همین ابتدا بگویم من فمنیست نیستم؛ نه اینکه بخواهم رویکردهای فمنیستی را مذمت کنم، نه، اما حامیان تفکرات برابری جنسیتی مجموعه ویژگیهایی دارند که همهاش در من نیست. البته فکر نمیکنم این تفاوت دیدگاه مطلقاً درست هست یا درست نیست. فقط این نکته را همین ابتدا گفتم، که مشخص باشد با چه رویکردی از «کُشتنِ» زنان مینویسم.
شاید باید همان یک ماه پیش که تبوتابِ این حرفها زیاد بود، از «زنشدن» و محکومشدن به «مُردن» مینوشتم، شاید هم باید صبر میکردم وقتی دوباره زنی توسط شوهر، برادر، پدر، خانواده یا حتی غریبهها کُشته شد، مینوشتم! که همه دربارهش سخن بگوییم، تمام شود تا بعدی…
اما چرا سرنوشت زنان در تمام طول تاریخ و در هر نقطه جغرافیایی، «مُردن» است؟ و نه مُردن بهمعنای عامِ آن یعنی از کار افتادنِ قلب و مغز و بیروح شدنِ جسم، بلکه بهمعنای نبودن و خواستن برای نبودنشان در هر لحظه و هر جایگاهی!
احتمالاً بعضیها خوشحالند که دولت جدید در ایران، زنانی را گذاشته در بعضی پستهای مدیریتی از بالا تا پایینِ آن، که یعنی: «ببینید ما چقدر برای شما ارزش قائل هستیم و برای ما مهم هستید و ما به زنان چقدر توجه داریم»؛ اما خودمان که خوب میدانیم قریب به اتفاق این انتصابها کاملاً تزئینی و نه از روی لیاقت و شایستگی است!
راستش فرقی نمیکند، «نخواستن»، روزگاری زنده بهگور کردن دختران بود، روزی کُشتن کنار خیابان است و حتی جایی مثل واتیکان هم، راه ندادنشان به نشست انتخاب پاپ!
قرنها گذشته، بسیاری زنان برای مقابله با تبعیض مبارزه کردند، زندانی و کُشته شدند، تا امثال من الان راحتتر و با صدایی رساتر حرف بزنیم. شاید باید خوشحال هم باشیم، اما راستش را بخواهید، نیستیم!
چون زنان ترجیح میدهند خودشان باشند، نقشِ واقعی خودشان را ایفا کنند، بهخاطرِ «زنبودن» مدیر نشوند، یا وقتی دولت دیگری میآید، برای «زنبودن» عزل نشوند، حتی بهخاطر «زنبودن» کنار خیابان تکهتکه نشوند! شاید پدرِ فاطمه اگر بهجای یک دختر و یک پسر، دو پسر داشت، هیچوقت قاتلِ فرزندش نمیشد…
این همان موضوعی است که برای من قابل توجه است، اینکه هر اتفاقی میافتد، هر پیشرفت و پسرفت و سختی و شادی و پیروزی و شکستی که داریم، بهخاطر «زنبودن» نباشد بلکه بهخاطر «انسانبودن» باشد.
*روزنامهنگار
۴۷۴۷
نظر شما