اما جهانی شدن چیست ؟جهانی شدن که در زبان فرانسه Mondalisation و در زبان انگلیسی معادل Globalisationاست عبارت از روندی است که در آن میان جوامع مختلف وابستگی متقابل ایجاد می شود و تمامی جنبه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی،فرهنگی و غیره را تحت تاثیر قرار می دهد.
این پدیده از مدتها پیش مورد بحث بوده و تا به امروز اهمیتی دو چندان یافته، اندیشمندان هر یک نظریات متفاوتی پیرامون تأثیرات مثبت و منفی جهانی شدن در زمینه های گوناگون و نیز تعاریف متفاوتی را ارائه کرده اند.
نظریه پردازان کلاسیک «سن سیمون» جامعه شناس فرانسوی دو نیرو یا عامل را در فرایند جهانی شدن موثر می داند. صنعتی شدن و علم الا اجتماع (جامعه شناسی)، وی عقیده دارد که بواسطه عملکرد نیروهای جهانی ساز و همگون آخرین، حد و مرز های سیاسی – فرهنگی بیش از پیش تضعیف شده و جامعه ای جهانی شکل خواهد گرفت.
«آگوست کنت» شاگرد سن سیمون که به فرایند پیشرفت بشر علاقه مند بود همگونی و همبستگی فزاینده و شکل گیری یک جامعه جهانی را در گرو پشت سر گذاشتن مراحل 3 گانه می دانست. کنت بر این باور بود که همه جوامع سر انجام از مرحله خداشناسی و مرحله ما بعد طبیعی عبور کرده ،به مرحله اثباتی تحت سلطه مدیران صنعتی و هدایت اخلاقی دانشمندان خواهد بود
در حالی که سن سیمون واگوست کنت، ریشه فرآیند جهانی شدن و شکل گیری جامعه جهانی را در علم صنعت و تحول ذهنی بشر جستجو می کردند، دروکیم پدیده های اجتماعی را در زمینه ساز و تسهیل کننده فروپاشی مرز های فرهنگی، سیاسی و همگونی جهانی می دانستند. بر اساس جامعه شناسی دور کیم، فرو پاشی نظم اجتماعی بواسطه فرایند نوسازی آگاهی مهم در راستای افزایش همگونی جهانی به شمار می آید.
آنتونی گیدنز را می توان جزء یکی از اولین مفسران و متفکرانی به شمار آورد که در دهه 80 میلادی به مقوله جهانی شدن به طور جدی توجه کرد. وی دوران مدرن را به دو مرحله تقسیم می نماید.1- مدرنیته دوره اول که تا دهه 60 میلادی به طول انجامید و 2- مدرنیته دوره دوم که از دهه شصت میلادی آغاز شده و تا به امروز ادامه داشته است. آنتونی گیدنز «جهانی شدن» را مهمترین مولفه مدرنیته متاخر (دور دوم) می داند که به زعم وی می بایست از منظر جامعه شناسی مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد.
گیدنز جامعه شناسی را علم مطالعه جهانی شدن در این عصر قلمداد می کند، اما تعریف گیدنز از جهانی شدن معرف دیدگاه وی نسبت به این پدیده است. گیدنز عقیده دارد «جهانی شدن فرآیند به هم وابستگی روزافزون ما است» و برخلاف تصور آن عده از متفکرینی که جهانی شدن را، غربی شدن، تحت سلطه کشورهای توسعه یافته واقع گردیدن و آمریکایی شدن تلقی می کنند، گیدنز جهانی شدن را «مجموعه ای از فرآیندها» می داند که بر همه ابعاد زندگی، از جمله اقتصاد، سیاست، مسائل اجتماعی و فرهنگی و حتی خود انسان ها اثرگذار است.
آنتونی گیدنز برخلاف تقلیل گرایان که جهانی شدن را مقوله صرفاً اقتصادی می دانند وی روایتی اجتماعی - سیاسی از جهانی شدن متصور است. در مجموع می توان اینگونه برداشت کرد که تلقی و درک گیدنز از جهانی شدن به نسبت دیگران رویکردی «مثبت» است.
از طرف دیگریورگن هابرماس جهانی شدن را از بعد منفی و چالش هایی که به دنبال دارد می نگرد. از نظر او مهم ترین واقعیتی که لغزش مدرنیزاسیون و ابهامات جهانی شدن را عیان می کند احیای ناسیونالیسم به عنوان واکنشی در مقابل جهانی شدن است. وی توجه ویژه ای به مشخصات فرهنگ های ملی چون تاریخ، سنت، صورت های زندگی خاص، در عصر یکپارچگی به عنوان عامل تحقق عام گرایی دارد.
حتی اگر در پروسه ی جهانی شدن متحمل آسیب ها یی شوند. هابر ماس همانند بسیاری از اندیشمندان دیگر جهانی شدن را عاملی برای وضعیت نظام دولت –ملت در بنیادهای قدرت حاکمیت اش می داند. وی معتقد است برای تداوم دموکراسی بعد از افول دولت - ملت نیاز به فرایندهای تصمیم سازی جمعی و نوعی احساس مسئولیت مشترک جهانی و یک التزام مشترک به مشارکت همگانی در نگرش شهروندان جهانی است.
47301
نظر شما