بیش از نیم قرن از حضور کودک 13 ساله روی صحنه گذشته است، سعدی افشار را می‌گوییم که حالا در 87 سالگی گوشه خانه‌ افتاده و خاطراتش را مرور می‌کند.

زینب کاظم‌خواه: پیر سیاه‌بازی ایران این روزها حالش خوب نیست. بعد از اتفاقی که چند ماه پیش برایش افتاد و پایش شکست، حالا به سختی راه می‌رود، اما عشق به صحنه نگذاشت که او بنشیند گوشه خانه.

آخرین کارش را روی ویلچر در جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی اجرا کرد، همان کار «سعدی و نامادری‌اش» که وقتی بیمارستان بستری بود به فکر بازی در آن افتاد. سیاه‌بازی که در عروسی‌های سه نسل خانواده‌ای حضور داشته، حالا که پیر و از کار افتاده شده نمی‌تواند روی صحنه بیاید.

سعدی افشار می‌گوید: «به علت شکستگی پایم با ویلچر روی صحنه رفتم، اما نمایش هم این طور بود که یک سیاه داشت که قرار بود تا نیمه‌های کار بازی کند و بعد یک سیاه حرفه‌‌ای‌تر بیاید و افشاگری کند و حق مردم را از ظالم بگیرد.»

او سال‌هاست نقش سیاه را بازی کرده است؛ او وظیفه هر سیاه را در بازی گرفتن حق مردم از ظالم می‌داند، او از کار اخیرش راضی است؛ هر چند بازی در این کار به او فشار زیادی آورد، اما از نتیجه کار راضی بوده است.

حالا افشار این روزها منتظر است سالنی برای اجرا به این کار اختصاص دهند. خودش تالار سنگلج را بیشتر دوست‌ دارد و فکر می‌کند این سالن را مردم با کارهای تخت حوضی و سیاه‌بازی بهتر می‌شناسند. ترجیح‌اش این است که دوباره در این تالار به روی صحنه برود. اما این اتفاق فعلا دور از دسترس است، هنوز مسئولان در این باره جوابی به او نداده‌اند.

سعدی با نامادری‌اش

سعدی افشار در نمایش «سعدی و نامادری‌اش»

رضا رضامندی که کارگردانی «سعدی و نامادری‌اش» را بر عهده دارد و این روزها غمخوار پیر سیاه باز است، می‌گوید: «نمایش «سعدی و نامادری‌اش» قصه‌ای بود که سعدی در سال 40 روایت کرده بود و انجام این کار یک نوع تئاتر‌درمانی بود تا بعد از دوران نقاهت، سعدی دوباره روحیه‌اش را به دست بیاورد. این قصه را برای ما تعریف کرد و تصمیم گرفتیم به روی صحنه ببریم. هدف ما اجرا در جشنواره نبود هدف این بود که روحیه سعدی را برگردانیم. بعد این کار در جشنواره آیینی و سنتی اجرا شد. در اصل صاحب این جشنواره خود افشار است ما هم از آقای عزیزی دبیر جشنواره درخواست کردیم که این کار در جشنواره اجرا شود. حالا این روزها تمام دلخوشی سعدی این است که سالنی مناسب برای اجرای این کار بدهند.»

وقتی دیگر جایی برای تئاتر نیست
سعدی افشار چند سالی از صحنه دور بود، بعد با نمایش «قولنج» بعد از سال‌ها به روی صحنه آمد؛ او در این‌باره می‌گوید: «سن و سالم که بالا رفت دیدم که کشش این کار را ندارم، اسم کاری که ما می‌کنیم تخت حوضی است کاری که روی صحنه تئاتر بود، برای ما نبود و مردم دیگر به لاله‌زار نمی‌آمدند، لاله‌زاری که زمانی برای خودش برو بیایی داشت، جایش را داده بود به مغازه‌های الکتریکی، دیگر جایی برای تئاتر نبود؛ مردم هم نمی‌آمدند، کارهای تئاتر هم چشمگیر نبود، به این دلیل بازنشست شدم.»

داوود فتحعلی‌بیگی موضوع این نمایش را مطرح کرد، داستانی را برای سعدی تعریف کرد و او هم داستان را پسندید، چند سال بعد حسین بابایی قصه را گرفت. اول اصلا نمی‌خواست بازی در این کار را قبول کند، چون فکر می‌کرد نمی‌تواند دوباره روی صحنه ظاهر شود، سال‌ها بود کار نمی‌کرد، برایش سخت بود دوباره بازی کند، اما می‌گوید: «به هر صورت وادارمان کردند این کار قبول کنم. در نهایت این کار را قبول کردیم و در آن دست بردیم و روی صحنه رفت. به نظرم کار بدی نبود، هر چند من مدت‌ها بود کار نکرده بودم و جهشی نداشتم، اما کاری راضی‌کننده‌ بود.»

