به گزارش مبلغ نیمه ماه مبارک رمضان مصادف با تولد امام حسن(ع) امام دوم شیعیان است کسی که به گفته حسین استاد ولی مترجم قرآن، نویسنده، محقق و مصحح متون دینی، مظلوم ترین فرد بین ائمه است چرا که در طی تاریخ با تهمتهای زیادی مواجه شده است حال آنکه شجاعت و دور اندیشی وی در صلج با معاویه، باعث زنده ماندن شیعیان و جاری ماندن شدن سیل خروشان اسلام شد.
خبرنگار ایکنا با حسین استادولی مترجم ومحقق از اثر جدید ایشان یعنی ترجمه کتاب «امام حسن مجتبی(ع)، جان دل پیامبر(ص)» اثر آیتالله احمد رحمانی همدانی به مناسبت ولادت کریم اهل بیت به گفتگو نشسته است که در ادامه می خوانید:
برای آغاز سخن درباره انگیزه ترجمه کتاب «امام حسن(ع) جان دل پیامبر(ص) برایمان بگویید.
بنده از سال ۱۳۴۸ در مدرسه آقای مجتهدی با مرحوم احمد رحمانی همدانی آشنا شدم و از منبرهای ایشان استفاده میکردم تا دهه ۷۰ که ایشان نزد آقای علی اکبر غفاری آمدند و کتاب «الامام علی بن ابیطالب؛ من حبه عنوان صحیفه» را که برگرفته از یک روایت است برای تصحیح نزد آقای غفاری آوردند، ایشان گفتند این کتاب نیازمند ویرایش است زیرا مجموعه یادداشتهای او بود؛ آقای غفاری کار ویرایش را به بنده سپردند و آقای رحمانی هم پذیرفتند و با ویرایش بنده، این یادداشتها تبدیل به کتاب و چاپ شد.
کتاب که چاپ شد آقای رحمانی از تصحیح و تنظیم کتاب خیلی راضی بود. بنده عنوان برخی فصول را خودم نوشتم؛ این کتاب بازار خوبی نیز داشت. بعد از این اثر آقای رحمانی مشغول کتاب «فاطمه الزهرا(س)» شدند و این کتاب هم مجموعه یادداشتهای آقای رحمانی بود که بنده به قلم عربی بهتر و صحیحتری آن را تنظیم و ویرایش کردم. ایشان مطالب را با تتبع و دقت مینوشت و به منابع مختلف مراجعه میکرد. این کتاب بیشتر از کتاب امام علی(ع) خریدار داشت، لذا چندین بار در ایران، لبنان و ... چاپ شد؛ بعد هم کتاب امام حسن(ع) را نوشت و باز تصحیح آن بر دوش من بود ولی این کتاب به دوره آقای رحمانی نرسید و قبل از چاپ، ایشان به رحمت خدا رفتند؛ از این کتاب هم استقبال شد ولی نه به اندازه دو اثر قبلی؛ ناشر این اثر ترجمه آن را به بنده سپرد و بعد از مدتی گفت آن را تلخیص کنید که تلخیص نیز برعهده من بود.
این کتاب دو بخش دارد؛ یک بخش آن به صورت خاص مربوط به امام مجتبی(ع) نیست و مربوط به همه ائمه(ع) است و به قولی بحث استطرادی است؛ بخش دیگر هم مرتبط با ائمه دوازدهگانه است؛ پیامبر فرمودند که ائمه، ۱۲ نفر هستند اما تلاش شد تا برخی ۱۲ امام را بر غیر اهل بیت(ع) تطبیق بدهند و البته نتوانستند. لذا مرحوم میرزا حسین نوری این مطالب را به خوبی بحث کرده است و گفته است اهل سنت نتوانستند در روایاتشان ۱۲ امام را با خلفای اموی و عباسی تطبیق بدهند
آیتالله العظمی صافی گلپایگانی نیز در «منتخبالاثر» بحث مفصلی در مورد ائمه دوازدهگانه دارند و ایشان هم به اهل سنت انتقاد و نظر شیعه را تبیین کردهاند؛ آقای رحمانی هم در این کتاب آورده است که طبق روایت پیامبر(ص)، ۱۲ تن فقط مشمول ائمه اهل بیت(ع) هستند لذا این بخش هم مخصوص زندگی امام مجتبی(ع) نیست؛ آقای رحمانی میفرمود من فکر نمیکنم زنده باشم و برای همه ائمه کتاب بنویسم لذا همه حرفها را در کتاب امام مجتبی(ع) میآورم، بنابراین در این کتاب مباحث استطرادی را آوردند. همچنین بحث عصمت را که برای همه ائمه(ع) است و غیر از این مباحث، بقیه کتاب مربوط به امام مجتبی(ع) است.
