متن حاضر گزیده ای است از مصاحبه ای که سالها پیش مرحوم صابری (گل آقا)با روزنامه ابرار انجام داده بود.

*برخوردتان با خوانندگان‌تان چگونه است؟ پیر‌مرد‌ها؟ بچه‌ها؟ مسئولان کشور؟ تشویق‌کننده‌ها؟ معترضین؟ تهدید‌کننده‌ها؟ و...
من برخورد حضوری با خوانندگان عادی که ندارم.
نامه‌هاشان، معمولاً محبت‌آمیز و گاهی گلایه‌آمیز است. به تناسب مطالبی که می‌نویسم، برخورد خودم با آنها، همان است که در نوشته‌هایم موجود است. من معمولاً، هم‌تراز با خوانندگان هستم. می‌دانید که نویسندگی، نوعی غرور در نویسنده ایجاد می‌کند که خود را برتر از خوانندگان حس می‌کند. این عیب در نویسندگانی که از قبل می‌دانند هرچه بنویسند چاپ می‌شود، شدید‌تر است. خود حروف‌ چاپی هم غرور‌انگیز است اما من سعی کرده‌ام حتی‌الامکان، خود را از این آفت، دور نگهدارم، نمی‌گویم حتماً دور مانده‌ام. عرض می‌کنم که حتی‌الامکان، سعی خودم را کرد‌ه‌ام.
اصولاً غرور و خود‌بینی و خود‌ستایی یک نویسنده، از نوشته‌اش هم پیدا است. این مساله، خیلی به نویسنده، مخصوصاً نویسندگان جوان، صدمه می‌زند. البته هر انسانی تا حدودی دارای این عیب هست ولی اگر نویسنده خود را برتر از خواننده احساس کند - که این یک احساس کاذب است- در دل خواننده راه پیدا نمی‌کند. کلامش، حتی اگر هنرمندانه ادا شده باشد، بر دل نمی‌نشیند. در مورد بچه‌ها هم شما نمونه نوشته‌های مرا دیده‌اید آنان سرمایه‌های اصلی هر نویسنده‌اند. نوع برخورد با آنان، البته متفاوت است. اما با اندکی توجه، راه بر نویسنده آشکار می‌شود.
در مورد مسئولان کشور، من بر خورد منفی از آنان ندیده‌ یا کم دیده‌ام. اصولاً وقتی دارم می‌نویسم، به مسئولان کشور فکر نمی‌کنم. یعنی از خودم می‌پرسم و پیش خودم حلاجی می‌کنم که بازتاب نوشته‌ام نزد یک کودک، یک زن، یک مرد، یک جوان، یک کهنسال و خلاصه، اقشار مختلف، چه خواهد بود. اما در این مورد، مسئولان در زاویه نگاه و توجه من قرار ندارند. یعنی اینکه در فلان وزیر یا فلان شخصیت چه عکس‌العملی ایجاد خواهد کرد؟
نه، در این‌باره نیندیشیده‌ام. یعنی فکرم در موقع نوشتن، به این سمت و سو کشیده نمی‌شود. البته این قاعده، یک استثنا مهم هم دارد. بعضی از مسئولان، حتی در بالاترین رده هستند که عمیقاً دوستشان دارم و معمولاً قیافه‌شان در موقع نوشتن مطلبی که می‌تواند بحث‌انگیز باشد، در جلوی چشمم ظاهر می‌شود. من یک فرد عاطفی و احساساتی هستم. چنان دل‌هایی را که برای من نازنین‌اند، نمی‌خواهم برنجانم ولو به اشاراتی که فقط خودشان دریابند، ولو به رمز و کنایه.
*می‌توانید یک مصداق بگویید؟ یک مثال بزنید.
بله. مثلاً امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه زمان حیات‌شان.
*در زمان حاضر، چه کسی؟
جواب نمی‌دهم.
*مثلاً آیت‌الله خامنه‌ای؟
جواب نمی‌دهم.
*می‌شود بپرسم چرا جواب نمی‌دهید؟
به این هم جواب نمی‌دهم!
