متوجه افسردگی و گوشه گیری دختر ۱۷ ساله ام نشدم تا این که «نیلوفر» چند روز به خانه خواهرم رفت و با بیان این که دیگر به خانه باز نمی‌گردد، راز عجیبی را فاش کرد. او به خواهرم گفته بود ناپدری اش به او علاقه‌مند شده و پیامک‌های خارج از عرف برایش می‌فرستد و پیشنهاد دوستی داده است!باورم نشد، اما وقتی از زبان همسرم شنیدم، ناخودآگاه سیلی به صورتش نواختم و ...

23302
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1416942

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 42
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۰۹:۲۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    فقط در خراسان این اراجیف نوشته میشه! همه نوشته یه نفره
  • US ۱۰:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    هر خبری تو این سبک دیدین شک نکنین مال روزنامه خراسانه!!! نمیدونم بقیه هم دارن یا خراسان تخصصش اینجور چیزاست.
    • سعیده IR ۱۵:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      91 21
      دقیقا
  • سهیلا IR ۱۱:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    واس همینه که من بعد فوت شوهرم ازدواج نکردم...من ی دختر ۱۱ ساله دارم
    • امیر IR ۱۴:۳۷ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      آفرین
    • my IR ۱۵:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      68 20
      افرین
    • نیما IR ۱۵:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      87 48
      اشتباه کردی فردامنت سرش نزاری
    • IR ۱۷:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      31 12
      احسنت
    • صادق IR ۱۷:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      53 28
      عزیزم همه که اینجور نیستن شما هم کیس مناسب گیرت اومد ازدواج کن
  • یاسین IR ۱۲:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    یه سوال : دقت کردین بیشتر اخبار حوادث از مشهده
  • عبود IR ۱۲:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    و بازهم مشهد !!!
  • IR ۱۳:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    سلام مردحسابی خبرکم داریم که این خبرها را میفرستین یعنی مملکت ما فقط این خبرها خیلی مهم است
  • IR ۱۳:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    خوب سیلی به کوشش خواباند بعدش چی شد
    • . IR ۱۶:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      68 7
      و جریان پایان نواخت
  • محمدرضا IR ۱۳:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    71 15
    وااسفا از این مردم بی قید...خدا...
  • سارا تهرانی IR ۱۳:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    72 35
    مسخره بود قصه است
  • IR ۱۳:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    زنانی. که دختران. بزرگ در خانه دارد هرگز نباید تن به ازدواج مجدد دهند و. این امر بسیار نا شایست. و به دور از. عرف. و عقل. است زیرا. دختران. بی گناه. . مورد. تعرض. و فشار روحی قرار خواهند گرفت . و. آینده ای. مبهم در انتظارشان است و این زن. با میل و خواسته خود ظلم بزرگی به فرزندان. خود نموده که هرگز قابل جبران و بازگشت. نخواهد بود
    • sabs IR ۱۶:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      ببند بابا چون قبلا زندگی بدی داشته قرار نیست تا اخر عمر بیوه بمونه و لذت زندگی خوب رو از خودشو فرزندانش بگیره کع...باید طرفشو بشناسه چه برا با آول چه بار دهم ادم بدون شنااااخت نباید وارد یک رابطه و یک زندگی بشه مشکل ماها اینه که بلد نیسیتیم ادم باشیم همین درضمن خواهشا اظهار نظر بیخود نفرمایید وقتی آگاهی نداری
  • یزدی IR ۱۴:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    95 46
    وقتی ازصراط مستقیم دورشوی راههای کج زیاداست ولی صراط نه تثنیه دارد ونه جمع وهرچی از راه کچ دوربری ازصراط دورتروشرترمیشوی شکل انسان ولی باطن شیطان
  • IR ۱۴:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    بازم خراسان عجب لاس وگاسی شده هین خراسان
  • مرتضی IR ۱۴:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    89 67
    خانم جان تا چشمت دربیاد کسی که دختر داره مرد غریبه رو تو خونه ا ش راه نمیده
    • IR ۱۴:۴۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      مردا حق ازدواج دارن زنها نداشته باشن؟؟؟
  • IR ۱۴:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    36 12
    عجب
  • ناشناس IR ۱۴:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    30 8
    عجب
  • یکتا IR ۱۴:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    میخوان مارو نسبت به مشهد شهر مقدس بد بین کنن وگرنه ما اینهمه شهر داریم چرا تو بقیه شهرها همچین اتفاقی نیست باور نکنید
  • A A.K IR ۱۴:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    53 34
    بشنو و باور نکن
  • UA ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    91 91
    معلومه چه نیتی دارن روز نیست اخبار جعلی برای مشهد نسازند دستتون رو شده خجالت بکشید تا کی میخاید به این دروغ سازی و یاوه گویی ها ادامه بدید مثلا میخاید شهر مقدس و مذهبی تخریب کنید بترسید از عاقبت کارهای زشتتون
  • RO ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    53 11
    کجاش نوشته خراسان؟
    • IR ۱۶:۲۲ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      31 19
      ازخدا بترسید وانقدر دروغ نگید
  • H IR ۱۵:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    16 16
    مفید هستش
  • IR ۱۵:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    7 11
    چه خبرررره
  • IR ۱۵:۴۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    39 13
    هر اتفاقی از این دست می افته همش مربوط به خراسانه؟!!!
  • IR ۱۶:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    46 12
    اینها قصه های تخیلی هستند
  • بی طرف IR ۱۶:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    26 10
    فقط یک رمان
    • مجید IR ۱۷:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
      43 13
      اره . سرتو مثل کبک بکن زیر برف.
  • IR ۱۶:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    36 7
    همش مشهد چ خبره مشهد
  • IR ۱۶:۵۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    21 5
    چه احمقی.ا
  • IR ۱۷:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    28 41
    نظربنده این دوستی درمیان فارسها زیاداست وخیلی هم کثیف هستن نان ونمک نمیدونن چیه
  • aysa IR ۱۷:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    41 4
    مگ قصه نبود؟بعد از سیلی ک نواختی چی شد؟؟؟؟
  • صادق IR ۱۷:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    26 2
    معلوم بود چه خبریه
  • منصور IR ۱۷:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    34 7
    فرقی نداره باید شناخت داشت و عجله نکرد و کاملا تحقیق کنی چون اکثر مردم دروغ میگن به کسی بر نخوره ماه همه ایرانی هستیم توی تمام شهرها از این مسله هست خدا به همه کمک کنه
  • IR ۱۷:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
    59 13
    داستان خیلی رومانتیک وبارعایت نکات ادبی وآرایه های ادبی نوشته شده که معلومه یک زن با استرس ودستان لرزان نمی تونه در اون لحظه این جملات قشنگ وآوردن آرایه های ادبی وتمثیلات وتشابهات را یک جا درداستان بیاورد خجالت بکشید عاقبت خوبی ندارد