۸ نفر
۵ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۰:۵۴

موضوع: استغفار و دعا

پیامبر (صلوات‌الله‌علیه) فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم کلید وضو و کلید گشایش هر کاری است. پیامبر (صلوات‌الله‌علیه) به ابوذر فرمودند: اگر می‌توانی، شبانه‌روز با وضو باش.

فرمودند هر که امشب را به احیا بگذراند، خداوند گناهان او را می‌آمرزد حتی اگر به تعداد ستارگان آسمان و سنگینی کوه‌ها باشد. هر که دو رکعت نماز مخصوص این شب ـ حمد و هفت قل هو الله در دو رکعت و بعد از نماز هفتاد بار استغفرالله ـ را به‌جا آورد از سر سجاده بلند نمی‌شود، مگر اینکه خداوند او و پدر و مادرش را آمرزیده باشد. در این شب‌های قدر غسل و زیارت حضرت سیدالشهدا و تلاوت قرآن مستحب است. شایسته است در این شب‌ها به یاد اموات باشیم که دستشان از این دنیا کوتاه است و برای آن‌ها قرآن بخوانیم و هدیه کنیم. به لطف خدا مجالس احیا در سراسر کشور برگزار می‌شود. در جمع دعا خواندن بهتر است. در روایتی آمده است اگر در جمعی خداوند جواب یک نفر را بدهد، بقیه هم جواب می‌گیرند. این شب‌ها درهای آسمان باز است و انشاءالله همه مورد رحمت و عنایت پروردگار واقع می‌شویم.

گاهی اسرار خیلی چیز‌ها برای ما روشن نیست و متوجه آن نمی‌شویم. ما به این پی‌نمی‌بریم که شب قدر در آسمان‌ها چه خبر است اما همین قدر می‌دانیم که خداوند در قرآن فرموده که شب قدر از هزار ماه بهتر است. شبی که از هزار ماه بهتر است، حتماً بسیار ارزشمند است. مخصوصاً هر چه به سحر نزدیک می‌شویم، اوقات با ارزش‌تر می‌شوند. پیامبر (صلوات‌الله‌علیه) از جبرئیل پرسیدند: کدام وقت برای دعا مناسب‌تر است؟ جبرئیل پس از کمی تأمل گفت: نمی‌دانم؛ اما همین قدر با خبرم که در وقت سحر عرش خدا به لرزه درمی‌آید. در روایت آمده است که در این سه شب که احتمال شب قدر بودن هر یک از آن‌ها می‌رود، در شب اول وضعیت زندگی انسان در سال آینده پیش‌بینی می‌شود. به تعبیری فرشته‌ها پرونده‌ها را آماده و در آن پیش‌نویس می‌کنند. در شب بیست‌ویکم پرونده‌ها کامل نوشته می‌شود و به تعبیر ما پاک‌نویس می‌کنند و برای امضا آماده می‌شود. شب بیست‌وسوم امضا می‌شود و قطعی خداهد شد. لذا هر چه قرار است با خدا حرف بزنیم، امشب و شب بیست‌وسوم وقت داریم.

سوال؛ در شب‌های قدر چه کنیم؟ بزرگان و علما اینطور به ما جواب می‌دهند که خاضعانه و خاشعانه با خداوند با صداقت برخورد کنیم. با تمام وجود به حقارتمان در برابر خدا پی‌ببریم و خودمان را چیزی به حساب نیاوریم. در روایت از امام حسین (علیه‌السلام) است که می‌فرمایند: اگر معرفت داشته باشی، همه را از خودت بالا‌تر می‌دانی. گفتن این حرف ساده است اما عمل به آن واقعاً سخت است. این دیگرانی که حضرت می‌فرمایند فقط حاج آقای امام جماعت محل یا... نیستند، اتفاقاً کسانی مورد نظرند که تو در ظاهر گمان می‌کنی از تو پایین‌ترند. خدا به حضرت موسی فرمود: ‌ای موسی برو بد‌ترین مخلوق من را نزد من بیاور. موسی راه افتاد. در راه به تعبیر من معتادی را گوشهٔ خیابان دید. با خودش گفت: همین را می‌برم. اما بعد پیش خودش فکر کرد شاید این آدم بین خودش و خدا عالمی دارد. از او رد شد. به مردی رسید که به فسق و فجور شهره بود. گفت: این را می‌برم. دوباره با خودش گفت شاید این هم سر و سری با خدا دارد و من خبر ندارم. گذشت و به زن بدکاره‌ای رسید و با‌‌ همان فکر قبلی از او هم گذشت. در روایت دارد موسی در راه به سگی رسید و باز در انتخابش شک کرد و از او هم گذشت. حضرت موسی به درگاه خدا رفت و گفت: خدایا! خودم را آوردم، بد‌تر از خودم کسی را ندیدم. خدا گفت: موسی اگر آن سگ را هم آورده بودی، پیامبری را از تو می‌گرفتم. قطعاً حضرت موسی از همهٔ آن‌ها بالا‌تر بوده است ولی خدا می‌خواهد پیامبرش هم خودش را بالا‌تر از کسی نبیند! امیرالمومنین (علیه‌السلام) فرمود: کسی که پیش خودش احساس بزرگی کند، نزد خدا کوچک است. اگر می‌خواهی بدانی نزد خدا چقدر بزرگی، ببین پیش خودتت چقدر کوچکی. ببین بنده‌های خدا را چه طور می‌بینی.

چند شب است می‌خواستم این روایت را بخوانم اما تردید کردم. اما امشب جا دارد. در روایت آمده است که خداوند یک زن فاحشهٔ بدکاری را مورد رحمت و آمرزش قرار داد و او را بخشید فقط به خاطر اینکه در راهی که رد می‌شد، سگ تشنه‌ای را دید و دلش نیامد از او رد بشود. شالی داشت. آن را به کفشش بست و از چاه برای آن سگ آب آورد. خداوند رحمت و توبهٔ خودش را بر آن زن بدکاره نازل کرد. آنجایی که ما رحمتی از وجودمان نسبت به دیگران صادر می‌شود و دلمان نسبت به دیگران به رحم می‌آید، خدا به ما رحم می‌کند، حتی اگر طرف مقابل یک حیوان باشد. اگر من به عنوان یک روحانی، آدم بدکار و گنه‌کاری را دیدم، و در ذهنم گذشت که من حتماً از او بالاترم، باید بدانم که نه‌تنها از او بدترم، بلکه از همهٔ خلایق پست‌ترم. مکتب امیرالمومنین این را به ما یاد می‌دهد.

شاید سوال پیش آید که این دیدگاه با امر به معروف و نهی از منکر منافات دارد؟ نخیر. نه افراط درست است نه تفریط. من وقتی امر به معروف و نهی از منکر می‌کنم، حس و حالم این است که برادر من، عزیزم، این کاری که می‌کنی بد است، بیا باهم از این کار دست برداریم. یا عزیز من، این کاری که خدا گفته، خیر و صلاح در آن است، بیا باهم آن را انجام دهیم. این می‌شود امر به معروف و نهی از منکر. ولی اگر من خودم را بالا‌تر دیدم اول مصیبت است.

امیرالمومنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: من دوستی داشتم. چیزی که او را پیش من عزیز می‌کرد این بود که دنیا در چشم او کوچک بود. کان یُعّظِمُه فی عَینی صِغَرُ الدنیا فی عَینِه. ما اگر امشب به جایی برسیم که دنیا برایمان کوچک باشد، که خودمان پیش خودمان کوچک باشیم، آن وقت خدا چیزهای بزرگ را نشانمان می‌دهد، دلمان بزرگ می‌شود و خداوند عزت و عظمت را در زندگی ما قرار می‌دهد. خیلی از مشکلات ما به واسطهٔ این است که ادعای بزرگی می‌کنیم. ممکن است کسی به زبان نیاورد اما در دلش این طرز نگاه را داشته باشد. بنده خودم ممکن است همین الان که این حرف‌ها را می‌زنم نیتم این باشد که مردم از من تعریف کنند. اگر این بود، از همه بدترم.

شب شهادت حضرت امیر (علیه‌السلام) است. علی (علیه‌السلام) خیلی بزرگ‌تر از حوصله و ظرفیت و توان و گنجایش ما است. هر کسی به اندازهٔ ظرفیت خودش بهره می‌برد. منی که ظرفیتم کم است ممکن است سالی فقط همین چند شب توجه پیدا کنم ولی کسانی که توجه و دقت دارند، هر لحظه و هر شب و روزشان از عنایت مولا بهره‌مند می‌شوند. یکی از مواردی که همه باید به عملی شدن آن اهتمام بورزیم، احیا و انتشار این معارف به اَشکال مختلف در تمام طول سال است. یکی از اساتید مسیحی ما در بحثی که راجع به امیرالمومنین (علیه‌السلام) بود، می‌گفتند: مسیحی‌ها در طول قرون مختلف، حضرت علی را مانند یکی از قدیسینشان تلقی می‌کردند و حتی در یکی از کلیسا‌ها تمثال مبارک علی (علیه‌السلام) را مانند بقیهٔ قدیسین به دیوارنصب کرده بودند. همهٔ دانشمندان و متفکرین و بزرگان دنیا نسبت به امیرالمومنین (علیه‌السلام) اینقدر خاضع و شیفته هستند. در مقابل این همه شیفتگی جهانیان، برای من مسلمان شرمساری دارد که فقط سالی یک بار از امیرالمومنین (علیه‌السلام) یادی کنم و با نهج‌البلاغه مأنوس نباشم. حیف است که ما از امیرالمومنین (علیه‌السلام) کلمات و سخنان ارزشمند و گهرباری داشته باشیم و از آن استفاده نکنیم. امشب بحث ما راجع به عظمت امیرالمومنین (علیه‌السلام) است. هر جا که حرفی از عدالت و حق به میان می‌آید، نام علی (علیه‌السلام) اولین نامی است که به ذهن متبادر می‌شود. به تعبیر پیامبر (صلوات‌الله‌علیه): الحقُ مع علیٍ و علیُ مع الحق، و در تعبیر دیگری آمده است هرجا علی برود، حق همانجاست و هرجا حق باشد، علی به آنجا می‌رود.


صاحب‌بن‌عباد شخصیت بسیار برجستهٔ تاریخی است که هم متمول بود و ریاست و زعامت داشت و هم از دانش زیادی برخوردار بود. از او نقل می‌کنند که چهل شب در اصفهان به منبر می‌رفت و در مدح و عظمت شخصی صحبت می‌کرد ولی نام او را نمی‌برد. در پایان شب چهلم، مردم مشتاق شده بودند و پرسیدند: این کسی که چهل شب از عظمت و بزرگی او گفتی کیست؟ گفت: این شخص کسی نیست جز امیرالمومنین، علی بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام). و با این کار صاحب‌بن‌عباد، باورهای هزاران نفر نسبت به علی (علیه‌السلام) تغییر کرد.


کتاب شریف الحیاة یک دوره دانشنامهٔ دینی و معرفتی است. من به کسانی که حوصلهٔ مطالعهٔ جدی‌تر دارند توصیه می‌کنم حتماً این کتاب را بخوانند. این کتابی است که به فیدل کاسترو هم هدیه داده شده است. من خودم این کتاب را به بسیاری از اندیشمندان مسیحی که عربی می‌خواندند، هدیه داده‌ام. جلد پنجم این کتاب که در خصوص اقتصاد اسلامی و عملکرد امیرالمومنین (علیه‌السلام) در توزیع ثروت‌ها است، بسیار عجیب است. متأسفانه تا از عدالت اقتصادی علی (علیه‌السلام) سخن می‌گوییم به یاد خاموش کردن شمع بیت‌المال می‌افتیم، در صورتی که امیرالمومنین (علیه‌السلام) در عهد مالک اشتر، سه بار تأکید می‌کنند که در فلان جا پول خرج کن. در روایت آمده است که حضرت جوانی را به خاطر گناه اخلاقی تازیانه زدند. و از او پرسیدند: چرا ازدواج نمی‌کنی. گفت: پول ندارم. حضرت دستور دادند از بیت‌المال به او پول دادند تا ازدواج کند. جامعهٔ امروز ما تشنهٔ چنین امامی است. راوی نقل می‌کند: در بازار دیدم دو نفر با هم بر سر دادن و گرفتن مالی دعوا می‌کنند. یکی از اصحاب خاص امام صادق (علیه‌السلام) از راه رسید و بلافاصله پول بدهکار را داد و گفت: با هم دعوا نکنید. پرسیدند: قضیهٔ این پول چیست؟ او گفت: این پول را امام صادق (علیه‌السلام) به من داده‌اند که مشکلات و دعوای مردم را حل کنم. این اتفاق‌ها افتاده است و مردم دیده‌اند. برای همین است وقتی حضرت صادق (علیه‌السلام) به طرف می‌گویند: برو در تنور روشن، او بدون اینکه سوال کند، اطاعت می‌کند. اینکه هنوز بعد از سال‌ها همه در برابر نام علی خاضع هستند به خاطر عدالت محض اوست.