این کتاب بعد از مقدمه چند روایت ناب از ائمه(ع) در مورد امام حسن(ع) دارد و در دو فصل کلی مناقب و فضایل امام و مطالب شخصی زندگی ایشان نوشته شده است. باب اول در ۳ فصل تدوین شده است که علاوه بر فضایل، سخن بزرگان را در مورد امام آورده است و باب دوم هم بررسی روایت خلفای دوازدهگانه است که عرض شد، باب سوم هم در ۱۶ فصل درباره ویژگیهای اخلاقی امام مجتبی(ع) است مانند علم و قضاوت، وقار و هیبت، جود و سخاوت، جوانمردی و شجاعت، قوت استدلال و حجت، فراست و عبادت، زهد و تواضع و سیاست و استجابت دعای حضرت.
باب چهارم در ۴ فصل است و به نقش سیاسی امام مجتبی(ع) در دوره رسولالله(ص)، امام علی(ع) و دوره خودشان پرداخته است؛ باب پنجم، در ۱۰ فصل به مهمترین رویداد زندگی آن حضرت یعنی صلح با معاویه پرداخته است و شاید مطلبی از شیعه در مورد صلح امام مجتبی گفته نشده مگر اینکه آقای رحمانی آن را آورده است یعنی از نظر گردآوری اقوال کتابی بینظیر است و مفصلترین بخش کتاب هم همین است.
باب ششم در ۳ فصل است؛ اول سخنان آن حضرت در زمینههای گوناگون که بیش از ۱۰۰ حدیث از ایشان نقل شده است و سلسله مسانید حضرت هم آمده است؛ باب هفتم تا نهم هم در مورد مسائل شخصی و ظاهری مانند حسب و نسب، تولد و شهادت و ماجراهای سیاسی و نظامی در هنگام دفن حضرت است، بحث کلامی در مورد زیارت امام هم آمده است و باب دهم در مورد زنان و فرزندان حضرت است که در آنجا دروغ شاخدار دشمنان را مبنی بر اینکه ایشان همسران زیادی داشتند مورد بحث قرار دادهاند.
درباره فعالیت سیاسی _ اجتماعی امام مجتبی(ع) در دوره قبل از امامت ایشان، مطلبی در این کتاب آمده؟
در بخش چهارم این اثر به این موضوع پرداخته شده و به نقش امام در دوره پیامبر، خلفای سهگانه و عدم حضور در جنگهای دوره خلفا توجه شده است؛ امروز تلاش زیادی میشود تا بگویند امام حسن و امام حسین(ع) در فتوحات حضور داشتند ولی اینطور نبوده است زیرا امام معصوم(ع) تحت ولایت دیگری درنمیآید.
امام مجتبی(ع) ۷ سال سن داشتند که پیامبر(ص) از دنیا رفتند؛ در صلح حدیبیه امام حدود ۴ سال سن داشتند ولی پیامبر از ایشان در پای صلحنامه امضا گرفتند یعنی با اینکه آن حضرت در سن بچگی بودند ولی به عنوان انسان عاقل و بالغ از ایشان امضاء گرفته میشود.
دارقطنی روایت کرده است که خلیفه اول، بر منبر پیامبر(ص) نشسته بود که حسن آمد و فرمود از جای پدرم پایین بیا و خلیفه اول گفت به خدا راست گفتی و بعد او را گرفت و روی پای خود نشاند و گریه کرد؛ علی(ع) فرمودند این کار طبق نظر من نبود یعنی من حسن(ع) را نفرستادم و این بچه خودش این حرف را زده است و خلیفه اول گفت راست میگویی من تو را متهم نمیکنم؛ نظیر این داستان در مورد خلیفه دوم هم وجود دارد و او هم گفت آری این منبر پدر تو است نه منبر پدر من و باز علی(ع) همان تعبیر را به کار بردند؛ ببینید تقیه چقدر شدید بوده است و عمر هم عین سخن خلیفه اول را تکرار کرد.
