در تحلیل هر حادثه تاریخی، پژوهشگر باید همه جوانب آن را در نظر بگیرد. بنابراین، اگر بخواهیم واقعه صلح امام حسن (ع) را بررسی کنیم. برای شناخت وضعیت اجتماعی و فضای پیرامون زیستی در تاریخ اسلام، باید خودمان را هر چه می توانیم به فضای حاکم بر آن زمان نزدیک کنیم.
با مطالعه متون تاریخی معتبر کهن و گزارش هایی که از آن سال های پرحادثه وجود دارد، می توانیم اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و حتی اقتصادی حاکم بر زمانه امام حسن مجتبی(ع) را درک کنیم. درک زمانه امام حسن(ع) به ما در فهم علل حادثه عظیم قیام حسینی نیز کمک خواهد کرد. باید مقتضیات زمانی و اوضاع خاص اجتماعی سیاسی آن دوره را دقیقاً لحاظ کنیم.
پس از بررسی کامل، خواهیم توانست تحلیلی جامع و مطابق با واقع، از این حادثه های تاریخی داشته باشیم . در غیر این صورت، ممکن است در بررسی متون تاریخی به خطا رفته، عوامل انحراف دیگران را نیز فراهم کنیم.
با توجه به این نکته، برای درک بهتر شرایط پیرامونی عملکرد امام مجتبی (ع) ابتدا اوضاع و مقتضیات زمان حیات آن امام همام را بررسی نموده، سپس آن را با اوضاع زمانی و مکانی دوران امام حسین (ع) مقایسه می کنیم.
اوضاع زمانی سال 41 هجری قمری
در مطالعه تاریخ و اوضاع زمانی سال های بعد از شهادت امیرمؤمنان (ع) می توان دریافت که گرچه عده زیادی از کوفیان و اهل عراق آن زمان، با امام مجتبی (ع)، خلف صالح امام علی (ع) بیعت کردند، وضعیت ویژه ای بر کوفه حاکم بود. مردم ازیک طرف، از جنگ های پی درپی (جمل، نهروان وصفین) خسته بودند؛ به طوری که فقط جنگ صفین هجده ماه طول کشید و عده زیادی نیز از دو طرف از بین رفتند. این خود دلیل مهمی بود که اطرافیان امام مجتبی (ع) غالباً تمایل به مصالحه و ترک جهاد داشتند و طالب زندگی بودند.
از طرف دیگر در عصر حکومت امام مجتبی (ع) حتی در مرکز خلافت یعنی کوفه، دسته ها و گروه های مختلفی فعال بودند که به چند مورد از آن ها اشاره می کنیم:
1. گروه امویان که در همه کشور نفوذ داشتند و به ظاهر تحت لوای امام مجتبی (ع) بودند؛ ولی در درون، اندیشه خود را دنبال می کردند.
2. گروه شکاکان که در حقانیت امام علی (ع) شک داشتند و او را قاتل عثمان و غیرعادل می شناختند.
3. گروه خوارج که هم با امام مجتبی (ع) میانه بدی داشتند هم با معاویه.
4. گروه بی اعتناها که نه با امام حسن (ع) کار داشتند و نه معاویه.
5. گروه شیعیان که خود آن ها نیز از لحاظ شدت و ضعف ایمان متفاوت بودند. بر این ها باید جمع دیگری را نیز افزود: عده ای سالیان دراز در جبهه بودند. و اینک احساس عقب ماندگی می کردند و عده ای که در جنگ های پیشین عزیزان خود را ازدست داده بودند.
6. گروهی که به روش خلفای پیشین عادت کرده بودند و حکومت امام علی (ع) و امام حسن (ع) نتوانسته بود آنان را تغییر دهد. بنابراین اگر امام مجتبی (ع) بنای جنگی داشتند، باید در چندین جبهه هم زمان می جنگیدند، منافقان، شکاکان، خوارج، و حتی شیعیان به ظاهر خیرخواه.
