به گزارش خبرآنلاین، در آغاز این نشست که 6 تیر برگزار شد، علیرضا بهرامی شاعر با طرح این پرسش که آیا اصلا تفکیک ادبیات داستانی به شهری و روستایی وجود دارد؟ از مهمانان خواست که به طرح دیدگاهشان در اینباره بپردازند.
قباد آذرآیین داستاننویس در اینباره گفت: «اکنون در فضای ادبیات ما، چیزی به نام ادبیات روستایی مطرح نیست، این ادبیات بهاری داشته و گذشته است. ادبیات روستایی با رفتن گروههای سپاهی دانش و بهداشت به روستاها آغاز میشود و در همان هنگام است که نویسندگان شهری داستانهایی را دربارهی روستا تألیف میکنند. در واقع، همانطور که در جامعه، شهرسازی ما براساس اصول مهندسی نیست، به نوعی ذهنیتهای آثار داستانی ما نیز کاملا شهری نیست.»
این داستاننویس افزود: «از ویژگیهای آثار ادبیات روستایی، خرافهپردازی، وجود سنتهای قوی و آیینها و مراسم خاص نیز است.»
در ادامه، علیرضا محمودی ایرانمهر داستاننویس با بیان اینکه ادبیات شهری یا روستایی نمیتواند ژانر باشد، به تبیین ویژگیهای ژانر پرداخت و گفت: «مکانی که داستان در آن تعریف میشود، نمیتواند بهعنوان یکی از گذارههای اصلی متن بهشمار آید. در حالی که تعیینکننده هر ژانر، گزارههایی اصلی است که در شکلگیری آن متن دخالت دارد.»
آذرآیین نیز در ادامه بیان کرد: «از زمان شکلگیری آثار ادبیات داستانی، بهطور جدی در فضای ادبیات شاهد تألیف داستانهایی در موقعیتهای روستا بودهایم که از آن جمله میتوان به آثار منوچهر شفیانی و امین فقیری اشاره کرد. البته این را باید یادآور شد که روستایی نوشتن لزوما استفاده از شیوههای کشت سنتی و دامپروری سنتی نیست، اثری به صرف استفاده از گاوآهن یا خیش نمیتواند حتما اثری روستایی باشد و از طرفی، وجود آپارتمان در یک اثر داستانی مؤید این نیست که اثری شهری است.»
سپس بهرامی با ذکر توضیحات و شواهدی، این پرسش را طرح کرد که پس چرا چنین بحثی در فضای امروز داستاننویسی ما شکل گرفته است که محمودی ایرانمهر تأکید کرد: «طرح چنین بحثی از پایه غلط است و به نظر من، جریان انحرافی در ادبیات است. بسیار پیش آمده، داستانهای بسیار زیبایی را خواندهام که در روستا روایت شدهاند یا اثری را تحسین کردهام که داستان آن در شهر میگذرد. در واقع، نمیفهمم این دعواها بر سر چیست، سالها پیش نیز دعوای فرم و مسائلی از این دست شکل گرفته بود. به نظر من، دعوا بر سر شهری یا روستایی بودن فرم یا محتوا مانند کندن صندلی در استادیوم آزادی پس از بازی استقلال و پرسپولیس است.»
اتفاقهایی میافتد که اصلا به ادبیات ربط ندارد
وی با اشاره به تجربههای حضورش از سالهای نوجوانی در دههی 60 در فضای ادبیات تا کنون، به موجهای مختلفی که در این سه دهه در حوزه ادبیات داستانی شکل گرفته است، اشاره و اظهار کرد: «دعواها بر سر ساختار، زبان و فرم مهم نیست، مهم ادبیات است و ادبیات جوهرهاش آشناییزدایی از هستی است. ما بسیار دیدهایم اتفاقهایی میافتد که اصلا ربطی به ادبیات ندارد. گاهی در فضای ادبیات دیده میشود که ادبیات به یک نوع تفاخر و گاه حتا رفتاری شنیع تبدیل میشود که به نظرم این چیزها اصلا به ادبیات ربطی ندارد.»
دولتآبادی در «سلوک» موفق نبوده است
آذرآیین در ادامه بیان کرد: «محمود دولتآبادی در شمار نویسندگانی است که همچنان فضای روستایی و اقلیم شرق ایران را در آثار خود بازتاب میدهد. به اعتقاد من، رمان «کلیدر» شاهکار این نویسنده است و در دیگر آثارش به این توفیق دست پیدا نکرد که در رمان «کلیدر» به آن دست یافت. به اعتقاد من، رمان «سلوک» از آثار موفق این داستاننویس نیست.»