درباره امام مجتبی(ع) در دوره خلیفه سوم هم خوب است که به عدم حضور آن حضرت در جنگها اشاره کنیم زیرا دخالت و شرکت نکردند. مرحوم جعفر مرتضی از محققان بزرگ شیعه مفصل در مورد عدم حضور ائمه در فتوحات بحث کرده و ایشان(آقای رحمانی) هم مطالب را از جعفر مرتضی گرفته است. دلیل عدم حضور در فتوحات هم این است که ائمه(ع) در حد ضرورت با خلفا همکاری داشتند و فتوحات خلفا هم فتوحات زمین بود نه فتوحات اسلامی، لذا وقتی خلیفه دوم ایران را فتح کرد، مردم را مجبور نکرد که مسلمان شوند و مردم بر زرتشتی و مسیحیت و یهودیت باقی ماندند و فقط خاک را گرفتند و با دین مردم کاری نداشتند؛ شهید مطهری فرموده است که اگر کار فتوحات دست علی(ع) بود قلوب مردم را فتح میکرد. فتوحاتی که در دوره خلفا شد گرچه سرزمینهای اسلامی را توسعه دادند ولی وقتی مردم تربیت نشدند، فتوحات سبب شد تا مردم شام زیر سلطه معاویه، بنی مروان و یزید بروند و امروز هم داعش خبیث که این همه به نام اسلام جنایت میکند از بازماندههای همان زمان هستند و مانند آب خوردن سر شیعیان را میبرند.
در نهجالبلاغه امام(ع) فرمودند اینها اوباش هستند زیرا همان صفات خوارج را دارند یعنی نه تعهد دینی دارند و نه دین را بلدند و نه ایمان درستی دارند و جز خشونت و کشتن افراد کار دیگری از آنان سر نمیزند.
اگر آرام آرام قلوب مردم در فتوحات فتح میشد خدمات زیادی به اسلام صورت میگرفت کما اینکه مردم ایران در دوران علی(ع) جذب منش ایشان شدند. امام علی(ع) و حسنین(ع) هیچ وقت سلطه خلفا را نپذیرفتند ولی در برخی امور همکاری داشتند مثلا یک زنی ۶ ماه حامله بود و بچه زاییده بود و خلیفه دوم میخواست او را حد بزند ولی امام علی(ع) دخالت کردند و گفتند که حداقل بارداری شش ماه است و آن زن را نجات داد و در موارد دیگر هم افراد دیگری را نجات داده بودند از جمله دعوای دو زنی که هر کدام یک فرزند را منتسب به خود میدانستند یا پاسخ به سؤالات یهودیان و مسیحیان و .. . علامه امینی بیش از ۱۰۰ مورد نقل کرده است که خلیفه دوم به مسائل شرعی مسلط نبود و قضاوت اسلامی را بلد نبود لذا خود خلیفه دوم گفته است اگر علی نبود من هلاک میشدم و ۷۰ مرتبه این موضوع را مطرح کرده بود.
در مورد امام مجتبی(ع) هم نقل است که انس بن مالک گفته است سعید بن عاص از کوفه به قصد خراسان خارج شد و حذیفه بن یمان و گروهی از اصحاب رسول خدا و نیز حسن و حسین و عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و ... همراه او بودند. ایشان میخواهد بگوید این مطلب را نقل کردهاند ولی ما قبول نداریم بنابراین گزارشات متعددی وجود دارد که حسنین(ع) در فتوحات حضور نظامی نداشتند. ولی طبیعتا همانطور که پدر بزرگوارشان امام علی(ع) کمک میکردند ایشان هم انجام میدادند. امام حسن(ع) در دوره خلیفه اول، ۹ سال سن داشتند و در دوره عمر هم ۱۹ ساله و فقط در دوره عثمان سنی داشتند که باعث میشد تا بیشتر در مسائل اجتماعی و سیاسی حضور داشته باشند؛ علامه جعفر مرتضی عاملی بحث مفصلی در این زمینه کرده و میگوید حسنین(ع) زیر بار خلفا در بحث فتوحات نرفتند اما اصحاب و یاران امیرالمؤمنین(ع) به خاطر منافع مسلمین حضور داشتند.
اتهاماتی به حضرت در بحث کشتهشدن خلیفه سوم هم وارد کردهاند.