*خود‌سانسوری می‌کنید؟
نخیر... حد، نگه می‌دارم. از خدا جوییم توفیق ادب... راستی می‌دانید معنای واقعی ادب چیست؟ «ادب» یعنی نگهداشت حد هر چیز. راستی، بقیه سؤال‌تان چه بود؟
*درباره تشویق‌کننده‌ها، معترضین، تهدید‌کننده‌ها.
ببینید، من حدود 50 کیلو‌ نامه از مردم دارم (فقط کسانی که از طریق روزنامه اطلاعات به من نامه نوشته‌اند.) در این چند ماهه انتشار مجله گل‌آقا، نامه‌های خوانندگان به قدری زیاد است که ما برای نگهداری آنها، با مشکل مواجه شده‌ایم. من واقعاً شرمنده کرامت و محبت این مردمم. گاه با خود می‌گویم: خدایا! من بنده ناچیز توام. مرا از شر شیطان نفس حفظ کن. این را وقتی می‌گویم که یک نامه دلگرم‌کننده از خواننده‌ای، تکانم می‌دهد. با خود می‌گویم: آهای... گل‌آقا! سقوط، پله به پله است. ناگهان آدم به قعر سقوط نمی‌کند. کم‌کم و قدم به قدم سقوط می‌کند. در همین قدم اول، مواظب خودت باش. اینها را وقتی می‌گویم که از قلمم، تعریف می‌کنند.
و من خیال می‌کنم که: این منم طاووس علیین شده! به همین خاطر است که ما به این جور نامه‌ها در مجله، معمولاً یا جواب نمی‌دهیم یا تشکر ساده می‌کنیم اما بقیه نامه‌ها را پاسخ می‌دهیم. هرکس اعتراض و انتقاد و ایرادی داشته باشد، جواب می‌دهیم، یا می‌پذیریم یا رد می‌کنیم. به‌هرحال پاسخ می‌دهیم. حتی به نامه‌های تهدید‌آمیز هم (که به ندرت می‌رسد) جواب می دهیم (که تمام برمی‌گردد چون آدرس‌ها جعلی است! ) معهذا، با اینکه به تجربه دریافته‌ایم که بعضی نامه‌های عتاب‌آلود و تهدید‌کننده و همراه با دشنام، جعلی است ولی گفته‌ام به همه، جواب بدهند بلکه یکی، واقعی باشد و بداند که ما، حتی جواب ناسزا را هم با منطق و استدلال می‌دهیم اما در مجموع تعداد این جور نامه‌ها خیلی کم است.
*روحانیت بخشی از حکومت است و شما از حکومت انتقاد می‌کنید و حکومت با لایه‌ای از تقدس و اطلاق پوشانده شده است و طنز با تقدس ناسازگار است، با روحانیت چگونه برخورد می‌کنید؟ مثلاً در نوشته و یا در کاریکاتور.
بحث ظریفی را مطرح کرده‌اید. من تحت هیچ شرایطی، کاریکاتور روحانیون را چاپ نمی‌کنم. این را، توهین به لباسی می‌دانم که جنبه تقدس دارد. ممکن است بگویید که در هر لباس، آدم‌های بد هم هستند. بله، هستند اما آنها دیگر روحانی نیستند. انسان بدی هستند که آن لباس را به خودشان بسته‌اند. من چه حقی دارم که کلیت چیزی را که در اذهان مردم مقدس است و تقدس آن هم به نفع جامعه است، زیر سؤال ببرم؟ بحث ترس نیست. موضوع، برای من جنبه اعتقادی دارد. من از بچگی، به هر روحانی گفته‌ام «آقا»، این به نفع ماست که آنها «آقا» بمانند. بنابراین اگر یک روحانی، خودش هم کاریکاتور خودش را بکشد و به من بدهد، چاپش نمی‌کنم. بلکه کسی در لباس روحانی باشد که نداند دارد ضربه می‌زند. من که می‌دانم، چرا باید این کار را بکنم؟ بدون تعارف، حتی اگر آقای هاشمی به من دستور بدهد که کاریکاتورش را بکشم، من این کار را نخواهم کرد. نفرمایید کاسه داغ‌تر از آش شده‌ام. نه. من این کار را زیان‌بار و خطرناک می‌دانم و این کار را نخواهم کرد. اما آیا مطلبی به طنز درباره گفته‌ها و تصمیمات‌شان نخوام نوشت؟ شعر‌‌شان را نخواهم سرود؟ نخیر... من این کار را کرده‌ام و از این به بعد هم خواهم کرد. آن روحانی که وزیر می‌شود، وکیل می‌شود، از عیب مبری نیست. نقطه ضعف دارد، ممکن است در تصمیم یا در اجرای طرحی، اشتباه هم بکند. من خائن‌ام اگر از روحانیون که عهده‌دار مشاغل‌اند، انتقاد نکنم اما کسی را به باد استهزا نمی‌گیرم. من به «طنز» معتقدم و آن را با «فکاهه» مخلوط نخواهم کرد. شخصیت هر انسانی، محترم است.
