روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان«چه چیز بحرانی است؟» نوشت:

*ظرف هفته های گذشته مجموعه ای از علائم ونشانه ها در فضای سیاسی و اقتصادی کشور ظاهر شده که سرجمع همه آنها القای وضعیت بحرانی در کشور بوده است.
* ابتدا یک سناریوی هماهنگ از خارج از ایران کلید خورد که تهران را به انجام اقدامات تروریستی، دست داشتن در حادثه 11 سپتامبر، تلاش برای ساخت سلاح هسته ای و نقض جدی حقوق بشر متهم می کرد. پس از آن موجی از تهدید ایران به حمله نظامی به راه افتاد و مقام های رسمی در جاهایی مانند آمریکا و اسراییل (مانند باراک و پانه تا) که عموما از اظهارنظر درباره چنین موضوعاتی خودداری می کنند حتی درباره زمان اقدام احتمالی علیه ایران (کمتر از 9 ماه) هم اعلام نظر کردند. پس از آن، دولت آمریکا تقریبا با عجله بانک مرکزی ایران را تحریم کرد و در حالی که خود می دانست چنین اقدامی عملا غیرممکن است، از امضای اسناد حقوقی مربوط به آن امتناع نکرد. گام بعدی انتشار مجموعه ای از اخبار بود در این باره که اتحادیه اروپا در آستانه اجماع درباره تحریم نفتی ایران تا حدود یک ماه دیگر است و در این صورت ایران از بخش بزرگی از درآمد نفت خود محروم خواهد شد. در مرحله بعد خبرهایی منتشر شد مبنی بر اینکه آمریکایی ها مرخصی آن دسته از نیروهای نظامی خود را که خلیج فارس و خاورمیانه محل ماموریت آنهاست لغو کرده اند و یک زیر دریایی اتمی مجهز به موشک های بالستیک هسته ای هم در راه خلیج فارس است. در کنار همه اینها نوعی التهاب در بازار ارز ایران پدید آمد که منابع غربی بلافاصله آن را به تاثیر تحریم ها بر اقتصاد ایران بویژه تحریم بانک مرکزی -که تازه در صورتی که همه چیز آنطور که اسراییلی ها می خواهند پیش برود 6 ماه دیگر اجرا خواهد شد- ربط دادند.
*پس از کنار هم گذاشتن همه این وقایع که به وضوح یک برنامه هماهنگ و دارای جدول زمانی و تقسیم کار به نظر می رسد، این سوال رخ می نماید که به راستی چه خبر است؟ آیا وضعیت کشور بحرانی است؟ و آیا زمان آن رسیده است که ایران درباره رفتار خود در محیط سیاست خارجی و امنیت ملی به «تنظیم مجدد معادله هزینه- فایده» بپردازد؟
*در این باره اتفاق نظر وجود دارد که بخش بزرگی از آنچه اکنون در محیط امنیتی ایران می بینیم عملیات روانی است نه اقدام واقعی و آمریکایی ها می خواهند از تهدید نتیجه بگیرند نه اقدام چرا که هزینه اقدام بسیار بالاست. اما مهم این است که بتوان از حد این کلیات فراتر رفت و در این موضوع تامل کرد که پس پشت این سناریو چیست؟ آیا ما در میانه یک بازی بزرگ نیستیم که قرار است کسانی در داخل ایران اجرای فاز نهایی آن را بر عهده بگیرند و دوران جدیدی از تجدید نظرطلبی را با استناد به بحرانی بودن وضعیت کشور کلید بزنند؟
*مسلما بازیگر نقش اول دراین سناریو غربی ها هستند. پس از آمریکا جریان فتنه در داخل و خارج بیشترین سود را از بحرانی جلوه دادن فضای کشور می برد.
*اما گروه سوم جریانی درون برخی بخش های حاکمیت است که اساسا تداوم بحران را شرط لازم حیات خود می داند و کاملا مراقب است مبادا اوضاع کشور زمانی حتی به مدت چند هفته آرام بگیرد. بحرانی نمایی برای این جریان دو کارکرد مهم دارد:اول اینکه بنابر یک تجربه تاریخی این جریان تصور می کند بحران برای آن حاشیه امنیت ایجاد خواهد کرد و می تواند با هزینه حداقل به اجرای پروژه های خود بپردازد.و دوم، منحرفان تصور می کنند اگر وضعیت کشور بحرانی جلوه داده شود آنها در موقعیتی خواهند بود که استدلال کنند راه حل همه این مشکلات نزدیک شدن به غرب و مذاکره با آمریکاست و به این ترتیب نظام رابرای تعدیل خط قرمز پر رنگ و راهبردی اش در این باره تحت فشار بگذارد.
/29217
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 192671

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 4 =