حضور حضرت به هنگام محاصره عثمان و افتراهایی که به ایشان زدند، از جمله سخنان نادرستی است که درباره ایشان میگویند؛ مثلا گفتهاند در ماجرای کشتهشدن خلیفه سوم، حضرت علی(ع) توی گوش امام حسن و امام حسین(ع) زدند که چرا شما جلوی افراد را نگرفتید و اجازه دادید خلیفه را بکشند؛ این مطلب یقینا دروغ است و حضرت امیر(ع) هیچوقت چنین کاری انجام نمیدادند؛ در جنگ جمل فرمودند که جلوی حسن را بگیرید زیرا اگر کشته شود نسل پیامبر(ص) از بین خواهد رفت بنابراین این مسئله اصلا معقول نیست.
علامه قرشی میگوید امام حسن(ع) از جمله معترضان و منتقدان به عثمان بود زیرا فشارهایی به یاران پدرش مانند ابوذر و سلمان و ابن مسعود از ناحیه خلیفه سوم وارد شده بود و حضرت تلخی وداع با ابوذر را مشاهده کرده بود و پس از این همه مصیبت چگونه میتوانست طرفدار خلیفه سوم باشد و یا در حد افراط او را دوست بدارد؟ بنابراین حرفهای ساختگی از سوی حکومت زیاد بود.
امام مجتبی(ع) در دوران حضرت امیر(ع) چه نقشی داشتند؟
در بخش دیگر کتاب، فعالیتهای حضرت مربوط به دوران امیرالمؤمنین(ع) است؛ گفته شده است که در جنگ جمل آنقدر امام مجتبی(ع) جانفشانی کردند که به فاتح جمل معروف شدند و اشعار زیادی هم در مورد شجاعت حضرت بیان شده است؛ حتی محمدبن حنفیه وارد میدان شد ولی موفق نشد و امیرالمؤمنین(ع) خطاب به ابن حنفیه فرمودند که تو فرزند من هستی و حسن فرزند پیامبر(ص). متاسفانه شیعیان با این تاریخ آشنا نیستند لذا آنطور که باید به شان و جایگاه و مقام حضرت واقف نیستیم. خطبه حضرت در مسئله حکمیت در صفین هم موضوع دیگری است و امام مجتبی(ع) در اینجا یک سخنرانی فرمودند و از مردم گلایه کردند که چرا کار را به اینجا رساندید.
سوالی که معمولا مطرح است اینکه چرا امام حسن(ع) تن به صلح دادند و نتایج آن چه بود زیرا برخی میگویند اگر امام حسین(ع) به جای ایشان بود چنین نمیشد؟
در مورد کارهای ائمه ما معتقدیم که ایشان طبق دستور الهی و مطابق شرایط زمان وظیفه الهی خود را انجام میدهند؛ در حدیث لوح جابر نقل شده است که جابر لوحی را که از حضرت زهرا(س) داشتند با لوحی که در دستان امام باقر(ع) بود مقایسه کردند و عین یکدیگر بود لذا ائمه هر کاری بکنند به اذن خدا انجام میشود؛ برخی تصور میکنند روحیات امام حسن(ع) با امام حسین(ع) فرق دارد و حتی برخی از بزرگان این سخن را گفتهاند که شایسته نیست.
مرحوم آیتالله سیدمحمد حسین تهرانی که ۱۸ جلد امامتشناسی دارد و بنده ۱۷ جلد آن را تصحیح کردم؛ ایشان وقتی کار مرا دید گفت که آثار مرا بدون نظر ایشان چاپ نکنید و نظر بدهند؛ بنده هم مطالبی را که اشتباه بود و یا تذکر داشتم عرضه میکردم و ایشان هم بیش از ۹۰ درصد نقدها را قبول داشتند ولی از جمله مواردی که من اعتراض داشتم و ایشان هم نپذیرفتند این بود که ایشان فرموده است: همانطور که اهل بیت(ع) در صورت ظاهر با هم اختلاف دارند مثلا یکی سفید و دیگری سبزه و کوتاه قد و بلند قد و چاق و لاغر است روحیاتشان هم با هم فرق دارد و اینجا جای لغزش است و بعد هم حرف تند و عجیب ایشان این است که؛ اگر امام حسن(ع) جای امام حسین(ع) بود معلوم نبود همان کار را انجام دهند. در صورتی که ما میگوییم امام حسین(ع) ده سال بعد از امام حسن(ع) امامت داشتند ولی علیه معاویه کاری نکردند اما ایشان میگوید امام حسین(ع) روحیه شجاعت داشت و امام حسن(ع) روحیه حلم بیشتری داشت در صورتی که اگر حلم امام حسن(ع) بر خصال دیگر ایشان چربش داشت چون این صفت بروز و ظهور بیشتری داشت نه اینکه ائمه دیگر حلیم نبودند یا علمشان با هم تفاوت داشت. اینکه بحث علم امام صادق(ع) مطرح است نه اینکه علمشان از بقیه ائمه(ع) بیشتر است بلکه علم ایشان در دوره خودشان بروز کرد و در زمان امام حسین(ع) شجاعت ایشان بروز کرد و در دوره هر کدام از ائمه هم یکی از صفاتشان بارزتر بود نه اینکه امام حسین(ع) شجاعتر و امام حسن(ع) حلیمتر از امام حسین(ع) بود لذا سخن آقای تهرانی با مبانی شیعه جور نیست و این سخن وی اشتباه است.
