اگر بخواهیم در سالروز تولد وودی آلن (اول دسامبر) از او حرفی بزنیم، وی را چطور به یاد میآوریم؟ شاید تعریف مشترکی که از آلن به واسطه گفتوگوهایی که از او خواندهایم یا فیلمهایی که از وی دیدهایم، در ذهن اغلب ما میآید چنین چیزی باشد.
یک روشنفکر تلخاندیش که به نظر میرسد از دغدغههای پیچیده اگزیستانسیالیستی رنج میبرد، اما بزرگترین مشکلش این است که در برقراری ارتباط با دیگران زیادی دست و پا چلفتی، خجالتی و مضطرب است.
فردی که آگاهانه ضعفها، کمبودها و سرخوردگیهایش را میپذیرد و آنها را بخشی از شخصیت خود میداند و حتی عامدانه آنها را بزرگتر و مهمتر از آنچه واقعا هستند، نشان میدهد. یک جور خودآزاری که هم از آن رنج میبرد و هم لذت!
کسی که معتقد است زندگی به دو بخش وحشتناک و اسفناک تبدیل شده است. بخش وحشتناک آن مربوط به زندگی کسانی است که دچار بیماریهای لاعلاج هستند و بخش اسفناک آن متعلق به مردم عادی است و ما باید خوشحال باشیم که جزو دسته اسفناکها هستیم، چون شانس آوردیم که فقط بدبختیم.
وودی آلن سر صحنه فیلم «عشق و مرگ» (1975)
وودی آلن سر صحنه فیلم «عشق و مرگ» (1975)
حتما این جمله معروفش را شنیدهاید که گفته است: «اگر یک نفر با دیدن فیلمم احساس بدبختی و افسردگی کند، احساس میکنم کارم را درست انجام دادهام».
درواقع پرسونایی که از او در این سالها در ذهنمان شکل گرفته، آدمی ناامید، افسرده و عبوس است که همیشه از همه چیز شکایت دارد و نق میزند، همواره احساس نگرانی و تردید و شکست دارد، مدام از مرگ و خودکشی حرف میزند و در کل زندگی را دردناکتر آز آنچه به نظر میرسد، نشان میدهد.
با وجود همه این تلخ اندیشی ذاتی که از آن حرف زدیم، وی یکی از محبوبترین فیلمسازان معاصر است که با همه فراز و فرودهایی که در طول فیلمسازی حدودا چهل سالهاش داشته، مخاطبان از دیدن فیلمهای قدیمیاش خسته نمیشوند و برای تماشای فیلم جدیدش لحظهشماری میکنند.
این ماجرای عجیب میتواند دلایل زیادی داشته باشد، اما حتما یکی از آنها این است که او از چنین دیدگاه بدبینانهای ما را به نتیجه امیدوارانه میرساند و اتفاقا بر خلاف آنچه انتظار میرود، تحمل زندگی را برایمان آسانتر میکند و کمکمان میکند چطور با مشکلاتمان کنار بیاییم.
درواقع، او چنان از دل موقعیتهای تلخ و تراژیک زندگی، ایدهها و لحظههای بانمک و شیرین را بیرون میکشد و یا وسط موقعیتهای کمیک و خنده دار، حس سرخوردگی و ناامیدی از زندگی را بروز میدهد که احساس خوشبختی یا بدبختی هر دو پوچ و مضحک به نظر میرسد و بهترین روش زندگی، بیاعتنایی به آن و به سر بردن در بیخبری آگاهانه است.
خودش میگوید غالبا در فیلمهایش وضعیتی پیش میآید که میشود آن را هم به صورت تراژدی بازگو کرد و هم با طنز و تمسخر. به همین دلیل بعضی از فیلمهایش کمدی رمانتیک هستند و بعضی از آنها به شدت تلخ و سیاهند و بعضی دیگر هر دو لحن را در خود دارند.
اما زیاد فرقی ندارد که با کدام یک از این فیلمها سرو کار داشته باشیم. چون درنهایت احساس میکنیم ظاهرا مهمترین کاری که میتوان در این دنیای غم انگیز و بیرحم کرد این است که زندگی را فاجعهای بدانیم که نباید زیاد آن را جدی بگیریم و بهتر است مثل یک شوخی بزرگ از کنار آن بگذریم و به آن بخندیم. استاد معتقد است که اگر نتوانیم بخندیم، لابد باید خودمان را بکشیم.
5858
5858
نظر شما