برخی از علل شکل گیری این گروه های پریشان عبارتند از:
1. این که برای عده بسیاری از مردم، بی خبری از دین و مفاهیم آن مطرح بود. چهره اساسی آن در شام مشهود است؛ به طوری که نماز جمعه را در روز چهارشنبه خواندند و از مردم کسی دم نزد. عامل دیگر این که بی دینی، بر بسیاری از سران و سردمداران حکومت داشت و وضع زندگی آن ها پریشان و روحیه و دین آن ها قابل خرید بود.
2- استحمار، ریا، گمراه کردن مردم و مسموم کردن ذهن مردم نسبت به امامت برای پراکنده کردن آن ها فراوان بود. عده زیادی از مردم در اثر تبلیغات و شایعه پراکنی ها، دچار تزلزل و حتی عده ای عثمانی مسلک شده بودند.
3- بسیاری از کارگزاران امام، منتظر فرصتی مناصب برای نیل به مناسب عالیه بودند و روحیه طمع ورزی داشتند. البته نباید فراموش کرد که در جبهه مخالف امام حسن (ع)، معاویه حیله گر قرار داشت که از هیچ نیرنگی علیه امام دریغ نمی ورزید.
با ذکر این مقدمه اکنون به چند علت از علل صلح امام مجتبی (ع) می پردازیم:
1. وظیفه محوری و مصالح دینی
وظیفه و تکلیف الهی، مهم ترین و اولین دلیل است،؛ یعنی این که امام مجتبی (ع) از ناحیه خدا به صلح و مدارا موظف بودند؛ همان گونه که وظیفه امام حسین (ع) قیام و جهاد بود. این موضوع را پیوسته باید در نظر داشت، که امام معصوم، مصلحت خود را بهتر از هرکس دیگری می داند و برای هدایت امت اسلامی، حتماً بهترین گزینه را انتخاب خواهد کرد. با توجه به سخنان خود امام مجتبی (ع)، این امر بهتر و بیش تر روش می گردد. ابوسعید عقیصاتیمی می گوید، به امام حسن (ع) عرض کردم: «ای پسر پیامبر، چرا با معاویه صلح کردید درحالی که می دانستید که شما بر حقید نه او و معاویه گمراه و سرکشی بیش نیست؟»
امام پاسخ فرمودند: «ای ابوسعید، آیا من بعد از پدرم حجت خدا بر آفریدگان و امام آن ها نیستم؟» گفتم: «آری». فرمود: آیا رسول خدا (ص) درباره من و برادرم نفرمود: «حسن و حسین امام هستند چه نشسته و چه ایستاده؟» گفتم: «آری». فرمود: «پس من امام هستم، اگر ایستاده باشم و امام هستم اگر بنشینم. ای ابوسعید، دلیل قیام من با معاویه همان دلیل صلح پیامبر (ص) با قبیله ضمره و بنی اشجع و صلح با اهل مکه به هنگام بازگشت از حدیبیه است. درحالی که آنان منکر تنزیل بودند و معاویه و اصحاب او منکر تأویل هستند.. . آیا نمی بینی وقتی حضرت خضر آن کشتی را سوراخ کرد و آن پسر را کشت و دیوار را تعمیر کرد، حضرت موسی (ع) به دلیل پوشیدگی حکمت آن ها، به آن حضرت خشمگین شد. ولی وقتی حضرت خضر او را آگاه کرد، رضایت داد. من نیز چنانم؛ شما بر من خشم گرفتید؛ زیرا هم آگاه نیستید و هم راز آن را نمی دانید».
ایشان در این حدیث شریف، گرچه می توانستند به دلایل و معاذیر مختلفی تمسک جویند، به نکته مهمی تأکید می کنند و آن تذکر به مقام امام و امامت و جایگاه آن در اسلام است. سپس علت صلح با معاویه را همان علت صلح رسول خدا (ص) با کفار مکه در صلح حدیبیه می دانند که آثار مبارک آن سال های بعد مشخص شد. بالاترین نکته ای که در حدیث شریف است، تشبیه صلح خود به عمل خضر نبی (ع) است. همان گونه که در ابتدا حضرت موسی (ع) از حکمت کارهای حضرت خضر سر در نیاورد، مردم نیز ممکن است به ظاهر از حکمت صلح ایشان سر در نیاورند و علل و آثار آن بعدها نمایان گردد.