امام حسن(ع) به محض اینکه بعد از حضرت علی(ع) روی کار آمدند که اقدام به صلح نکردند بلکه وقتی همه لشگر از جمله عبیدالله بن عباس با ۴ هزار نیرو خیانت کردند امام تنها ماند؛ و خوارج به معاویه نامه نوشتند که تو جنگ را راه بینداز تحویل امام حسن(ع) با ما. در اینجا به این نکته هم اشاره کنم که طبق نظر زیدیه هر امامی که قیام به سیف کند امام است وگرنه امامی که در خانه بنشیند و اهل جنگ و جهاد نباشد امام نیست و این کنایه و تعریض به امامین صادقین(ع) است.
حتی روایتی در کافی نقل شده است که حضرت به یکی از صحابه خود فرمود چرا مانند سایر مردم به جهاد نمیروی؛ او گفت امام من شما هستید و تا شما نگویید نمیروم و اگر شما امر کنید میروم و حضرت فرمودند: احسنت؛ بعد گفت من با زیدیه که صحبت میکنم میگویند ما با جعفربن محمد(ع) اختلافی نداریم و فقط یک اختلاف داریم زیرا او عقیده به جهاد ندارد: لا یری الجهاد. امام فرمودند: من جهاد را قبول ندارم؟ حضرت بعد تاکید فرمودند: من علم خودم را به جهالت آنان نمیسپارم؛ من آگاهانه عمل میکنم ولی اینها نادان هستند و فکر ندارند و فقط زور شمشیر را ملاک قرار میدهند.
مرحوم سیدمحسن جبل عاملی هم بحث مهمی در مورد زیدیه دارد و خواسته است آنها را تطهیر کند. آقای غفاری میگفت من مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی را چاپ کردم و او چون خودش زیدی مذهب بود سرگذشت شهدای بنی هاشم را آورده است؛ آقای غفاری در مقدمه مفصل خود در مورد بنی الحسن نوشته و زیدیه را محکوم کرده است و گفته که اینها افراد داغی بودند که ائمه ما را قبول نداشتند و حتی با امام صادق(ع) هم دشمنی کردند و چند روز حضرت را زندان انداختند و امام فرمودند که تو در حالی که حکومتی نداری اینطور رفتار میکنی پس فرق شما با بنی عباس در چیست؟ به هر حال این اعتقاد زیدیه است.
لذا شیخ عباس قمی فرموده است که امامزادگانی را میتوان زیارت کرد که دو ویژگی داشته باشند، اول اینکه صحیحالنسب باشند و دوم اینکه عقیده صحیح داشته باشند لذا بسیاری از امامزادگان صحیح العقیده نبودند و ائمه ما را قبول نداشتند. ما امام را اینطور میشناسیم به هر حال امام صلح کند یا مبارزه و قیام فرقی نمیکند و امام، امام است و طبق دستور الهی عمل میکند.
اما از نظر ظاهری زمان معاویه با زمان یزید فرق داشت؛ معاویه شخصیت مقدسی از خودش ساخته بود که حتی برخی از شامیان معتقد بودند که غیر از معاویه و خاندان او اهل بیتی برای پیامبر وجود ندارند؛ مسعودی در کتاب تاریخش آورده است که مردم شام آنقدر عوام بودند که فردی شکایتی نزد معاویه برد که فلانی شتر را دزدیده است و آن فرد ۵۰ نفر شاهد جمع کرد که این شتر برای او است و موفق هم شد و این در حالی بود که اینها برای شتر ماده شهادت داده بودند در حالی که شتر دزدیده شده، نر بود.
