۴ نفر
۲۲ فروردین ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۹

من؛ بی تو همه دردم آقا جان

احمد جعفری چمازکتی 
من؛ بی تو همه دردم آقا جان

مدتی است که ساعت زندگی من خواب است.

نفس هایم، بر طبل درد می کوبند. خون در رگهایم لخته شده و پاهایم توان کشیدن بدنم را ندارند.
در شلوغی ساعت درد و رنج، دلم اما هوای تو دارد. سحرگاهان، با ته مانده توانم، خود را به بارگاهت می رسانم.
در گوشه ای از صحن می نشینم و گوش می سپارم به طنین گامهایی که، به سوی ضریح منور می شتابند.
ریتم گامهای زائرانی که به سمت ضریح می روند، تند و نامنظم است. انگار درد و رنج، تعادلشان را بر هم زده است.
اما آنانی که از زیارت بازمی گردند، ریتم گامهایشان منظم است. انگار دردهایشان را فراموش کرده اند و همه وجودشان به تعادل رسیده است.
امشب آمده ام، با درد و رنج فراوان، آمده ام به نگاهت زیبایت، دخیل ببندم تا به تعادل برسم.
آمده ام تا با شما، درددل کنم آقا جان.
میخواهم در دریای رحمتت، خود را به امواج رهایی بسپارم. ساحل برای من، ناز نگاه توست.
آقای من، ای زیباترین آفریده حضرت عشق، وزنه های بی تو بودن، پای دلم را لنگ کرده است، مرهمی مرحمت فرما.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1620940

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 12 =