محمودی ایرانمهر نیز با تأیید سخنان آذرآیین، تصریح کرد: «هر نویسندهای به نوعی نوستالژی دارد که از آن نمیتواند خلاصی پیدا کند و از سویی، درگیریهای خاص خود را با هستی دارد و نمیتواند آن را از ذهنش دور کند. انسان درگیر مسألهی زوال و مرگ است، بنابراین تفاوتی ندارد که روایت داستان در روستا یا شهر بگذرد. آدمهای داستان «فاکنر» نیز از این نوع دغدغهها دارند و داستانهایش در شهر یا روستا سپری میشود. بنابراین معتقدم نویسندگی یک مهندسی متن است و نویسنده کسی است که درباره هر چیز که اراده کند، بتواند بنویسد.»
وی به تلاش و تجربهاش در زمینهی تألیف داستان زنانه اشاره کرد و در پاسخ به پرسشی دربارهی وجود محافل و باندها در فضای ادبیات، اظهار کرد: «من نمیدانم باند و محفل در فضای ادبیات چیست؟، اما معتقدم تلقی غلطی از ادبیات وجود دارد، به نوعی فارغ از هرگونه کینهتوزی با مسائلی روبهرو هستیم که مسألهی ادبیات نیست. آیا واقعا من مخاطب، هنگام خواندن داستان باید در پی پیدا کردن معنای کلمهها باشم، نمیدانم ارزش یک داستان به کلمههایی است که به کار گرفته شده است؟ اینکه اگر داستانی در آپارتمان روایت شود، خوب است یا بد یا هر نوع مواجهای سطحی، مسألهی ادبیات نیست، کار ادبیات آشناییزدایی از هستی رنگ و رو باخته است تا بار دیگر، این جهان از رنگ و رو رفته را برای ما تازهتر کند.»
باندبازی در ادبیات ما وجود ندارد، وجود دارد!
آذرآیین نیز در واکنش به این موضوع که فضای محفلی و باندی سبب توجه یا دامن زدن به آثاری در حوزهی شهری میشود، خاطر نشان کرد: «باندبازی و رفیقبازی در فضای ادبیات ما وجود دارد. با این حال، این مسائل تاریخ مصرف دارد و نمیتواند در درازمدت کمکی به پیشبرد اهداف یک داستاننویس کند، مگر اینکه اثری خلاق عرضه کند. بهتازگی رمان «لب بر تیغ» حسین سناپور را خواندم؛ من اصلا از سناپور که جایگاهی تثبیتشده در فضای ادبیات دارد، انتظار تألیف چنین رمانی را نداشتم. او به داشتن چنین اثری نیازی ندارد. این انتقادها را در وبلاگم منتشر کردم و البته معتقدم در آنجا تند رفتم. با این حال، نمیتوانم منکر شوم که گروهگرایی وجود ندارد و در حوزهی نقد کتاب، بسیار دیده شده است که مدام از یک کتاب حرف زدهاند و درباره کتابهای دیگر سکوت شده است. با این حال، همه این اتفاقها مانند کف بر سر آب است و اگر اثری تأثیرگذار و خلاق نباشد، ماندگار نمیشود. کتاب «لب بر تیغ» حسین سناپور از آن دسته از آثاری است که ماندگار نمیشود.»
در ادامهی این نشست، محمود حسینیزاد نویسنده و مترجم به طرح دیدگاههایش در اینباره پرداخت و گفت: «آن چیزی که در ادبیات امروز ما تألیف و ارائه میشود، به نوعی به ادبیات اوایل قرن بیستم اروپا شبیه است، ادبیاتی که ذهنیگرا و خاطرهپرداز است، در حالی که آنها در فضای آثار داستانیشان دیگر چنین نگاه و رویکردی ندارند و اکنون به روایت صرف میپردازند. ایرانمهر درست میگوید که نمیشود، براساس این قالبریزیهای ذهنی با ادبیات مواجه شد.»
اصرار بود به کتاب خاصی جایزه داده شود، چون شهری است!
این عضو هیأت داوران جایزه گلشیری به یکی از دورههای این جایزه ادبی اشاره کرد و گفت: «خاطرم است، در مرحله نهایی یک دوره از جایزه، بحثی جدی بر سر دو کتاب شکل گرفته بود، برخی اعضای داوران اصرار داشتند، جایزه را به اثری بدهند که معتقد بودند، شهری است و جابهجای آن، از برج میلاد یاد شده است و جلو هر پنجرهای که نگاه میکنید، برج میلاد دیده میشود. در حالی که این به خودی خود اهمیت ندارد، بلکه مهم روایتی است که در داستان ساخته میشود.»
57244
نظر شما