معاویه پول شتر را به این فرد داد و گفت برو به علی بن ابیطالب بگو من با کسانی به جنگ تو میآیم که که فرق شتر ماده و نر را نمیدانند و همه چشم به زبان رئیس قبیله داشتند و چنین بلایی را بر سر مسلم و هانی و ... هم آوردند.
اینها مردم پایدار و استواری نبودند ولی با این حال امام مجتبی(ع) برای اتمام حجت چندین لشکرکشی کردند و تا مسکن رفتند و اردو زدند و دیگران هم نامه به معاویه نوشتند که جنگ را شروع کن ما حسن بن علی را به تو تحویل میدهیم. بنابراین حضرت برای چی و برای چه کسی بجنگد؛ خود حضرت را هم که خوارج شمشیر به ران ایشان زدند و حضرت گردن او را گرفت و شکست. بنابراین اینطور نبود که امام حسن(ع) از همان ابتدا صلح کند و البته صلح هم تماما به نفع شیعه بود؛ معاویه نامه سفید فرستاد و گفت هر چه بنویسی من امضاء میکنم، حضرت هم شرایط را نوشت و معاویه هم امضاء کرد ولی بعد از گرفتن قدرت زیر همه مفاد این عهدنامه زد.
بنابراین امام حسن(ع) کار خودش را کرد لذا امام باقر(ع) فرمودند کاری که عمویم امام حسن مجتبی(ع) کرد از آنچه که خورشید بر آن میتابد منفعتش برای شیعه بیشتر بود زیرا خون شیعیان را حفظ کرد؛ البته شیعیانی چون حجربن عدی به دست معاویه کشته شدند ولی اگر جنگ رخ میداد همه شیعیان کشته میشدند. امام مجتبی(ع) فرمود ما اگر بجنگیم و شکست بخوریم معاویه مرا دستگیر کرده اما مرا نمیکشد و بعد آزاد میکند و میگوید: یوم بیوم. شما در فتح مکه بر ما منت گذاشتید و ما را آزاد کردید و امروز هم ما این کار را میکنیم و من نمیخواهم چنین اتفاقی بیفتد. این خیلی حرف بزرگی است و مبلغان باید این سخنان را در منابر برای مردم بازگو کنند تا مردم بدانند امام حسن(ع) برای حفظ شیعه و رسوایی بنیامیه چقدر شجاعت به خرج داد؛ دائما از امام میپرسیدند علت صلح شما چه بود؟ فرمودند موسی در هر کاری به خضر اشکال کرد ولی وقتی خضر پاسخ داد موسی قانع شد؛ زمان باید بگذرد و توضیحات ما را بشنوید تا بدانید که من به مصلحت شیعه عمل کردم. امام خودش را از چشم مردم انداخت ولی دین خدا و مردم و شیعه را حفظ کرد و بنی امیه را رسوا کرد و نشان داد که معاویه به هیچ حرفی پایبند نیست.
امام حسن مجتبی(ع) وقتی آتشبس کردند خطبهای برای اصحاب خواندند و فرمودند به خدا قسم ما که تن به این کار دادیم نه شک به خدا کردیم و نه از جنگ با آنها در گذشته پشیمان هستیم و با استقامت و صبر و پاکی دل میجنگیدیم یعنی امروز شما آن صلابت و استواری و پاکی دل را ندارید؛ شما اصحاب من که یاران علی(ع) هستید، دینتان جلوی رویتان بود و امروز دنیای شما جلوی دین شما قرار دارد.
در جای دیگری فرمود: ما برای شما همان طور هستیم که قبلا بودیم یعنی امام و رهبر هستیم ولی شما امروز با ما مانند قدیم نیستید. ما بین دو دسته کشته در اینجا صلح کردیم یعنی صفین و نهروان و کسانی که باقی ماندند دست از یاری ما کشیدند و کسانی که گریه میکنند دنبال خونخواهی هستند. الا و ان معاویه دعانا...؛ معاویه ما را به کاری دعوت میکند که در آن نه عزتی است و نه انصاف. اگر شما حاضرید پای مرگ بایستید حاضریم به جنگ برویم و او را به داوری خدا با شمشیرهای تیز میبریم ولی اگر حاضر به مرگ و شهادت نیستید صلح میکنیم و من میخواهم شما اصحاب راضی باشید. اصحاب از همه طرف صدا زدند که ما میخواهیم بمانیم و خونها حفظ شود؛ اینکه من معتقدم امام مجتبی(ع) مظلومتر از همه ائمه(ع) است به این دلیل است و حتی شیعیان هم نسبت به ایشان آگاهی اندکی دارند و شاید فقط ایشان را به عنوان کریم اهل بیت(ع) میشناسیم و نه شجاع اهل بیت(ع).
