۰ نفر
۴ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۱:۵۴

محمدسعید میرزایی، شاعر و غزلسرا متولد به سال 1355 خورشیدی را شاید بتوان از جمله تاثیرگذارترین غزلسرایان حال حاضر عرصه شعر و ادب ایران نامید.

میرزایی با ایجاد فضاهای جدید و آشنایی‌زدایی، شاعران غزل را با ظرفیت‌های دیگر این قالب مرموز آشنا کرد.

وی همچنین سراینده قریب به 300 ترانه و تصنیف با موضوعات مختلف برای مرکز موسیقی و سرود سازمان صدا و سیما و تهیه کنندگان خارج از سازمان به صورت کاست بوده است.

«کنگره» از جمله آثار اوست که در زیر می‌خوانید:

آواره‌اند کنگره در پشت کنگره
یک مشت جوجه شاعر و یک مشت شاعره

دفتر سیاه کرده، قلم خورده، خط زده
با طبع‌های ناخوش و اشعار ناسره

شام و ناهار، آش و قصیده، کمی غزل
صبحانه نان و شعر سپید و کمی کره

یک عده معترف به امور محرمه
یک دسته مشتغل به مواد مخدره

القصه، حسب حال دل و حال و روز خود
هان تا بگویمت به زبان محاوره

بی‌طعنه و تکلف و تلمیح و سفسطه
بی شرح و بی‌مقدمه و بی‌مؤخره

باشد محصلی بسپارد به حافظه
باشد مورخی بنگارد به تذکره

گفتم یکی دو شاعره در تور خود کنم
چون دختران شاعره بودند باکره

رفتم به سوی شاعره‌ای شوخ چشم وناز
خنده زد و نگاه به من کرد دختره

گفت: «ای جوان شاعر! از این جا برو، برو»
گفتم: «به غیر من تو رو هیچ‌کس نمی‌بره»

گفتا که:‌ «شرط دار، آن هم فقط همین:
بایدمرا شکست دهی در مشاعره»...

او شعر خواند از شب‌و تنهایی و سکوت
من شعر خواندم از غزل و عشق و خاطره

وان‌گه به ناز یک دو سه شعر سپید خواند
چون خانه‌های بی‌در و دیوار و پنجره

من شاهکاری از قدما خواندم از برش
چون قلعه‌ای که داشت بر آفاق سیطره:

«گرک آمده‌ست گرسنه و دشت پر بره
افتاد در رمه، رمه رفته به شب چره»

کم‌‌کم به تنگی آمد و لکنت زبان گرفت
من نیز تنگ کردم از آن پس محاصره

طوماری از قصیده تنیدم به گرد او
چون مار تشنه‌ای زده برصید، چنبره

آخر به راه آمد و گفت: «ای بزرگ مرد!
افتادم از فصاحت تو در مخاطره

گر شاعری به کنگره باشد، فقط تویی
کس نیست هم نبرد تو را در مناظره»

دستم گرفت و بوسه زد و نیتی نمود
آن پاک دیده دختر معصوم شاعره

چشمش غریق اشک و دلش چشمه امید
کس تاکنون ندیده بدین‌گونه منظره

وان‌گه پی مصالحه عقد و ازدواج
با من نشست بر سر میز مذاکره

گفتم: «بیا و شرط مرا نیز گوش کن
کوتاه هم نیایم از این شرط یک ذره

باید خیال شاعری از سر به درکنی
اشعار خویش دور بریزی زپنجره»

دیدم رمید و گفت: «ولی شعرهای من
نغز و لطیف هست، اگرنیست نادره»

گفتم: «اقلاً ، ای گل من، شعر نو مگو
کان را تمام خلق خدا کرده مسخره»

القصه، ساعتی به همین گفت‌وگو گذشت
تا کار ما کشید به بحث و مشاجره

او گفت: «بی‌سلیقه!‌ تو را چه به ازدواج؟
باید به خاطر تو بسازند، مقبره!»

برگرفته از کتاب «قهوه قند پهلو»/گزیده شعر معاصر - به اصرار امید مهدی‌نژاد/انتشارات سوره مهر

242

کد خبر 162528

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد IR ۲۳:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۸
    0 0
    این مصراع هم احتمالا اشتباه تایپی دارد: "گفتا که:‌ «شرط دار، آن هم فقط همین:" احتمالا باید "شرط دارد" باشد

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین