برای آنکه قدری با ماهیت فراسیاسی بحران گروگانگیری 66 دیپلمات و کارمند سفارت آمریکا آشنا شویم به سراغ باری روزن ((Barry. M. Rosen، وابسته مطبوعاتی سفارتخانه در سال 1358 رفتیم. او از مشقتها و رنجهایی میگوید که در آن 444 روز او و دیگر همقطارانش با آن مواجه شدند.
بخشهایی از سخنان وی را در ادامه بخوانید:
* من بارها و بارها گفتهام که ما گروگانها زیر دستان دانشجویان پیرو خط امام رنج کشیدیم. اواخر دهه 60 (میلادی) من به عنوان یک عضو داوطلب گروه صلح آمریکا در ایران زندگی میکردم. همیشه برای فرهنگ ایرانی به ویژه «مهمان نوازی»اش احترام قائل بودم. اما وضعیت در آن 444 روز اسارت هرگز اینگونه نبود. برای مدت بسیاری طنابپیچی شده و چشمبند داشتم. تنها آن زمان که میخواستم دستشویی بروم چشمبندهایم برداشته میشد. در کل 444 روز من تنها دو مرتبه روشنایی روز را دیدم. من را به همراه دیگر گروگانها به دور کشور می بردند و در تمامی آن سفرها با طناب بسته شده بودیم و چشمبند داشتیم و به عقب کامیونی پرت شده بودیم، انگار که ما تکههای گوشت بودیم.
* بعد به اوین رسیدیم، جایی که مانند جنایتکاران از ما نگهداری میشد. من حتی توسط گروهی از مردان جوان که سلاح اتوماتیک روی سرم قرار داده بودند و مجبورم میکردند برگههای گناهم را امضا کنم، بازجویی شدم. اگر امضا نمیکردم به من میگفتند که مغزم را بیرون میپاشند. من یک میلیون بار گفتم که به عنوان «وابسته مطبوعاتی» ایالات متحده در حال خدمت بودم و هرگز جاسوسی ایران را نکردم.
* هیچ مقام جمهوری اسلامی تاکنون عذرخواهی نکرده و هرگز نیز نخواهد کرد. این خودش حرفهای بسیاری در ارتباط با سران دارد، مگر نه؟ اما من سال 1998 در پاریس با یکی از دانشجویان رده بالای خط امام ملاقات کردم. او عباس عبدی بود. هنگامی که کارهای بسیاری بود که ما میتوانستیم با هم انجام دهیم او از من، همسرم و دخترم که در آن دیدار همراه من بودند، عذرخواهی کرد. او گفت، وقتی به عقب نگاه میکند، گروگانگیری را اشتباه میپندارد و متاسف بود که بخشی از آن است. بله، آقای عبدی حقیقتا یک «انسان» است. او آنچه برای ایران بهترین است را به طور موجز بیان کرد. من قبول دارم که سیاست خارجی ایالات متحده در دوره شاه کاملا اشتباه بود. ایالات متحده لازم نبود تا از حکومتی مستبد پشتیبانی کند. باید همانند دوره ریاستجمهوری هری ترومن (1945-52) از ایرانی آزاد و دموکراتیک حمایت میکرد، به ویژه نخستوزیری مصدق.
* تصور میکنم عبدی جای بیشتری برای اسلام در ایران دموکراتیک میخواهد و قطعا در رویای مشت آهنین دور مردم ایران نیست. امیدوارم سلامت باشد. من خیلی راجع به او فکر میکنم و امیدوارم زندگی برای او بیش از این سخت نشود.
* هنوز هم میگویم ایران خانه دوم من است اما تقریبا غیرممکن است تا با احساسی که نسبت به ایران دارم و اینکه چقدر دهشتافکنانه با من رفتار کردند، آشتی کنم. به طور قطع دوست دارم به ایران برگردم اما خیلی نگران امنیتم هستم. مطمئن هستم اگر از طرف یک دانشگاه برای شرکت در سمیناری دعوت شوم به محض پیاده شدن از هواپیما کشته خواهم شد! هیچ راهی وجود ندارد که امنیت من تضمین شود. من به افغانستان رفتم تا در نوشتن کتاب درسی «دری» برای بچههای افغان همکاری کنم. وقتی از هرات دیدن میکردم، خیلی به ایران نزدیک شدم. دوست داشتم در نزدیکی کشوری باشم که زبان ایرانی داشت اما میدانستم هرگز نمیتوانم به ایران داخل شوم.
29219
نظر شما