پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه‌ای نوشت:

قرار گفت‌وگوی ما یکشنبه شب، پس از اتمام مجلس هفتگی ختم صلوات حاج‌آقا جاودان بود؛ مجلسی که قدمتی 80 ساله دارد و بنیان‌گذار آن، آیت‌الله شیخ مرتضی زاهد، پدربزرگ حاج‌آقا بوده‌اند که در آن 14000 صلوات به پیشگاه ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام هدیه می‌شود. این مجلس هفتگی هر روز در ایام فتنه، با نظر حاج‌آقا و با نیت دفع فتنه برگزار می‌شد. خدمت آیت‌الله محمدعلی جاودان، استاد اخلاق مدرسه‌ی علمیه‌ی مرحوم مجتهدی رسیدیم تا درباره‌ی عوامل بروز لحظه‌نشناسی بپرسیم. ایشان در گفتار زیر به این موضوع پرداخته و نمونه‌هایی از تاریخ را بررسی می‌کند.
اهم سخنان آیت الله جاودان در ادامه می آید:
  • اگر آن مردمی را که سطح فهمشان به اندازه‌ای نیست که بتوانند مسائل را تشخیص دهند، کنار بگذاریم، عده‌ای هم بودند که اصلاً نمی‌خواستند حقیقت مسائل را بفهمند وگرنه خطوط اصلی کاملاً روشن و شفاف و تبیین‌شده بوده و هست. بنابراین شناخت خطوط اصلی دین، عامل اول تصمیم‌گیری درست در لحظات حساس است.
  • لغزش نخبگان خیلی خطرناک است، لغزش آنها می‌تواند مجموعه‌ی عظیمی از مردم دچار شبهه را بلغزاند و به دنبال خود بکشاند.
  • مسئله‌ی دیگری که باعث می‌شود برخی افراد بلغزند و از مسیر صحیح منحرف شوند، مشکلات شخصیتی و شخصی این افراد است. مثلاً فردی به خودش خیلی اعتقاد دارد و فکر کند بهترین فرد برای فلان کار است؛ به گذشته‌ی خود غره شود و فکر و طرح خود را بهترین بداند. این فرد دیگر تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند طرح‌های دیگران را بپذیرد یا زیر بار حرف دیگری برود. بنابراین همه ‌چیز را با پیش‌شرط‌های خودش بررسی می‌کند. شما می‌بینید که در فرهنگ غربی به افراد یاد می‌دهند که اتکا و اعتماد افراد فقط به خودشان باشد. در فرهنگ اسلامی اما چنین چیزی وجود ندارد. کسی که این باور غربی را پذیرفت، قطعاً در معرض لغزش است؛ حتی اگر مسلمان باشد و ظاهراً هم متشرع باشد.
  • تاریخ این گونه است. آنها که در صدر تاریخ قرار می‌گیرند، اگر بلغزند، همه‌ی تاریخ می‌لغزد و اگر نلغزند، همه‌ی تاریخ درست عمل می‌کند. یعنی بار همه‌ی تاریخ روی دوش این‌ها است. رسول گرامی اسلام می‌فرمایند: «مَنْ سَنَّ فِی الإسلام سُنَّةً حَسَنَةً فَعُمِلَ بِها بعْدَهُ کُتِب لَه مثْلُ أَجْر مَن عَمِلَ بِهَا وَ لا یَنْقُصُ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ، و مَنْ سَنَّ فِی الإسلام سُنَّةً سَیِّئَةً فَعُمِلَ بِهَا بَعْدَهُ کُتِبَ عَلَیْهِ مِثْلُ وزر مَن عَمِلَ بِهَا و لا یَنْقُصُ مِن أَوْزَارهِمْ شَیْءٌ»2 بار این افراد خیلی سنگین می‌شود.
  • قبل از آن که بحث مشروطه‌خواهی دربگیرد، پشتوانه‌های فکری آن مهیا ‌شد. مدت‌های مدیدی روشن‌فکران کار کردند، کتاب‌ها نوشتند، کتاب‌ها به ایران آمد، خوانده شد و مقبول افتاد. مثلاً کتاب «مسالک‌المحسنین» که به ایران ‌آمد، هر باسوادی که آن را خواند، محتوایش را پسندید. چرا پسندیدند؟ چون حرف جدیدی بود و با حرف‌های زیبا همه را دلباخته‌ی خود کرده بود. به این ترتیب مجموعه‌ی اهل فکر از دست رفته بود. آن وقت پیشوایان ما چه کسانی بودند؟ همین اهل فکر. چرا این‌ها که این‌طور دلباخته‌ی یک حرف زیبا شده بودند، پیشوای ما شدند؟ پاسخ این سؤال به خاطر یک مشکل است که در عموم مردم و در جامعه وجود دارد؛ این‌که هر کسی بیشتر داد بزند و با حرارت بیشتری سخن بگوید و حرف‌های زیباتری بزند، سخن او را می‌پذیرند. این یک مشکل جامعه‌شناختی و روانشناختی جمعی است. هر کسی که بهتر بتواند وعده‌ی رسیدگی به مشکلات مردم را بدهد، حرف او در جامعه مقبول می‌افتد. همین جامعه هم اگر این مسئله را تجربه کرده بود، به این اشتباه نمی‌افتاد.
