* از اول انقلاب، هر جریانی به سراغ انقلاب آمد، اعم از اینکه قصد براندازی انقلاب را داشت و یا میخواست در نظام کانون قدرتی برای خودش دست و پا کند، اولین جنگ او با وحدت و انسجام نیروهای دینی بود که تا الان هم ادامه دارد. در موقعیت فعلی هم ما دقیقاً همان خطر را احساس میکنیم.
*در مجلس پنجم،قرار بود جامعه روحانیت فهرست کاندیداها را بدهد و طبیعتاً نیروهای اصولگرا هم همراه بودند. قرار بود فهرست مشترکی صادر شود و بر سر اینکه چند نفر در این فهرست باشند یا نباشند، اختلاف نظری پیش آمد و قضیه به اینجا کشید که در کنار فهرست اصولگراها ،دولت و اعضای دولت هم یک فهرست بدهند.مقام معظم رهبری با فهرست کاندیدا دادن دولت مخالفت کردند و فرمودند: «معنا ندارد اعضای کابینه فهرست جدا بدهند. یکی به این دلیل که دولت مجری انتخابات است و معنا ندارد که مجری انتخابات، خودش کاندیدا داشته باشد و قادر نخواهد بود اجرای عادلانهای داشته باشد. دلیل دوم این است که هر فهرستی داده شود و انتخابات صورت بگیرد و نمایندههای مجلس تعیین شوند، دولت باید دو باره از این نمایندگان رأی اعتماد بگیرد. اگر بنا شد دولت کاندیدا معرفی کند، معنایش این است که مردم به کاندیدای دولت رأی بدهند. بعد میخواهد از کاندیدای خودش رأی اعتماد بگیرد؟» لذا مقام معظم رهبری با دادن فهرست توسط دولت مخالفت کردند. در نتیجه ما دیدیم که از دل قضیه جریان حزب کارگزاران سازندگی در آمد و از آن روز تا به امروز چه ضربههای مهلکی که از حزب کارگزاران سازندگی بر پیکر انقلاب و نظام زده نشده است.
*آن روز کسانی که مؤسس حزب کارگزاران سازندگی بودند، قدرتمندان روز بودند و قدرت اجرائی در دستشان بود. این حزب از دل قدرت سر برآورد. آن هم در معارضه با وحدت اصولگرائی. اینها آمدند و با انسجام اصولگرایان مقابله کردند.
*چیزی که ما از آن ترس و وحشت داریم، دقیقاً تکرار تجربه منفی و یا عبرت منفی جریان مجلس پنجم است، یعنی میبینیم جریانی در مقابل وحدت اصولگرایان و انسجام نیروهای ارزشی و دینی ایستاده و میخواهد قد علم کند، آن هم از دل قدرت بیرون بیاید، یعنی مثل مشکلی که با کارگزاران سازندگی داشتیم، کارگزاران دومی از دل قدرت سر بر بیاورد و مقابل انسجام اصولگرایان قرار بگیرد؛ با این توجه که ما در این جریانی که میخواهد از دل قدرت سر بر بیاورد و مقابل جریان نیروهای ارزشی و وحدت اصولگرایان قرار بگیرد، وحشتی داریم که دیگر حزب و جریان سیاسی نباشد و فرقه باشد، تأسیس یک دین و مرام دینی باشد.
*قدرتهای استکباری دنیا به این جمعبندی رسیدهاند که اگر بتوانند در جامعه دینی، دین و فرقه جدیدی را ایجاد کنند، شاید بهتر از حزب سیاسی برای آنها کار کند. حساب میکنند 200 سال قبل یک سیدعلیمحمد باب پیدا شد و فرقه بهائیت را به وجود آورد که هنوز سر جایش هست و با بهائیت چه جنایتهایی که انجام نمیدهند و چه تجاوزاتی که به حقوق اسلام و مسلمین نمیکنند. کاری که استعمار در طول 200 سال با بهائیت انجام داده، هیچ وقت یک حزب سیاسی انجام نداده است و نمیتواند انجام بدهد، لذا نگرانی ما از جریانی که میخواهد در برابر وحدت اصولگرایان قد علم کند و وحدت را به هم بزند، این است که از نوع حزب سیاسی مثل حزب کارگزاران نباشد، بلکه از نوع یک فرقه یا دین باشد و تأسیس فرقه و فرقهسازی در اجرای منویات شوم استکبار و استعمار، به مراتب مؤثرتر از یک حزب است و اگر اینطور بشود، ضربه فوقالعاده مهلکی است و طبیعی است که ما از امروز وظیفه داریم مقابل آن بایستیم و حتماً در برابر آن مقاومت کنیم.
* دستگاههای نظارتی ما اعم از دستگاههای قضائی و اطلاعاتی باید قطعاً مراقبت و مقاومت کنند و به هیچوجه اجازه ندهند این جریان سر برآورد، چون ما در مجلس پنجم ضربه را خوردیم و در طول این مدت نیز حزب کارگزاران سازندگی به ما کم رنج و زجر وارد نکرده است. در هنگامیکه اسرائیل مردم غزه را شهید و نابود میکرد، اینها آمدند و گفتند: «حماس تروریست است و اسرائیل حق دارد»! تا اینجا در برابر اسلام ایستادند و با کمال وقاحت اعلام کردند که ما لیبرال دموکرات اسلامی هستیم. وقتی یک جریان تا اینجا جلو میآید و سر جایش هم ایستاده است و تکان نمیخورد و هنوز هم دارد شیطنت میکند، حالا اگر قرار باشد جریانی در لباس یک فرقه دینی در مقابل اصولگرایی بایستد، چه ضربهای خواهد زد و چه مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد؟ ما باید این خطر را احساس کنیم.
* نمیتوانیم بگوییم رئیسجمهور محور این جریان است و این جریان با محوریت رئیسجمهور تشکیل شده است. رئیسجمهور در دولت نهم و دهم خدمات زیادی داشته و حالا وابستگیهایی با بعضی از اطرافیانش پیدا کرده که آن وابستگیها هم به شخصیت ایشان و هم به موقعیت ارزشی ایشان و هم به آرمانی که ما در دولت اسلامی تعقیب میکردیم، ضربه زده است. این قضیهای است مربوط به خود رئیسجمهور؛ اما از آن سو تشکیلات و جریانی با محوریت عنصر منحرفی که انحرافش قطعی و بیّن است آمده که مقابل جریان اصولگرایان قد علم کرده است.
*هر کسی از کارگزاران دولت یا از سایر جوامع بخواهد به این جریان متصل شود، ولو با هر سابقه ارزشی و دینمداری از سابقه خودش بریده شده و در یک جریان فاسد و مفسد قرار گرفته است. مردم ما باید این را بدانند و جریانهای نظارتی ما هم باید درصدد مقابله برآیند.
*نمادی که برای این قضیه هست و دارد محور قرار میگیرد، این است که با انبیا مبارزه کرده، اولیای خدا را دست انداخته، حلال و حرام خدا را دست انداخته، با جریانهای غیر ارزشی تظاهر به وابستگی کرده است. از این نماد بالاتر چیست؟ ما نمیتوانیم بگوییم فردی که آمده و نماد یک جریان قرار گرفته، از ابتدا که وارد جایگاهی در قدرت شده، با جریانهای غیرارزشی رابطه برقرار و تظاهر به این کار کرده است. این آقا آمده و انبیای خدا را دست انداخته و به آنها اهانت کرده، این آقا آمده و به حلال و حرام خدا دستاندازی کرده، از همان اول در مقابل روحانیت و مرجعیت جبهه گرفته و با آنها برخورد کرده است. آیا برای عامه مردم ما در مقام انحراف یک جریان و محور جریانی از این بیشتر دلیل و نشانه لازم است؟ حجت خدا تمام است و کسی نمیتواند بگوید من نفهمیدم و نشنیدم.
* ایشان در آن سخنرانی که به انبیا اهانت میکند، موضوع جلسه این است که جامعه دینی یک جامعه آرمانی نیست و تصریح میکند جامعهای که در آن نماز بخوانند، روزه بگیرند، حرام و منکرات را انجام ندهند، جامعه آرمانی نیست، بلکه جامعهای آرمانی است که در آن علم باشد و چون در جامعه نوح پیغمبر و عیسی مسیح(ع) علم نبودهاند، پس اینها مدیریت نکردهاند. نمیگوید نتوانستهاند مدیریت کنند، بلکه میگوید مدیریت نکردهاند. تعبیرش این است. ایشان علم را چه معنی میکند؟ علم را پیچ و مهرهای تجربی میداند که 30، 40 تا پیچ و مهره را سر هم بدهند. آیا این علم است؟ یا علم آن علمی است که انسان را از حیوان متمایز میکند؟ که اگر این باشد که مدیرش خود نوح پیغمبر(ص) بودهاند. نوح پیامبر(ص) جامعه انسانی را تأسیس کرد. ایشان بعد از طوفان نوح که انسانیت منقرض شده بود انسانیت را تأسیس کرد. کسی که انسانیت را تأسیس کرده، مدیریت نداشته؟ این حرفها حرفهای تأویلپذیر نیست. کسانی که این حرفها را تأویل میکنند همان کسانی هستند که میخواهند از قدرت این آقا استفاده کنند. خود این آقا هم اگر توجیه میکند، برای کسانی توجیه میکند که حرفهایش را نشنیدهاند و توجیه او را میشنوند.
*ایشان میگوید آقا! موسیقی مبتذل در بین انواع موسیقی مثل یک قطره در دریاست. یکی از مسائل انحرافی این است که ما بگوییم احکام شرعی جعل شدهاند برای یک موضوع شاذ. یعنی در فقه ما وقتی میخواهند بگویند که این موضوع است و شاز نیست و قطعی است، میگویند در شرع حکم دارد و چون حکم دارد موضوع شاذ نیست، مبتلابه مردم است. شارع مقدس حلال و حرام خدا را جعل کرده برای مبتلابه مردم. یک موضوع اگر شاذ نباشد، برایش حکم جعل نمیشود. حکم حرمت برای موسیقی مبتذل اجماعی است بین همه فقها. حتی امام که بعضی از اقسام موسیقی را جایز میدانند، موسیقی مبتذل را حرام میدانند. آنهایی هم که اصل موسیقی را حرام میدانند، کل موسیقی را حرام میدانند. یک حکم حرمتی که در بین همه فقها در باره آن اجماع است، برای یک موضوع شاذ جعل شده. چه چیزی از این تأویلپذیر است؟
* مسئله وزیر اطلاعات مسئلهای بین رئیسجمهور و مقام معظم رهبری است. ما هم به اخبار ریز آن دسترسی نداریم. موضعگیریهایی میشود و ما هم عواطفمان جریحهدار میشود و ممکن است چیزهایی به نظرمان برسد، اما شرعاً موقعی میتوانیم حرف بزنیم که از عمق قضیه باخبر باشیم، درحالی که در این مورد از عمق قضیه باخبر نیستیم. یک حرکتهایی صورت میگیرند و عواطف ما را جریحهدار میکنند. وزیر اطلاعات نصبشده ولایت است. وقتی از کابینه خارج میشود، احساسات ما جریحهدار میشود.
بیرون کردن وزیر اطلاعات از کابینه عواطف هر ولایتمدار و ولایتدوستی را جریحهدار میکند، اما واقعاً میتوانیم تحلیل دقیقی از قضیه داشته باشیم؟ این قصهای است بین رئیسجمهور و مقام معظم رهبری و از آنچه هم که بین آندو گذشته و میگذرد، واقعاً خبر نداریم. هرچه گفته میشود یا شایعه است یا گمانهزنی. نه آقا به ما گفتند که چه حرفهایی زدند، نه رئیسجمهور گفت چه خبر بود و نه از دفتر آقا آمدند و به ما گفتند که چه شده، لذا در این جور جاها باید توجه داشته باشیم که به حسب عواطف جریحهدار شدهمان، اگر بخواهیم از واقعیت تحلیل بدهیم، خلاف تقوا و شرع عمل کردهایم.
*اگر در باره جریان انحرافی حرف میزنیم، چون رو شده و بیّن الغی است، یعنی غی و انحراف آن روشن است و چون اینطور است، میتوانیم در باره آن سخن بگوییم، ولی تا جریانی بیّن الغی نشده، نمیتوانیم تحلیلی راجع به آن بدهیم.
1717
نظر شما