به گزارش خبرآنلاین، رمان «خاکستر گرم» نوشته شاندور مارائی با ترجمه مینو مشیری را در 200 صفحه با قیمت 4800 تومان را نشر ثالث منتشر کرده است. «خاکستر گرم» یا در برخی ترجمهها خاکستر داغ، عنوان رمانی از شاندور مارائی، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و شرح حال نویس برجسته مجارستانی در قرن بیستم است که گرچه در چاپ نخست خود در سال ۱۹۴۲ و به زبان مجارستانی با استقبال چندانی مواجه نشد اما پس از ترجمه و انتشار به زبان انگلیسی در سال ۲۰۰۱، توجه جمعی از منتقدان ادبی دنیا را به خود جلب کرد و در میان ده اثر پرفروش ادبیات انگلیسی زبان قرار گرفت.
دیلی تلگراف این رمان را «عالی، شگفت آور و بی اندازه تأثیرگذار» خواند. روزنامه آبزرور لندن، آن را «خارق العاده، مرثیه مانند، تاریک، آهنگین و جذاب» نامید. ایونینگ استاندارد درباره آن نوشت: «یک شاهکار!... خواندن نوشتاری چنین خلاق و مبهوت کننده، شورانگیز است.» منتقد سکاتسمن گفت: «به غایت حیرت آور، یک رمان استثنائی و زیبا» و همچنین ساندی تلگراف در مورد آن نوشت: «یکی از آن رمانهایی که مدتها در خاطره میماند. یک اثر برجسته»
این رمان درباره ابراز دلتنگی برای گذشته چند قومی و چند فرهنگی جامعهای است که در زمان امپراتوری اتریش و مجارستان در زادگاه مارائی وجود داشت. در سال ۲۰۰۶ اقتباسی از این رمان به منظور اجرای صحنهای آن، توسط کریستوفر همپتون نوشته شد که در لندن به اجرا درآمد.
در سالهای اخیر این رمان و آثار دیگری از شاندور مارائی، گذشته از زبان انگلیسی به زبانهای فرانسوی، کاتالان، ایتالیایی، آلمانی، اسپانیایی، پرتغالی، ایسلندی، کرهای، فارسی و برخی زبانهای دیگر ترجمه شدهاند و مارائی را چندین سال پس از مرگش، از پرفروشترین نویسندگان در قرن بیست و یکم کردهاند و مهمتر اینکه اکنون آثار او به حق در جایگاه بهترین آثار والای قرن بیستم قرار گرفتهاند.
در بخشی از این رمان می خوانیم:
«.... زندگی تنها زمانی قابل تحمل میشود که انسان با همانی که هست، کنار آمده باشد، چه در چشم خودش و چه در چشم دیگران. همه ما باید با آن چیز و کسی که هستیم کنار بیائیم، و باید بپذیریم که: این دانش تمجیدی هم برایمان به همراه نمیآورد، که زندگی نشان افتخاری به ما نمیدهد، که غرور، یا خودخواهی، یا کچلی، یا شکم گنده مان را پذیرفتهایم و تحمل میکنیم.
نه! راز قضیه همین است که پاداشی وجود ندارد و ما باید خصلتهای ویژه و سرشت خودمان را تا حد امکان تحمل کنیم، زیرا هیچ میزانی از تجربه یا بصیرت، کمبودها، خودخواهیها و یا آزمندی هایمان را اصلاح نمیکند. باید یاد بگیریم که امیال ما طنین درستی در دنیا پیدا نمیکنند. باید قبول کنیم کسانی که دوستشان داریم، ما را دوست ندارند، یا آن گونه که ما آرزو میکنیم، دوستمان ندارند. باید خیانت و نمک نشناسی و از همه سخت تر، این را بپذیریم که کسی هست که از حیث شخصیت یا فراست از ما بهتر است...»
....
«ما رفته رفته پیر میشویم. اول لذتی که از زندگی و سایر اشخاص میبریم، کاهش پیدا میکند. همه چیز بتدریج واقعی میشود، همه چیز برایمان روشن میشود، همه چیز به گونهای کسل کننده و ناآرام تکراری میشود. این کار، کار ِ سن است. حالا میدانیم لیوان، فقط لیوان است. انسان، این موجود بیچاره، فانی است و هرچه هم که بکند تأثیری بر این فناپذیریش، نخواهد داشت. بعدها بدنمان پیر میشود، امّا نه همه جای بدن با هم. اول چشمهامان، یا پاهایمان و یا قلبمان. ما قسطی و خرده خرده پیر میشویم. بعد از اینکه جسممان پیر شد، یکباره حالت روحی مان شروع به پیر شدن میکند: بدن ممکن است که مسن شده باشد، امّا روحمان هنوز مشتاق باشد و حافظه داشته باشد و جستجو کند و جشن بگیرد و درونی شادی کند.
وقتی شوق و شادی فروکش کرد، تنها چیزی که باقی میماند، خاطرات و نخوت است، بعد، عاقبت، دیگر راستی راستی پیر شدهایم. یک روز بیدار میشویم و چشمها را میمالیم و نمیدانیم چرا بیدار شده ایم؟، همه میدانیم روز چه ارمغانی میآورد: بهار یا زمستان، ظاهر زندگی، آب و هوا، امور روزمره. هیچ چیز تعجب آور دیگری رخ نمیدهد، حتی هیچ چیز غیرمنتظره، غیر معمول، یا هولناکی حیرت زده مان نمیکند، چون تمام احتمالات را میشناسیم. همه چیز را پیش بینی میکنیم، دیگر چیزی نمیخواهیم، چه خوب و چه بد. پیری این است.
هنوز اما، جرقهای در درونمان هست، خاطرهای، هدفی، کسی که دوست داریم دوباره ببینیم، چیزی که دوست داریم بگوییم یا یاد بگیریم، و میدانیم که زمانش میرسد. آن موقع دیگر خیلی اهمیت ندارد که حقیقت را بدانیم و آن طور که دههها تصور میکردیم به آن جواب دهیم. بتدریج دنیا را میفهمیم و بعد میمیریم.»
هموطنان تهرانی برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
291/60
نظر شما