2. تفاوت های معاویه با یزید
معاویه شخصی مجرب و دارای ریشه بیست ساله بود که از زمان عمر، زمام امور شام را در دست گرفته بود و شخصی حیله گر و به ظاهر مقدس که هنوز چهره ریا و تزویر او مشخص نشده بود، به طوری که مردم شام و حتی کوفیان، او را کاتب وحی، «خال المؤمنین» و شخصی نابغه می شناختند. لذا قیام در مقابل چنین فردی به ظاهر صالح و صحابی پیامبر (ص) نمی توانست دست ودل یاران را برای درگیری با او به کار اندازد. حتی همین مسأله، یکی از عللی بود که اصحاب و نزدیکان امام حسن (ع) به معاویه گرویدند و با امام پیمان گسستند. به عبارت دیگر، در طول حکومت بیست ساله معاویه، هیچ کس ندید که معاویه آشکارا شراب خوری کند یا دست به عمل خلاف شرع بزند. ظاهری بسیار موجه و موقّر داشت که کوچک ترین خطایی هم از او درملأعام سر نمی زد. اگرچه در پشت پرده، از هیچ خلافی ابایی نداشت.
یزید بر خلاف معاویه، مستی را علنی کرد. او که به گفته شهید مطهری، مست قدرت و غرور جوانی بود؛ در ملأ عام شراب می نوشید و سگ بازی و میمون بازی می کرد. بعد از واقعه عاشورا، مردم مدینه هیأتی را برای تحقیق به شام فرستادند که چرا امام حسین (ع) کشته شد. هیأت پس از بازگشت چنین گزارش دادند:
همین قدر به شما بگوییم در آن جا که بودیم دائم می گفتیم خدا نکند از آسمان سنگ ببارد و هلاک شویم. از نزد کسی می آییم که کارش شراب خواری و سگ بازی، یوزبازی و میمون بازی، نواختن تار و لهو و لعب، زنا بود حتی با محارم. حال تکلیف خود را بدانید!
بر این اساس، مدینه قیامی خونین کردند با اندک تأملی در زمان این دو خلیفه، می توان به درستی، به انتخاب دو روش متفاوت در برخورد با این دو نفر پی برد.
3- سستی یاران امام حسن مجتبی و استواری و سلحشوری یاران امام حسین (ع)
تبلیغات پرفریب حکومت شام، تطمیع و تهدید فرماندهان ضعیف، و سستی و ازهم گسیختگی نظام و جنبش نیروهای مسلح و شایعات بی اساس میان سربازان، موجب ناامیدی امام مجتبی (ع) گردید و ایشان پی بردند که با وضعیت موجود، نمی توان به اهداف نظامی دست یافت. ابن اثیر می گوید:
فرزند رسول خدا (ص) در برابر نیروهای خود ایستاده، فرمود: «بدانید معاویه ما را به امری فراخوانده که در آن نه عزت است و نه انصاف. حال اگر شما برای کشته شدن و مرگ شرافت مندانه آماده اید، دعوتش را رد می کنم و اگر دنیای خویش را دوست دارید و زندگی با ذلت را ترجیح می دهید، دعوت او را می پذیرم و خشنودی شما را به دست می آورم.» در آن هنگام همگی فریاد برآوردند: «زندگی، زندگی» (باقی ماندن در دنیا)
یا این که به گفته شیخ طبرسی (ره) در احتجاج امام حسن (ع) فرمودند:
سوگند به خدا! من حکومت و خلافت را تسلیم معاویه ننمودم جز این که یارانی برای نبرد با او پیدا نکردم. چنان چه همراهانی می داشتم، شب و روزم را به جنگ با او می پرداختم و نبرد علیه او را ادامه می دادم تا خداوند بین من و او حکم کند! اما مردم کوفه را شناختم و آنان را امتحان کردم. افراد فاسد آن ها اصلاح نمی شوند؛ آنان را هیچ گونه وفایی نیست؛ به گفتار و کردار و تعهدات آن ها اعتمادی نخواهد بود. آنان در میان خود چندگانگی دارند؛ می گویند: دل های ما با شماست، درحالی که شمشیرهایشان را بر روی ما کشیده اند و برای کشتن ما آمادگی دارند.
با توجه به این دو فرمایش تاریخی امام حسن (ع) و چگونگی برخورد اصحاب با امام، می توان به عمق مظلومیت و غربت امام پی برد که چگونه مجبور به صلح شدند.
این گوشه ای از مصائب و مشکلاتی بود که امام حسن (ع) در مسیر زندگی غمبار خویش با آن ها روبه رو بودند؛ در حالی که امام حسین (ع) یارانی شجاع و از جان گذشته داشتند. امام حسین (ع) در طول مسیر مکه تا کربلا بارها خطاب به اصحابشان این چنین می فرمودند: «که این کاروان، کاروان مرگ و شهادت است! هر کس خواست می تواند از ما جدا شود.» و حتی در بدو حرکت خود از مکه، خطبه بسیار غرایی خواندند و ضمن خطبه چنین فرمودند: «مرگ برای انسان زینت است.. . هرکس آماده است خون خود را در راه ما بدهد، آماده باشد!»؛ یعنی امام حسین (ع) از بدو حرکت از مکه، می دانستند به حکومت کوفه نائل نمی شوند. و بالاخره به دست کوفیان پیمان شکن به شهادت می رسند.
اوج ابراز وفاداری خاندان و یاران باوفای ایشان را در شب عاشورا می بینیم که عرض ارادت و فداکاری خود را به سرور خود اعلام کردند.
حضرت در شب عاشورا، خطبه مفصلی برای اصحاب خواندند و در ضمن آن فرمودند:
اما بعد، من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بیتی نیکوتر از اهل بیت خود نمی شناسم. خداوند شما را جزای خیر دهد. اکنون آگاه باشید! من بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا هر جانب که خواهید، کوچ کنید. اکنون پرده شب شما را فرو گرفته. شب را مطیه راهوار خود قرار دهید و هر سو که خواهید بروید؛ چه این جماعت مرا می جویند چون به من دست یابند، به غیر من نپردازند.
تا سخن به این جا رسید، برادران، فرزندان، برادرزادگان و اصحاب لب به سخن گشودند. اولین آن ها آقا ابوالفضل العباس بود.در ادامه اصحاب باوفای حضرت سخنانی را در عرض ارادت و وفاداری به حضرت بیان کردند که به طور اختصار چند نمونه را عرض می کنیم:
مسلم بن عوسجه گفت: «آیا دست از تو برداریم و نزد خداوند در ادای حق تو بهانه ما چه باشد. به خدا سوگند این نیزه را در سینه آن ها فرومی برم و با این شمشیر تا دسته آن در دست من است، بر آن ها بتازم.. . والله اگر من بدانم که کشته می شوم و جسد مرا می سوزانند و باز زنده می شوم و باز مرا بکوبند و هفتاد بار این کار را بکنند باز از تو جدا نمی شوم تا در نزد تو مرگ را دریابم.»
زهیربن قین نیز گفت: «سوگند به خدا! دوست دارم که کشته شوم آن گاه زنده گردم تا هزار دفعه مرا بکشند و زنده کنند و در ازای آن خداوند تو را و جوانان اهل بیت تو را مقتول و مظلوم نگذارد.»
چنان که می بینیم، اصحاب امام حسین (ع) به هیچ وجه قابل مقایسه با یاران امام مجتبی (ع) و نیز به هیچ وجه حاضر به پیمان شکنی و ترک حضرت نبودند. این نیز دلیل قاطعی است بر عدم قیام امام مجتبی (ع) و قیام امام حسین (ع).
4. جلوگیری از انقراض شیعه و قتل عام شیعیان خالص و نابودی اسلام
صلح امام حسن (ع) به گونه ای بود که در آن روزگار یک ضرورت اجتناب ناپذیر و حتی یک واجب به حساب می آمد و عقلًا و شرعاً راهی بهتر از آن متصور نبود. در صورت قیام، یکی از دو صورت زیر پدید می آمد: پیروزی یا شکست. اگر پیروزی به دست می آمد (که با وضع آن روز اصحاب خیلی بعید بود)، پیروزی گوارایی نبود و در آن صورت باز پیراهن های عثمان دیگری بر سر نی برافراشته می شد و نواهایی بر می خاست که در سایه آن بنی امیه قداستی می یافتند. اما در فرض شکست، عواقب بسیار شومی مؤمنان و شیعیان خالص و نیز اسلام را تهدید می کرد. معاویه در موضع قدرت استقرار می یافت و با مردم از موضع قدرت برخورد می کرد. امام مجتبی (ع) را دستگیر می نمود و پس از اهانت ها و اسارت و تحقیر، ایشان را به قتل می رساند؛ به طوری که بعدها بنی امیه با امام حسین (ع) چنین کارهایی کردند.
در مرحله بعدی، پس از پیروزی، برای یک دست کردن لشکریانش، شیعیان را از صحنه روزگار محو می کرد و کسی از آن ها را زنده نمی گذاشت. او حتی پس از صلح، با همه تعهدها و سوگندهای شدید و با همه عرض اخلاص های خود، چه رفتارهای ناشایستی با یاران مخلص امام علی (ع) کرد و حتی به سالخوردگان آن ها هم رحم نکرد و عده زیادی از آن ها را به جرم شیعه بودن به دار آویخت.
خلاصه، حفظ مکتب تشیع این که یکی از اهداف مهم صلح بود؛ زیرا معاویه با امام علی (ع) و شیعیانش، دشمنی دیرینه ای داشت. اگر او در جنگ غلبه می یافت، بی شک این مکتب معارض را ریشه کن می کرد و در نتیجه اسلام را از میان برده، حکومتی سلطنتی را پایه می نهاد همانند آنچه در دیگر نقاط جهان بود.
امام مجتبی (ع) در جواب حجربن عدی علت صلح را بیان می فرماید: هم چنین بُشر که در مدینه با امام حسن (ع) ملاقات می کند، رودرروی امام می ایستد و می گوید: «السلام علیک یا مذل المؤمنین!» حضرت در جواب او می فرمایند: لست مذل المومنین ولکنّی معزهم ما اردت بمصالحتی معاویه الا أن أدفع عنکم القتل عندما رأیت تباطؤ اصحابی عن الحرب ونکولهم عن القتال؛
من ذلیل کننده مؤمنان نیستم! بلکه عزیز کننده آنانم. من با صلح با معاویه، جز دفع مرگ از شما چیزی نخواستم، زمانی که سستی و سنگینی اصحابم را در مورد جنگ مشاهده کردم.
درباره صلح امام حسن (ع) وجوه دیگری را نیز می توان ذکر کرد که برای رعایت اختصار خلاصه وار به آن ها اشاره می گردد:
5. کشف چهرۀ واقعی معاویه (بنی امیه)
بنی امیه افراد لجباز، پلید و منافقی به شمار می آمدند که به تعبیر رسول خدا (ص) همان «شجره ملعونه» بودند. بیش از بیست سال از نبوت پیامبر (ص) می گذشت ولی هنوز آن ها اسلام را نپذیرفته و با آن حضرت در جنگ بودند. آنان در سال فتح مکه، چاره ای جز
قبول اسلام نداشتند و پس ازآن نیز در تمام مدت، در کفر و نفاق و خراب کاری باقی ماندند و جرأت نشان دادن ماهیت خود را نداشتند؛ چنان که پنجاه سال بعد، یزید در ترانه پیروزی چنین سرود:
لعبت هاشم بالملک
فلا خبرجاء و لا وحی نزل
بیست سال قبل نیز معاویه بعد از پیروزی در صلح چنین گفته بود: برای آن صلح نکردم که شما نماز بخوانید یا روزه بگیرید. این ها ثمره صلح امام حسن (ع) بود که پرده از نفاق آن ها برداشت.
