این شعری است در وصف زنده یاد ناصر حجازی که یکی از کاربران خبرآنلاین برای مان ارسال کرده. شعری از آقای احمد ساری اصلانی .

 

 

 

 

گٌرد و آزاده چون تبارش بود

  

مردی آیین و حق، مدارش بود

  

شهرتش گرچه او حجازی بود

نام ایرانی اعتبارش بود

  

آن نژاده سترگ مردِ درست

گلش از آب و خاکِ آرش بود

  

در دل آبی فلک چون مهر

عالم افروز روزگارش بود

  

آسیا را عقاب بود و عجیب

دل خرد و کلان شکارش بود

  

همچو قَدِّ رسا و دلجویش

  

راستی، شیوه و شعارش بود

  

چابکی چون پلنگ کوهستان

  

گوی و میدان در اختیارش بود

  

گوی و میدان که جای خود دارد

  

نفس امّاره در مهارش بود

  

هرچه با او زمانه بازی رد

  

مات و مغلوب اقتدارش بود

  

باز شد آن گلی که در پاییز

  

فصل پژمردنش بهارش بود

  

پرکشید از میان ما و بسی

 

 

چشم یاران که اشکبارش بود

  

چارشنبه که باز در ره او

  

کرده آغوش خود مزارش بود

  

روی دوشش دوباره گرداندند

  

آخرین دور افتخارش بود

  

به یقین دان که درد او شیدا

درد این مردم و دیارش بود

  

 4141

 

 

 

 

 

کد خبر 154158

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 12 =