مخالفان اتهاماتی به آن حضرت وارد میکنند مبنی بر اینکه ایشان زیاد زن میگرفتند و طلاق میدادند آیا این سخن ریشه تاریخی درستی دارد؟
آقای علی اکبر غفاری که مقدمه کتاب مقاتل الطالبیین را نوشته است در پاورقی آن مفصلا بحث کرده است که مسئله کثرت زنان برای امام حسن(ع) دروغ بزرگی است و بنیعباس آن را درست کردند و حتی بنیامیه که با امام مجتبی(ع) به صورت مستقیم درگیر بودند چنین دروغی را نگفتند؛ علت هم آن بود که بنیالحسن در مناطق مختلف قیام میکردند و حکومتیها قصد داشتند تا با این تهمتها مردم را از پیرامون بنیالحسن دور کنند لذا ریشه را میزدند و میگفتند شما از نسل کسی هستید که با معاویه صلح کرد و مردم و دین را فروخت و اهل زیاد زن گرفتن و طلاق دادن است. ایشان از تاریخ شاهد آورده است که این حرفها درست نیست.
تمام راویان روایتهایی که میگویند امام مجتبی(ع) زنان زیادی گرفت و طلاق داد، از درباریان منصور و عباسیون بودند؛ ابوطالب مکی یکی از این راویان است که فردی موسیقیزن بوده است؛ در مورد تعداد زنان آن حضرت اعداد مختلف و عجیب و متناقضی گفتهاند ولی واقعا کدام درست است؟ ۷ قول وجود دارد در حالی که امام حسن(ع) در مجموع عمرشان درگیر مسائل مختلفی بودند و فقط ۲۲ سال آزاد بودند و آیا ممکن است کسی در این مدت ۱۳۰۰ و ۷۰۰ زن بگیرد؟ و این واقعا ظلم بزرگی است؛ آن حضرت ۴ یا ۵ ازدواج بیشتر نداشتند. البته اسامی بیشتری ذکر شده است که وحدت اسامی است.
از این تعداد هم یکی عقیده خوارج داشت لذا او را طلاق داد؛ یکی نوه ابوبکر بود و به خاطر فلان کار طلاق داد؛ یکی جعده بود که حضرت را مسموم کرد و یکی دو زن با وفا هم داشت. فرزندان ایشان هم تعداد محدودی بودند در حد ۱۵ تا ۱۷ فرزند در حالی که اگر تعداد زنان زیاد بودند فرزندان هم باید بیش از این تعداد باشد.
در کتابی که خودم درباره امام حسن مجتبی نوشتم از تعبیر «بیدارترین سردار» استفاده کردیم با اشاره به سریال «تنهاترین سردار» که آقای میرباقری ساختند که یکسری اشکالات را مشاهده کردم از جمله اینکه افراد جلوی امام برای تعظیم تا حد رکوع خم میشدند در حالی که ائمه(ع) اجازه این کارها را به پیروانشان نمیدادند بلکه میرفتند و بغل میکردند، دست میدادند و با آنان غذا میخوردند؛ همین کسی که به امام(ع) گفت تو مؤمنان را ذلیل کردی امام با ایشان همراه شد و در مسیر مقداری شیر برای او خرید و بعد توضیح داد. حضرت با اصحاب اینطور بود لذا من «بیدارترین سردار» را نوشتهام و مطالب را بیان کردم و اشاره مختصری هم به این موضوع داشتم.
من در این مطلب از جمله به بحث مطلاق هم پرداختم و آن را دروغ دانستم. متاسفانه برخی از علمای شیعه هم در این دام افتادند و یکسری دفاعیات نادرستی کردند که عذر بدتر از گناه است که بنده در این کتاب توضیح دادهام؛ به هر حال این دروغ شاخداری است که بنیعباس ساختند تا موقعیت امام حسن(ع) و بنیعباس را بکوبند.
نظر شما