لیبی تا قبل از مواجه شدن با خیزش مردمی اخیر کشور پهناوری بود با ثروت انبوهی که حاصل نفت سبک و مرغوب این کشور بود و در اختیار سرهنگ قذافی قرار داشت. جناب سرهنگ در لیبی نظام ایدئولوژیک و آرمان گرائی بر سر کار آورده بود و ادعا میکرد همه چیز در اختیار مردم است، مردم همه کاره هستند و او هم پست و مقامی ندارد، فقط رهبر این کشور است. مردم لیبی هم تا اندازه زیادی از ثروت نفت برخوردار بودند و تعداد فقرای این کشور اندک بود، اگر چه گاهی در طرابلس پایتخت این کشور زنی به همراه فرزند خردسالش دیده میشد که در زیر شعار معروف قذافی - مردم شریکند و مزد بگیر نیستند - نشسته و به گدائی مشغول است!
جناب سرهنگ از سپتامبر سال 1969 تا کنون برای رسیدن به آرمانش، ثروت و مردم لیبی را به مثابه آزمایشگاهی میپنداشت. او سالها در کشورهای افریقائی با این ثروت انبوه حکومتها را جابجا میکرد، جنگ به راه میانداخت، به جنبشهای آزادی بخش کمک میکرد، در بسیاری از کارهای تروریستی در جهان ایفای نقش مینمود. در داخل لیبی به همراه مردم زندانهای این کشور را خراب کرد و اعلان نمود، هر فرد بدون مسکنی اگر منزلی را خالی دید میتواند آنرا تصاحب کرده و در آن بنشیند. به همین دلیل این ایدههای نسبتا فریبنده تا مدت مدیدی برخی از روشنفکران کشورهای دیگر را هم به خود مشغول نمود. اما در زیر پوست این کشور جریان دیگری جاری بود که با این شعارها در تضاد کامل قرار داشت. وقتی زندانهای مخوف جناب سرهنگ پس از خیزش اخیر و تصرف برخی شهرها لو رفت و زندانیان آن آزاد شدند، کم کم تصویر واقعی ایشان و نظامش هویدا گردید.
جناب سرهنگ با این ثروت افسانهای حتی شعور این را نداشت که دانش و فرهنگ را برای مردمش به ارمغان بیاورد و آنها را از اسارت جهل و نادانی برهاند. او به جای اینها زرادخانهای برپا نمود تا به کمک آن و نیروهای مزدور آفریقائی، منویاتش را بر جهان دیکته نماید. اکنون که بر اساس قیام مردم لیبی وی باید صحنه را ترک کند، این کشور دو ویژگی مهم دارد، اول نفت، دوم انبار بزرگی از اسلحه. قطعا غرب با بودن این دو در دست جناب سرهنگ مخالف است. از سوئی در لیبی نهادهای مدنی اساسا شکل نگرفته و ساختار قبیلهای بر آن حاکم است. سطح سواد و دانش مردم که همگی مسلمان هستند، پایین است و از اینرو اسلام موجود با ساختار قبیلهای میتواند ارمغانی همچون القاعده داشته باشد. پس نیروهای انقلابی موجود در این کشور هم از نظر غرب برای بدست گرفتن سرنوشت این کشور و در پی آن نفت و انبار اسلحه موجود، صالح نیستند. به همین دلیل غرب بازی فعلی را با حضور قذافی و انقلابیون تا آن زمان ادامه میدهد که زرادخانه از بین برود و انقلابیون به دلیل کمکهای فعلی غرب خود را وامدار ایشان بدانند و برای جبران زرادخانه فعلی و ساختن مجدد کشور و زیر ساختهای اقتصادی آن، دست خود را پیش ایشان دراز کنند. از اینرو لیبی اکنون به مثابه غنیمت برای غرب و غرامت برای ملت این کشور است. واقعا مسئولیت وضعیت اسفبار فعلی بر عهده کیست؟
این یک واقعیت مسلم است که استبداد - از هر نوع آن، سکولار، دینی و ضد امپریالیستی - جاده صاف کن استعمار است. زیرا نخستین ویژگی استبداد ممانعت از رشد ملت است و ملتی که رشید نشود، قادر به اداره کردن خود نخواهد بود و همواره نیاز به قیم دارد. در نظام استبدادی قدرت تصمیم گیری در دست یک نفر و یا حداکثر یک گروه است. وظیفه ملت اطاعت محض از ایشان است و در صورت نافرمانی باید در انتظار مجازات باشد که کمترین آن زندان و شکنجه است. در نظامهای دموکراتیک روابط اجتماعی حساب و کتاب دیگری دارد.
سالها پیش - قبل از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه آقای اردوغان - یکی از نویسندگان ترک طرفدار ایران به زندان افتاد، پس از اینکه از زندان آزاد شد، در پاسخ به این سئوال که شرایط زندان چگونه بود، گفت: من در یک اتاق 6 متری بودم، خانوادهام کتابهای مورد نیازم را برایم آوردند. میز و صندلی کوچکی همراه با دستگاه تایپ داشتم و بیشتر وقتم را به نگارش مقالات برای روزنامهها سپری میکردم! در نظامهای استبدادی زندانی از هیچ حقوقی برخوردار نیست و همواره باید در اضطراب باشد، البته در این نظامها همه اندیشمندان و روشنفکران در اضطراب هستند و در زندان بزرگی به نام کشور خودشان زندگی میکنند، زیرا به رسانههای آزاد دسترسی ندارند، آنچه مینویسند در زیر تیغ سانسور مثله میشود، شمارگان کتاب در این کشورها حداقلی است و کتابهائی بیشتر چاپ میشوند که به نوعی منافع حاکمیت را تقویت میکنند.
با همه این رنجها راه گریزی نیست، زیرا فطرت آدمی آزادی طلب است و خداوند همه را آزاد آفریده و از آنها خواسته تا بنده دیگری نباشند. یکی از رموز عبادت خداوند در اسلام این است که شخص را از قید بندگی دیگران آزاد میکند. طبیعی است که همه این رنج و مشقتها زود گذر است و اراده خداوند بر این قرار دارد که مستضعفان را بر بکشد و آنان را وارثان زمین گرداند.
تصاویر تلویزیونی از کشورهائی مثل لیبی، سوریه، یمن، کره شمالی و.. نشان میدهد که تصویر رهبران این کشورها همواره جزئی از زندگی مردم شده و مردم هر روز با دیدن این تصاویر از خواب بر میخیزند و با آن به خواب میروند. آنان آموختهاند که هر گونه اهانت به این تصاویر مستوجب عواقب دردناکی است. اما اکنون که با بیداری و خواست مردم، اراده خداوند در حال تحقق است، میبینیم که چگونه این تصاویر به زیر کشیده میشوند، گوئی انسان صدای شکسته شدن بتها را میشنود! فاعتبروا یا اولی الابصار
نظر شما