  • وقتی که عده‌ای شعار می‌دهند «زنده‌باد اسلام و آزادی!» چرا این دو را جدا از هم می‌گویند؟ در نظر این‌ها آن آزادی در اسلام وجود نداشت، پس باید از بیرون وارد می‌شد. این نکته نشان می‌دهد که چهارچوب فکری این‌ها دست‌کاری شده بود و آزادی از خارج تفکر اسلامی وارد فکر این افراد شده بود. در حالی که پیش از آن فقط اسلام را می‌خواستند، زیرا می‌دانستند که همه چیز در اسلام هست و اسلام عین عدل است. شعار اوایل مشروطه این بود که ما عدالتخانه می‌خواهیم؛ عدالتخانه در چهارچوب اسلام بود، اما آن آزادی که آنها می‌خواستند، از اسلام برنخاسته بود. کسی که فکر و مبنای شناختش به چنین مسائلی آلوده شود، بالاخره در یک جایی می‌لغزد.
  • در طول مدت پس از پیروزی انقلاب، مردم خطوط اصلی را به‌خوبی فهم کرده‌اند. امام رحمه‌الله حدود ده سال برای مردم حرف زدند و اصولی را مدام برای مردم تکرار کردند. مثلاً یک خط کلی به مردم دادند که «اگر دیدید دشمن از یک کسی خیلی تعریف کرد، به او شک کنید و اگر یک نفر را تکذیب کرد، به او معتقد شوید.» این برای مردم یک اصل شد.
  • ماجرای ریاست‌جمهوری بنی‌صدر تجربه‌ای بسیار ارزشمند برای مردم ایران بود. بنی‌صدر کسی بود که خیلی خوب حرف می‌زد، حرف‌های خوبی هم می‌زد، حرف‌هایی که مشکلات مردم را حل می‌کرد. به همین خاطر جمعیت زیادی از مردم با او همراه شدند. آنها البته صورت ظاهر او را دیدند و اطراف او جمع شدند و اگر واقعیت او را می‌دانستند، با او همراه نمی‌شدند. یعنی مردم هم به آن پختگی اجتماعی لازم نرسیده بودند.
  • اما تنها خواص انقلاب بودند که امام رحمه‌الله را تجربه کرده بودند و تجربه‌ی زندگی شبانه‌روزی با امام رحمه‌الله را داشتند و شیفته‌ی او بودند. نمونه‌ی آنها استاد مطهری بود که در خانه‌ی امام رحمه‌الله رفت‌وآمد داشت و بیست سال با ایشان زندگی کرده بود و یکصد بزرگ دیگر را هم دیده بود و آنها را هم تجربه کرده بود و بین آنها و امام رحمه‌الله مقایسه کرده بود و می‌دانست که امام رحمه‌الله چه منزلتی دارد. مرحوم استاد مطهری امام رحمه‌الله را خوب می‌شناخت و خواص انقلاب این‌گونه بودند، اما مردم این تجربه و شناخت را نسبت به امام رحمه‌الله نداشتند، بنابراین ممکن بود اشتباه کنند. آن روزها بر ما خیلی سخت می‌گذشت. در سه چهار ماه پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری اول، انگار که ما داشتیم پرپر می‌زدیم. من حتی با دوستان نزدیک خودم که با ایشان رفت‌و‌آمد داشتم و با هم به مسجد می‌رفتیم و آنها هم به من علاقه‌مند بودند، نمی‌توانستم حرف بزنم. لذا حرف‌ها را در گلویمان ریخته بودیم و پرپر می‌زدیم.
  • اما برخی نخبگان ما در شناخت اصول مشکل داشتند و برخی هم مشکلات جدی شخصیتی داشتند. به هر دو دلیل زمینه برای لغزیدن آنها فراهم شد. شرایط مانند یک سرازیری پیش رویشان قرار گرفت که به دره می‌رسد. قدم اول را که برداشتند، قدم دوم پیش آمد، قدم سوم را که برداشتند، دیگر به جایی رسیدند که راه بازگشتی برایشان نبود. لغزش نخبگان خیلی خطرناک است، لغزش آنها می‌تواند مجموعه‌ی عظیمی از مردم دچار شبهه را بلغزاند و به دنبال خود بکشاند. البته اتفاقی که در این حوادث اخیر افتاد، این بود که برخی افراد که ابتدا لغزیده بودند، سقوط نکردند و برگشتند. این اتفاق چگونه افتاد؟ جایی از اصول فکری این‌ها دست خورد و به دلایلی تغییر کرد. تجربه‌ی جدیدی داشتند که باعث شد در اصول فکری قبلی آنها تغییر رخ دهد. بنابراین ناگزیر آنها نجات پیدا کردند.
27219
کد خبر 193025

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 2 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین