به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، برگرفته از بیانات آیت الله گرامی که فرمود: آن مرحوم مانند کسانی که مدعی عرفان در زمان ما هستند، هرگز عمل نمیکرد؛ البته بُعد معنوی ایشان به صورت استثنا گاهی بروز و ظهور پیدا میکرد.
من به دو صحنه کوتاه که در کتاب خاطراتم آوردهام به اختصار اشاره میکنم.
مرحوم آقای محسنی ملایری برای من نقل کردند که به منزل آقای بروجردی رفتم و دیدم که آقای سلطانی طباطبایی برادر مرحوم آیتالله سلطانی طباطبایی آنجا نشسته است.
آقای طباطبایی در آن زمان نماینده مجلس بود و با آیتالله بروجردی بنیاعمام بودند.
به ایشان گفتم: چرا به حضور آقا نمیروی؟
وی گفت: خواستم خدمت آقا مشرف شوم اما آقا اجازه ندادند.
آقای محسنی ملایری گفتند من تعجب کردم و خدمت آقا عرض کردم که عموزاده شما اجازۀ تشرف پیدا نکردند؟!
ایشان فرمودند: بله آقای طباطبایی، قوری قوری قوری!
من نفهمیدم منظور آقا از لفظ «قوری» چیست و هیبت ایشان اجازه نداد تا بپرسم قوری چه ربطی به سوال من دارد؟!
آقای محسنی ملایری گفت: من بیرون آمدم. آقای طباطبایی گفت: الله اکبر! رازی بین من و خداست و احدی از آن خبر ندارد.
من پرسیدم قضیه چیست؟
وی گفت: آقای بروجردی نامهای به من داد تا آن را به مرحوم آسید محمد بهبهانی در تهران برسانم. (آقای بروجردی اگر اعتراضی داشتند به وسیله آقای بهبهانی یا آقای فلسفی و گاهی از طریق خادم خود حاج احمد به شاه ارسال میکردند.) من نامه را به منزل آوردم و روی طاقچه گذاشتم.
کلفت منزل متوجه نبود و قوریِ روی منقل که خاکستری و کثیف شده بود را روی نامه گذاشت و نامه خراب شد.
من با خود فکر کردم چه کنم؟
اگر نامه را به آقای بروجردی برگردانم، خواهد گفت چرا عرضه نداشتی نامه من را حفظ کنی؟
اگر نامه را این گونه به آقای بهبهانی برسانم، تعجب میکند که چرا از طرف آقای بروجردی نامه کثیف صادر شده است؟
من هم به کسی نگفتم و احدی خبر نداشت، اما آقای بروجردی با دید باطنی خود این مسئله را دید.
نظر شما