۰ نفر
۴ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۲:۳۲

همایون علیدوستی شهرکی، از شعرای قدیمی استان چهارمحال و بختیاری و مسئول واحد طنز حوزه هنری این استان است.

این شاعر 45 ساله، بسیاری از واقعیت‌های جامعه را که صحبت بی‌پرده و صریح راجع به آن‌ها مقدور نیست با استفاده از زبان طنز، به شکل دوبیتی در مجموعه‌ای با عنوان «کاکتوس» به رشته طبع درآورده است.

بخشی از این دوبیتی‌ها را در زیر می‌خوانید:

«پا به گل»
هر آن‌ کس همچو مو شوریده دلی بی
زدست عشق دائم پا به گل بی

دل ما را خریداری نباشد
همه گویند این دل بی‌مدل بی

«تبلیغ»
سزد در این جهان پرتجدد
که مرغی را کنی سرلوحهٔ خود

که چون خواهد زنو تخمی گذارد
به تبلیغش کند صدبار قدقد

«غافل»
چه شد ما را که برگشتیم از راه
همه غافل شدیم از خویش ناگاه

به ایمانی که در ما مرد‌ای دوست
بخوان یک حمد و چندین قل هوالله

«قانون»
به تدبیر سیاسیون کشور
رسد هرلحظه قانونی ز هر در

همه قانون ایران پرزماده‌ست
خدا این ماده‌ها کی می‌شود نر

«وطن»
وطن‌ای خاک تو درمان دردم
فروغ مهر تو در روی زردم

همه جای تو خرم چون بهشت است
الهی دور تا دورت بگردم

«زنگ حساب»
جهان مدرسه‌ای پراضطراب است
که زنگ آخرش زنگ حساب است

از این رو حال شاگردانش اغلب
خراب‌ اندر خراب اندر خراب است

«جهنم»
مخور حسرت برای بیش یا کم
برایم چایی غم را مکن دم

بهشت ار شد نصیب ما چه بهتر
و گر قسمت جهنم شد جهنم

«شاعر»
به انسان در ازل از حی قادر
خطاب آمد کزین جمع مسافر

که می‌خواهد شود زین بعد شاعر
همه ایرانیان گفتند حاضر

«پا به ماه»
نمی‌دونم چرا چشمم به راهه
دوصد حرف و حدیثم در نگاهه

نکرده شعر قبلی را بزرگش
دوباره طبع شعرم پا به ماهه

«ریاست»
چرا دل خوش کنی برپشت می‌زی
که تا در آن سوی می‌زی عزیزی

ریاست هست همچون لنگ‌ حمام
که چون واشد نمی‌ارزد پشیزی

«جناح»
جناحی چون شد از میدان گریزان
جناح دیگری آید به میدان

خوشا بر آنکه در عالم ندارد
بدهکاری نه بر این و نه بر آن

«مپرس»
مپرس از حال دامادی که چون است
که رخسارش به رنگ تافتون است

می‌ان بانک‌های شهر بانکی
کز آن نگرفته وامی بانک خون است

«مسکن»
از این مسکن صدای شیون آید
وزان مسکن صدای بشکن آید

نه از شیون اثر بینی نه بشکن
در آن ساعت که صاحب مسکن آید

«بادمجون»
خوش آن روزی که آیی در دیارُم
سرآید روزگار انتظارُم

به نرمی واکنم در را به رویت
بادمجون پای چشمونت بکارُم

«وارث»
چنان‌سرکن که گر یک روزگاری
شدی از چنگ این دنیا فراری

برای وارثت برجا نماند
فقط دفترچه قسطی یادگاری

«آسایش»
برو قدری صفا کن مثل مردم
مزن نق اینقدر چون خاله بیگم

اگر سختی‌ست صدسال نخست است
به آسایش رسی صدسال دوم

«غم»
اگر در زد کسی اول بگو کیست
اگر غم بود گو اینجا کسی نیست

که گر در را به رویش باز کردی
به سیخت می‌کشد تا عمر باقیست

برگرفته از کتاب «کاکتوس»/نشر آصف

242

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 163361

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۱:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۰
    0 0
    آخ که چه حال کردم.
  • KARIMIAN IR ۰۴:۵۸ - ۱۳۹۰/۱۰/۳۰
    0 0
    SALAM ممنون از اینکه اشعار این شاعر توانا را ثبت کردید و ما تونستیم استفاده کنیم اجرت با خدا