 امیرالمومنین (علیه‌السلام) به قاضی که در جلسهٔ دادگاه دزدیده شدن زره حضرت، ایشان را با کنیه ابالحسن صدا زد، فرمود: ما هر دو برای طرح شکایت نزد تو آمده‌ایم. چرا به من احترام کردی و به او نکردی. تو عدالت نداری. این در حالی است که امیرالمومنین (علیه‌السلام) حاکم جامعه اسلامی است. و زمانی که در همین دادگاه حضرت شاهدی برای دزدیده شدن زره‌اش توسط آن یهودی نداشت، دادگاه به نفع آن مرد یهودی رأی می‌دهد. جرج جرداق می‌گوید: من این روایت را که می‌شنوم، زبانم از سخن گفتن بازمی‌ماند. باور نمی‌کنم که کسی روزی زیر این آسمان زندگی می‌کرده که حاکم جامعهٔ اسلامی بوده است و در دادگاهی که قاضی آن را خودش منصوب کرده است از او شاهد می‌خواهند و وقتی شاهدی نداشت، علیه او رأی می‌دهند. امیرالمومنین (علیه‌السلام) مگر چند سال حکومت کرد؟ به پنج سال هم نرسید.

پنج سالی که سرتاسرش درگیر توطئهٔ معاویه و جنگ بود. اما در همین پنج سال امیرالمومنین (علیه‌السلام) کاری کرده است که به تعبیر خودشان: ما اصبح بالکوفة احدٌ الا ناعماً. در کوفه هر شهروندی از حداقل رفاه برخوردار بود. سایه‌ای بالای سرش و آب شرب و شغلی داشت که امرارمعاش کند و نانی به خانه ببرد. البته هیچ کسی نمی‌تواند مثل امیرالمومنین (علیه‌السلام) باشد. می‌گویند یک آدم عامی اهل‌دلی نمازش که تمام شد، سرش را رو به آسمان کرد و به خدا گفت: خدایا از ما انتظار نماز علی را نداشته باش. علی یکی بود و مثل او در دنیا نخواهد آمد. خود حضرت فرمودند: انتم لا تقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع و إجتهاد، شما نمی‌توانید مثل من عمل کنید، ولکن به اندازهٔ سهم و توان خودتان به سمت رفتار و عمل من حرکت کنید. به یاد بچه‌های سومالی افتادم. من می‌خواهم بگویم اگر امیرالمومنین (علیه‌السلام) الان بود، این بچه‌ها طعم گرسنگی را نمی‌چشیدند. ما همه باید به این فکر کنیم که اگر مولایمان امیرالمومنین (علیه‌السلام) بود چه می‌کرد و حالا که او نیست از دست ما چه برمی‌آید. من می‌خواستم امشب از اهل‌سنت حرف بزنم. می‌خواستم بگویم یکی از کم‌لطفی‌هایی که به آنها می‌شود این است که ما گمان می‌کنیم آنها از اهل‌بیت و امیرالمومنین (علیهم‌السلام) دورند. در حالی که این برادران ما که بخش عمده‌ای از جامعهٔ اسلامی هستند بیش از تصور ما به اهل‌بیت وفادارند.

چند کتاب معرفی می‌کنم. ما از نهج‌البلاغه دوریم. باید روزی جامعهٔ ما و حوزهٔ علمیه به سمتی حرکت کند که آیات قرآن و روایات و احادیث به زبان فارسی ترویج شود. اینها با هم منافاتی ندارند. قداست قرآن و روایات به جای خود اما یکی از دلایلی که ما به سمت قرآن و نهج‌البلاغه نمی‌رویم این است که عربی نمی‌دانیم. یکی از کارهای جالبی که بنیاد نهج‌البلاغه و حضرت آقای دین‌پرور انجام داده است، جمع‌آوری نهج‌البلاغه به صورت موضوعی و به زبان فارسی در ۱۲ جلد است که بسیار کتب ارزشمند و خواندنی هستند.

کد خبر 170017

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۲۰:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۴
    0 0
    عالی بود....مرسی