6. تحقق قیام حسینی
از مهم ترین آثار صلح امام حسن (ع) زمینه سازی برای قیام حسینی بود. صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) و شهادت ایشان، در واقع در یک جهت هستند و یک حقیقت را اعلام می دارند. این دو مکمل یک دیگرند و به گفته تاریخ نگار مبرز، جعفرمرتضی عاملی، ما نمی توانیم بدون مطالعه وضع یکی، دیگری را مطالعه و بررسی کنیم.
نتیجه:
با توجه به مطالب این نوشتار، اولًا نهایت مظلومیت امام حسن (ع) را می توان تصور کرد. در مرحله بعد شاهد ایثارگری یاران باوفای امام حسین (ع) هستیم که چگونه مرگ خونین را در راه رسیدن به هدف الهی بر زندگی توأم با خواری ترجیح دادند. با مقایسه و تطبیق این دو رویداد مهم تاریخی که می توان پی برد که هم کار امام حسن (ع) و هم کار امام حسین (ع) برای احیای مکتب و محکومیت دشمن بود. این دو کار، راه حلی منطقی برای حل مشکلات اسلام به شمار می رفت؛ ولی صلح امام حسن (ع) عاملی بود که اثر مهمش در روز عاشورا آشکار شد و چشم اندازی نو در زندگی و حرکت اسلامی ایجاد کرد و عظمت و شکوهی برای اسلام پدید آورد. اگر آن صلح نبود، این وضعیت ایجاد نمی شد و اصلَا نهضت حسینی شکل نمی گرفت.
منابع:
1. ابن الثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارالفکر، 1398 ق.
2. ارفع، کاظم، امام حسن مجتبی (ع)، تهران: انتشارات فیضی، 1370.
3. الامینی النجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السن هو الادب، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1362.
4. برقعی قمی، علی اکبر، بامداد روشن در اسرار واگذاری خلافت امام حسن (ع) به معاویه، قم: مؤسسه مطبوعاتی نوین، بی تا.
5. دشتی، محمد، فرهنگ سخنان امام مجتبی (ع)، چاپ اول، قم: انتشارات محدث، 1382.
6. راضی، آل یاسین، صلح امام حسن پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سیدعلی خامنه ای، بی جا، نشرآسیا، 1369.
7. زمانی، رجبعلی، حقایق پنهان پژوهشی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع)، قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1375.
8. سعیدی، عباس، ثوره الشیعة عصرامام حسن (ع)، تهران: انتشارات بعثت، 1358.
9. سیدبن طاووس، لهوف فی قتلی الطفوف، نجف: مکتبه و الطبعه حیدریه، 1369 ق.
10. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة الالبیت لاحیاء تراث، قم: 1413 ق.
11. طبرسی، ابی منصور، احمدبن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، نجف: منشورات دارالنعمان، 1386 ق.
12. طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، تصحیح و تحشیه محمد روشن، تهران: نشر نو، 1368.
13. العاملی، امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، ترجمه اداره کل مراکز و روابط فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: 1369
14. عمارزاده اصفهانی، عمادالدین حسین، زندگانی امام حسن مجتبی (ع)، چاپ اول، قم: انتشارات اسوه، 1371.
15. قائمی، علی، در مکتب کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)، چاپ اول، تهران: انتشارات امیری، 1374.
16. قرشی، باقر شریف، زندگانی حسن بن علی (ع)، ترجمه فخرالدین حجازی، تهران: انتشارات بعثت، بی تا.
17. قرشی، علی اکبر، خاندان وحی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1373.
18. موسوی آل اعتماد، مصطفی، الروائع المختاره، سخنان امام حسن مجتبی ع، خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار، مترجم محمدحسین اعتماد، قم: بوستان کتاب، 1382.
19. نظری منفرد، علی، قصه صلح خونین، تاریخ زندگی سیاسی اجتماعی امام حسن مجتبی (ع)، قم: انتشارات سرور، 1382.
20. هادی منش، ابوالفضل، آفتاب حسن: رویکردی تحلیلی به زندگی امام حسن مجتبی (ع)، قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1382.
21. واعظ تبریزی خیابانی، علی، وقایع الایام در احوال محرم الحرام، تهران: اسلامیه، 1380.
/6262
نظر شما