*دیروز برخی از روزنامههای دوم خردادی به واکاوی غیبت دو ساله آیتالله هاشمی رفسنجانی از منصب نمازجمعه تهران پرداختند.
*26 تیرماه سال 88 آیتالله هاشمی رفسنجانی آخرین خطبههای نماز جمعه خود را خواند و از آن پس توفیق نیافت در نماز جمعه حضور یابد. حسب روایات نماز جمعه از مناصبی است که بهامام مسلمین اختصاص دارد.نمازجمعه پایگاهی برای روشنگری، وحدت و انسجام جامعه است.
*امام جمعه نباید وامدار گروه، جناح یا حزب خاصی باشد چرا که از منصب حقیقی خود فاصله میگیرد.خطبههای روز 26 تیر ماه آیتالله هاشمی نتوانست مومنینی را که در صف اول و نیز محوطه دانشگاه تهران حضور یافته بودند اقناع کند. چرا که بر حسب تصویری که از آن روز داریم اکثر نمازگزاران نماز خود را اعاده کردند. حتی کسانی که با فراخوان ماهوارهها آمده بودند اغلب نماز نخواندند و رفتند و واکنش منفی نسبت به اظهارات ایشان داشتند.
*امام جمعه از آنجا که منصوب ولایت فقیه است آهنگ سخن خود را باید از رهبری بگیرد. اگر غیر از این باشد خطبهها را در حد یک سخنرانی در یک میتینگ سیاسی فرو میکاهد. آهنگ سخنان آقای هاشمی در خطبههای 26 تیر هیچ تناسبی با مواضع رهبری و مردم نداشت. لذا به طور طبیعی ایشان نمیتوانست نقش یک روشنگر سیاسی و یک رجل سیاسی و مذهبی که دغدغه وحدت مردم را داشت بازی کند. او درباره بیمهری عدهای نسبت به نتایج انتخابات که از روز اول اعلام نتایج تا 26 تیرماه هراز چندی که در خیابان برگزار میشد واکنش منفی نشان نداد. این بی مهری شامل ارکان نظام ، امام و انقلاب بود که مردم و رهبری استخوان در گلو و خار در چشم این بیمهریها را تحمل میکردند.
*دستور شورش خیابانی و اردوکشی خیابانی در صورت عدم رای آوری کاندیدای مورد نظر بیت محترم آقای هاشمی رفسنجانی همان صبح روز رایگیری هنگامانداختن رای به صندوقها صادر شد. خبری که همه رسانههای دشمن آن را با آب و تاب مخابره کردند. این نشان میداد که ارادهای در داخل و خارج قصد تمکین رای ملت را ندارد و از راههای غیرقانونی واز طریقی به غیر از نهادهای فیصله بخش میخواهد نتایج انتخابات را روشن کند. خطای اصلی محتوای خطبههای 26 تیرماه آن بود که خطیب محترم مشکل پدیده آمده را " بحران " نامید و ادعای "تقلب" که رمز آشوب بود جدی گرفت. حال آنکه بحران در ضلعی بود که رای مردم را برنمیتافت و بر طبل آشوب میکوبید. مردم وقتی تداوم شرارت خیابانی را در 13 آبان، روز قدس، 16 آذر و روز عاشورا دیدند در روز 9 دی ماه و 22 بهمن 88 با جریان فتنه مرزبندی کردند.
*آقای هاشمی میتوانست با مرزبندی با باند تبهکار موسوی و کروبی و جریان منافقین و سلطنت طلبها ، کفار و گروههای مارکسیستی که این باند را حمایت و پشتیبانی میکردند، جای خود را در نمازجمعه پرکند،اما این اتفاق نیفتاد!
*مردم که وجود آقای هاشمی را از ارکان نظام میدانستند در کنار خود حس نکردند حتی او در اسفند 89 یک بار دیگر تصریح کرد؛ " همچنان به مواضعام در نماز جمعه معتقدم" اگر این مواضع درست بود تاکنون مشکل پدید آمده یا به قول آقای هاشمی " بحران" را خاتمه میداد.اما نه تنها آن مشکل حل نشد، بلکه همچنان جای آقای هاشمی را در نماز جمعه در کنار مردم و نظام و رهبری خالی گذاشت.
* در قضیه پذیرش قطعنامه 598 که آقای هاشمی تا حد فدا کردن جان خود در پیشنهادات مطرح پیش رفته بود وامام (ره) نپذیرفت و رسما مسئولیت حسن و قبح صلح را پذیرفت در همین مسئله چرا با همان روحیه فداکاری وارد نمیشود.موضوع حوادث پس از انتخابات در سال 88 موضوع یک نبرد تمام عیار برای سرنگونی نظام، از طریق فعال کردن شکاف نخبگان، شکاف اقوام و مذاهب، شکاف بین رهبران انقلاب و شکاف... بود. حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی در وسط این شکافها نشسته است، نیازی به فدا کردن جان هم ندارد. فقط بازگشت او به آهنگ رهبری و مردم و تشویق به بازگشت کسانی، که به هر دلیل با انقلاب و نظام فاصله گرفتهاند، 80 درصد توطئه فعال کردن شکافها را خنثی میکند. در این صورت است که جای خالی او در نمازجمعه پر میشود و دوباره مردم صدای انقلاب، امام و رهبری را از زبان او میشنوند و عاشقانه مثل دوران خطبههای قبل از 26 تیرماه 88 گرد او جمع خواهند شد و به این غیبت دوساله پایان داده میشود.
/29217
نظر شما