کاریکاتور هم یک هنر است و هیچ جنبه تمسخر و دست‌انداختن ندارد. کشیدن کاریکاتور یک انسان، اهانت به او نیست اما هر جامعه‌ای، برای خود سنت و عقیده‌ای دارد که محترم است، من علاوه بر این که شخصاً نمی‌خواهم لباس روحانیت را وارد قلمرو کاریکاتور بکنم، یا به زبان دیگر، نمی‌خواهم هنر کاریکاتور را وارد حریم روحانیت کنم، به سنت جامعه و اعتقاد مردم هم احترام می‌گذارم. گاهی خوانندگان مجله گل‌آقا، نامه می‌نویسند که چرا کاریکاتور روحانیون را نمی‌کشید و می‌پرسند: آیا می‌ترسید؟ مسئله، فقط ترس نیست. «احترام گذاشتن به چیزی که در نزد اکثریت مردم محترم است»، هم هست. به هر حال خوب، یا بد، درست یا نادرست مفید یا مضر، هر طور حساب کنید، من این کار را نخواهم کرد.
*نخواهید کرد یا نمی‌توانید؟
هم نخواهم کرد، هم نمی‌توانم!

کد خبر 192853

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۸:۲۸ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۷
    46 13
    برای اینکه نمی خواست دادگاهی یشه ؟ اگه راست میگویی خودت چاپ کن. اصلا کسی تا حالا این کار را کرده؟
  • پیمان IR ۰۹:۴۸ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۷
    41 16
    از ترسش
  • بدون نام IR ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۷
    46 15
    چون در غیر این صورت جانش در خطر بود
  • وحید IR ۲۱:۲۹ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۷
    19 31
    حالا خوبه خودش گفته بخاطر احترامی که برای این لباس قائلم این کار را نمی کنم ولی باز هم یک عده می‌گند از ترسش بوده. باعث تعجبه! دقیقا مثل حرف هایی است که در مورد مهران مدیری و طنز مرد هزار چهره می زدند. خود آقای مدیری تکذیب می کرد ولی دوستان می گفتند که فلان شخص و فلان جایگاه و ... را در نظر دارد. گویی این وسط هیچکس، حتی خود صاحب اثر هم چیزی نمی فهمد و فقط این افرادند که همه چیز را درک می کنند.
  • ایرانی IR ۱۵:۳۵ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۸
    21 15
    یک کم منصف ترباشیم.به نظرم بحث ترس واین حرفهانیست.میگویداعتقاددارم بایدحرمت آن لباس راحفظ کرد.خیلیهای دیگرهم این نظررادارند.میگوید درلباس روحانیت هم آدمهای بدهستند.خوب اگرمیترسیدنبایدهمین نظرراهم میداد.درحال حاضرآنمرحوم دستش ازدنیاکوتاه هست ودرجوارحضرت حق آرمیده است.احدالناسی دیگرنمیتواندبگویدمیترسیدیانمیترسید.دیگرهیچ چیزی ثابت نمیشود.پس اگراین مصاحبه واقعا"بامرحوم صابری انجام شده وحرفهای خودش هست بپذیریم که درست گفته است وتفسیری نکنیم.حتی اگرازترس گفته باشد.حتی اگرفکرمیکردممکن است دادگاهی شود.حتی اگرجانش درخطربود.حتی اگر............... و اگرهم فکرمیشود متن فوق قلابی هست و اصلا"مصاحبه ای درکارنبوده که موضوعش فرق کرده وبازهم تمام حتی های فوق ماهیت دیگری دارند . خدایش بیامرزد.