از منظر رفتارشناسی سیاسی، شکافها به عنوان پدیدههایی اجتماعی اصولا با ویژگیهایی از قبیل احساس روابط ناعادلانه، احساس نابرابری و احساس برتری گروهی به گروه دیگر از مردم همراه است. درمورد شکاف نسلها و گسست بین آنها قبل از هرچیز باید به تقسیمبندی نسلهای ایرانی بر اساس ویژگی آنها اشاره کنم.
نسل اول متولدین قبل از سال 1330 که غالبا از کارگزاران دولت قبل از انقلاب بوده و با رفتار دیوانی شامل فرنگرفتگان، تحصیلکردگان در غرب و خانوادههای سنتی هستند. نسل دوم متولدین از سال 1331 تا 1342 نسل سازنده انقلاب اسلامی و بازگشت به خویشتن خویش که دربردارنده طیف گستردهای از نیروهای سیاسی و مذهبی و حتی مدرن مذهبی بوده و ریشه طبقاتی آنها در خانوادههای متوسط سنتی و شهری و مهاجران روستایی قرار دارد.
نسل سوم متولدین 1343 تا 1353 نسل جنگ، فرزندان مکتب بسیج و عاشقان ولایت هستند که نقش عمدهای در انتقال ارزشهای انقلاب به نسلهای بعد ایفا کرده است، با نسل دوم شکاف و گسستی ندارند و در بسیاری از اوقات در باورها همشکل، همهدف و همسو هستند.
نسل چهارم یعنی متولدین از سال 1354 تا 1364 هیچ تجربهای از انقلاب و جنگ ندارند و با دو نسل پیشین به نبود مفاهمه و اعتماد نسلی رسیدهاند و نسل پنجم به بعد که شباهتهای زیادی به نسل چهارم دارند، جنگ و انقلاب را از پدران خود شنیده و در بسیاری از اوقات باورهای پدران آنها به صورت افسانه و یا یک رویای دور به نظرشان میرسد، با نسل دوم و سوم در اهداف و آرمانها، انتظارات از آینده، مفاهیم اجتماعی و فرهنگی تفاوتهای بسیار دارند.
بنابراین میتوان گفت از نگاه آسیبشناسی رفتاری دور شدن تدریجی دو یا سه نسل پیاپی از همدیگر از حیث عاطفی، فکری و ارزشی وضعیت جدیدی را خلق میکند که اصطلاحا گسست نسلها و یا شکاف فکری آنها نامیده میشود. در این وضعیت غالبا نوجوانان و جوانان این نسلها تلاش میکنند تا آخرین پیوندهای وابستگی خود را از والدین یا بهتر بگویم نسل بالغ بگسلند و اغلب برای رسیدن به این هدف به گردنکشی، پرخاشگری و طغیانگری میپردازند.
اگر این گسست بین فرزندان و والدین شکل بگیرد به معنای تبدیل خانواده هستهای به خانواده تکنسلی است، چنانچه میان والدین، پدربزرگها و مادربزرگها انجام شود به مفهوم تبدیل خانواده گسترده به خانواده هستهای است و چنانچه این شکاف به طور همزمان میان مادربزرگها و پدربزرگها، والدین و نوجوانان و جوانان ایجاد شود به معنای تبدیل خانوده گسترده به خانواده تکنسلی است.
در شکاف نسلها، نسل فاصله گرفته به سوی رفتارهای ضداجتماعی و یا هویت منفی کشیده میشود و این تلاش معمولا از سوی مدیران فرهنگی جوامع استکباری اجرا میشود. گسست نسلها اگر به تقابل نسلها منجر شود آنگاه فرار از خانه و گرایش به اعتیاد و انزوا شاخصهای اصلی فاصله گرفتن میشود.
مولفهها و ویژگیهای تشخیص این گسست، کاهش ارتباط کلامی است یعنی آنچه امروز در بعضی از خانوادهها اتفاق میافتد و به طور مستمر و مداوم عمیقتر و حادتر میشود بیانگر جدایی دو نسل از یکدیگر است.
معمولا زبان گفتمان دو نسل یا متفاوت است و یا عبارتهایی که توسط آنها به کار میرود برای دیگری نامفهوم است. امروزه نوجوانان و جوانان ما کلماتی به کار میبرند که والدین به سختی معانی آنها را درک میکنند؛ خالیبندی، دودره بازی، چِت زدن، گلابی، آیکیو و امثال اینها که حدود 4000 کلمه هستند ادبیات نسل چهارم و پنجم را بیشتر تشکیل میدهند. اختلال در فرآیند همانندسازی یعنی الگوپذیری نسل نوجوان و جوان از نسل بالغ یا نسل قبلی که مهمترین ویژگی ارتباط میان دو نسل است در حالت گسست دچار وقفه میگردد یعنی فرزندان برای همانندسازی فرد دیگری را جایگزین شخصیت پدر یا مادر میکنند و انطباق رفتاری را با او انجام میدهند.
کاهش فصل مشترکهای عاطفی، عدم حضور نسل جوان در مشارکتهای اجتماعی، عدم تعهد به فرهنگ و باورهای خودی، از خود بیگانگی، نابردباری نسلها و گسست فکری، شاخصههای گسست نسلها بوده که بطور کلی اشتغال روزافزون والدین و دوران بلوغ دشوار نوجوانان و جوانان، نفوذ فرهنگ بیگانه به ویژه فرهنگ ماهوارهای و اینترنتی، کمکاری نهادهای فرهنگی و ناتوانی نسلهای قبلی از همدلی با نسلهای بعدی که ناشی از ضعف مهارتهای اجتماعی است دلایل اصلی گسست نسلها تشخیص داده میشود.
نظر شما