واقعیت این بود که او دلتنگ صحنه شده بود، سال‌ها خانه‌نشینی خسته‌اش کرده بود، می‌خواست دوباره به روزهای گذشته برگردد، همه این‌ها او را دوباره به صحنه برگرداند.

او دلتنگ روزهایی است که نمایش تخت حوضی میان مردم جایگاهی داشت، او می‌خواسته با نمایش «سعدی و نامادری‌اش» همین پیام را به مردم برساند. او گلایه دارد که نمایش تخت حوضی این‌روزها به فراموشی سپرده شده است، نمایش سنتی این روزها کمرنگ است، نمایش‌هایی که سال‌ها پیش جزو زندگی مردم بود و جایی در شلوغ و پلوغی‌ها زندگی روزمره داشت؛ حالا غبار گرفته‌ و کمتر کسی سراغی از آن می‌گیرد.

سعدی سیاه‌بازی را از کوچه و خیابان و محله‌اش شروع کرد و بعد از مدتی به بنگاه آقای شایان‌خو رفت و در کنار افرادی چون نعمت گلزار، اسماعیل خیام و حسن شریفی مشغول به کار شد، کسانی که حالا دیگر نیستند و سعدی حسرت بازی دوباره در کنار آن‌ها را دارد.

پنج تومان انعام برای اولین سیاه‌بازی
کارهای اولیه‌اش در عروسی‌ها بود، لباس می‌پوشید و شادبازی می‌کرد، آن‌قدر همین کارها را کرد تا این‌که اولین بار به صورت جدی سیاهی شد که در نقش «نادر» حضور یافت، برای این نقش پنج تومان انعام گرفت، انعامی اندک که در مقابل انعامی 20 تومانی که به سیاه‌های آن‌ زمان می‌دادند اصلا به چشم نمی‌آمد، اما او می‌گوید: «هیچ وقت برای مسایل مالی به روی صحنه نرفتم.»

«حافظ نو» باغی بود که به شکل کافه آن را درست کرده بودند و سعدی افشار در کنار حسین تهرانی و ابوالقاسم علمدار در آن‌جا نمایش اجرا می‌کردند. بعد از مدتی هم سیدحسین یوسفی نمایشنامه «دست بالای دست بسیار است» را به آن‌ها داد و کار کردند و در همان جا تا مدت‌ها ماندگار شدند.

سیدحسین یوسفی، ابراهیم خندان، محمود یکتا و سعدی افشار افرادی بودند که هرکدام در یک روز در حافظ نو سیاه می‌شدند. آن‌ها دوست نداشتند هر چهار نفرشان در یک جا بازی کنند به همین دلیل صاحب آن‌جا برای راضی کردن این افراد چهار سئانس نمایش ترتیب داد و هر کدام از آن‌ها در یک سئانس سیاه شدند و قرار شد بعد از دیدن واکنش استقبال مردم یکی از آن‌ها ماندگار شود که بالاخره قرعه به نام سعدی افتاد و تا 11 سال او را آن‌جا ماندگار کرد، بعد از آن بود که به لاله‌زار رفت.

حالا لاله‌زار مثل قدیم‌ها نیست، دستفروش‌ها و مغازه‌های الکتریکی آن‌جا سبز شده‌اند، دیگر تئاتر این‌جا رونق ندارد. اولین بار مهدی مصری پای نمایش‌های سیاه‌بازی را به لاله‌زار باز کرد و با اجرای نمایش‌های «هزار و یک شب» در فردوسی بود که لاله‌زار شد جایی برای تئاتر.

افشار در سال 50 به دعوت پیتر بروک در پنجمین جشن هنر شیراز نمایش‌های «دو ساعت سعادت»، «میرداماد» و «گذشت» را اجرا کردند. پنج سال بعدش به کمک دکتر والار به تئاتر نصر می‌رود و در نمایش «بلورک و چشمه نوش» به کارگردانی مهدی صناعی اولین کار خود را اجرا می‌کند.

این همه سال مانده در سیاه‌بازی، همین کار را بلد بود، می‌گوید اول سیاه حرفه‌ای نبوده، 20 سال طول کشید که سیاه حرفه‌ای شد، بیشتر از نیم قرن در نقش سیاه بازی کرده، اما می‌گوید: «هنوز خودم را پیدا نکرده‌ام.»

سعدی با هر کسی روی صحنه نمی‌رود، نقش مقابل برایش اهمیت دارد، وقتی این را از او می‌پرسم، می‌گوید: «هر سیاهی این طور است. البته قدیمی‌ترها با هر کسی روی صحنه نمی‌رفتند. سیاه‌بازی مشکل‌اش این است که بد و بستانش سخت است، اما گروه ما گروه خوبی بود، انگار تعدادی را برای این کار گلچین کرده بودند. اگر گروهی را تحویل می‌گرفتند و می‌گیرند مسئله‌ای برای ما نیست، حالا چهار سکه به آن‌ها هم بدهند، ما دنبال این چیزها نبود‌ه‌ایم، دنبال کار خودمان بودیم که کاری خوب ارائه دهیم.»

سعدی افشار

سعدی افشار در خارج هم به روی صحنه رفته است، او با نمایش «سعدی هملت می‌شود» در شهرهای لیون، بارسلونا و پاریس به روی صحنه رفت، نمایشی که با استقبال بسیار خوب مخاطبان خارجی مواجه شد.

استقبال مخاطبان خارج از تصور سعدی بود، در این باره توضیح می‌دهد: «توقع نداشتم این همه در خارج از «سعدی هملت می‌شود» استقبال کنند خیلی تحویل گرفتند. در شهرهایی که اجرا داشتیم استقبال عالی بود. در یکی از اجراها وقتی کار تمام شد؛ به رسم همیشه که بازیگران به تماشاچیان ادای احترام می‌کنند ما سه بار رفتیم و آمدیم این کار 17 بار تکرار شد. با تشویقی که تماشاگران انجام دادند ما نمی‌توانسیتم از صحنه خارج شویم.»

ارج و قرب از دست‌رفته
65 سال پیشه‌اش سیاه‌بازی بوده، خاک صحنه را خورده و مردم را شاد کرده است. بعد از این همه سال اگر قرار باشد دوباره انتخاب کند، دوست دارد همان سیاه‌باز باشد. خودش می‌گوید: «کار دیگری از دستم ساخته نیست، اگر همان پسر بچه 13 ساله و با همان تیپ و شکل و شمایل باشم باز هم این کار را انتخاب می‌کنم این کار اول ارج و قرب داشت، اما الان آن آدم‌ها دیگر نیستند و ارج و قرب گذشته هم از بین رفته است.»

او مثل پدری است که وقتی از او می‌پرسی کدام بچه‌ات را بیشتر دوست داری، نمی‌تواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد، همه را یک جا دوست دارد، سعدی هم همه کارهایش برایش خاطره‌انگیز هستند، نمی‌تواند یکی را از میان این همه کار انتخاب کند. حساب یک کار و ده کار یا صد کار نیست، آن‌قدر بازی کرده که تعدادش از دستش در رفته است، اما از همه این‌ها کارهایی مثل «بیژن و منیژه»، «یوسف و زلیخا» و «نادر شاه» بیشتر در ذهنش مانده، هر چند افسوس‌اش این است که دیگر آن بازیگران در میان ما نیستند تا یک بار دیگر با آن‌ها به روی صحنه برود.

این‌جای بحث که می‌رسد رضامندی می‌گوید افشار با حضورش در کار سیاه‌بازی نوآوری به وجود آورد. بعد از افشار اگر سیاه‌ها صدایشان شبیه افشار نباشد سیاه نیستند. افشار اما معتقد است این اشتباه است سیاه باید از صدای خودش استفاده کند.

سعدی افشار این‌ روزها منتظر است سالنی برای اجرای آخرین کارش به او بدهند، تمام آروزیش این است که سنگلج را در اختیارشان بگذراند، می‌گوید: «تمام گیر این روزهایم همین شده است.»

رضامندی هم می‌گوید: «سعدی می‌خواهد لحظات شادی را برای مردم فراهم کند. سعدی مامور شاد کردن مردم است، او در آخرین کاری که به روی صحنه رفت با تمام توان بازی کرد و مردم این را دیدند. نگهداری سلطان سیاه‌بازی ایران هزینه دارد، اما هیچ‌کس این هزینه را متقبل نمی‌شود. بعد از جشنواره باید مسئولان خودشان سالنی به سعدی می‌دادند که تا این کار را اجرا کند؛ اما هنوز جوابی نداده‌اند.»

58244

کد خبر 166261

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین