امام خمینی از دهه ۲۰ دنبال انقلاب بود/ امام با مبارزه مسلحانه مخالف بود/ متحجرین، مثنوی مولوی را با انبر برمی‌داشتند تا دستشان نجس نشود

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی رحمانی، از شاگردان امام خمینی در «کافه خبر» گفت: امام از اول می‌گفت انقلاب، یک انقلاب فرهنگی است و باید مردم بیدار شوند. وقتی مردم بیدار شدند و حس دین خواهی در آن‌ها به وجود آمد و خواستار یک حکومت مستقل، آزادی خواه و بر اساس دین باشند، آن موقع شاه نمی‌تواند کاری کند و همین هم شد. 

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در همه سال‌های گذشته، روایت‌های مختلف و گاها متضادی درباره نحوه شکل‌گیری انقلاب اسلامی و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی منتشر شده است.  

از جمله روایت‌های مطرح‌شده، این بوده که امام خمینی، بنیانگذار انقلاب اسلامی، در آغاز فعالیت سیاسی خود به دنبال تغییر رژیم سیاسی به معنای انقلاب نبوده است. دنبال‌کنندگان این دیدگاه، ادبیات ایشان در برخورد با شاه، که از لفظ «اعلی‌حضرت» استفاده می‌کردند، را شاهدی بر ادعای خود می‌گیرند و معتقدند که از سال ۵۶ نهضت امام وارد فاز انقلابی شد.  

نقش روشنفکران در حلقه اطراف امام خمینی، به‌خصوص زمانی که ایشان در فرانسه بودند و اثرگذاری آن‌ها بر مواضع امام، موضوع دیگری است که در این سال‌ها مطرح شده است.  اما این روایت‌ها چقدر معتبرند؟ علاوه بر این، سؤال دیگری در خصوص نسبت امام با مبارزات به شیوه مسلحانه مطرح می‌شود.  

سالگرد ارتحال بنیان‌گذار جمهوری اسلامی فرصتی فراهم می‌کند تا مجدداً نگاهی به فعالیت ایشان در مبارزه علیه نظام پهلوی و ساقط کردن نظام شاهنشاهی در ایران بیندازیم.  

در این خصوص، خبرگزاری خبرآنلاین میزبان حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی رحمانی، از شاگردان امام خمینی، شده تا به بررسی این موضوعات بپردازد.   

رحمانی پس از انقلاب، عضو بیت امام بود و سابقه فرماندهی بسیج مستضعفین و نمایندگی رهبری در نیروی انتظامی را در کارنامه خود دارد.  او که از اعضای مجمع روحانیون مبارز است، معتقد است امام خمینی نه‌تنها از ۱۵ خرداد ۴۲ بلکه از پیش از آن، یعنی سال‌های حیات مرحوم آیت‌الله بروجردی، به دنبال انقلاب بودند.  

او در این گفت‌وگو که «بخش اول» آن را از نظر می‌گذرانید، همچنین به ناسازگاری ایشان با مبارزات مسلحانه می‌پردازد. در «بخش دوم» این گفت‌وگو، که به‌زودی در خبرآنلاین منتشر می‌شود، او به موقعیت روشنفکران در انقلاب اسلامی، نسبت پیشوای فقید انقلاب با آن‌ها، و همچنین روحانیونی مثل آیت‌الله طالقانی، صادق خلخالی و … می‌پردازد.  

بخش اول گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی رحمانی، از شاگردان امام خمینی و عضو بیت ایشان را در ادامه بخوانید؛

********

*آقای رحمانی! بگذارید از این‌جا شروع کنم، برخی از روایت‌ها حاکی از این است که انقلاب اسلامی نه در سال ۴۲ بلکه در سال ۵۶ آغاز شد و قبل از آن امام از ابتدا دنبال انقلاب نبودند و شاه را بیشتر نصیحت می‌کردند. البته نظر مخالفی هم هست. لطفا بفرمایید کدام روایت را صحیح می‌دانید؟

کسانی که این نظر را ذکر کردند که ایشان از ابتدا دنبال تغییر سیستم و نظام نبوده است، از سابقه امام اطلاع ندارند. من این مساله  را باید کمی باز کنم تا این شبهه حل شود.  امام شخصیتی است که از زمان ورودش به عرصه روحانیت از یک جامعیت خاصی برخوردار بود. امام با تأسیس حوزه علمیه قم، مثل دیگر مراجع هم دوره‌های خود به قم آمدند و یکی  از شاگردان برجسته آیت‌الله العظمی حائری؛ مؤسس حوزه علمیه شدند و در ۲۷ سالگی و حتی قبل‌تر تا دوران اتمام تحصیل‌شان تا ۲۵ سالگی، معلومات خود را در حد بالایی تکمیل کرده و از همان زمان شروع به تدریس فلسفه می‌کنند. این یکی از نقاطی است که عده‌ای از متحجرین با ایشان برخورد می‌کنند.

کسی تدریس فلسفه را آغاز می‌کند که خود در حد بالایی درجه استادی داشته باشد و امام این چنین بودند. ایشان علوم منقول (علوم اسلامی) و به قول ما خارج فقه و اصول را تدریس می‌کنند و همچنین سعی می‌کنند که در زمینه علوم مختلف سرآمد باشند. 

امام می‌دانستند مشکل ایران و عالم تشیع این است که مرجعیت در ایران مستقر نیست

در این سال‌ها می‌بینید که حضرت امام بهترین کتاب‌ها را در زمینه فلسفه، اصول و فقه می‌نویسند و همین الان در حوزه مرجع‌اند. همچنین رجال و چیزهایی که مورد نیاز است و آشنایی شان با معارف در بالاترین حدی است که وقتی می‌بینند در عالم تشیع یک خلاء با رحلت آیت‌الله العظمی اصفهانی در نجف به وجود می‌آید؛ احساس تکلیف می‌کنند. این‌گونه بود که وقتی مرجع تقلیدی در نجف از دنیا می‌رفت، بلافاصله مرکز فقه و اصول یک شخصیت برجسته‌ای را برای جهان تشیع و طبیعتا جهان اسلام معرفی می‌کرد؛ مثل آیت‌الله میرزای شیرازی و آیت‌الله نائینی در سامراء و و شخصیت‌های دیگر در جاهای دیگر.

خود آیت‌الله اصفهانی هم شخصیت فراگیر داشت. حضرت امام می‌دانستند مشکل ایران و عالم تشیع این است که مرجعیت در ایران مستقر نیست. ایشان با آن فضل و کمالات که شاگردان برجسته‌ای مثل آیت‌الله مرتضی مطهری، آیت‌الله منتظری و امثال این‌ها داشت ... 

* شما هم شاگرد ایشان بودید؟

من دوره‌های متأخر آمدم، اما این افراد شاگردان قدیم ایشان هستند.

... امام این شاگردان را به بروجرد می‌فرستاد و می‌گفت بروید مباحث آیت‌الله بروجردی را ببینید. آیت‌الله بروجردی سال‌ها قبل شاگرد مرحوم آخوند خراسانی بود که نقش مهمی در انقلاب مشروطه داشت و  در زمان رضا شاه وقتی وارد ایران شد، شاه فردی را به مرز خسروی فرستاد تا ایشان را ببیند و تا قصر شیرین آوردند، به ایشان گفتند همین‌جا بمان، اعلی حضرت گفتند اگربه ایران آمدی و دنبال آن منویات مشروطه خواهی استادت آخوند خراسانی هستی، از همین‌جا برگرد. از او می‌پرسند برای چه آمدی؟ گفت من پدر و مادرم، بستگان و خویشاوندانم ایران هستند و من سال‌ها در نجف بودم، الان برای دید و بازدید بستگانم آمدم.

به هر حال افراد رژیم قانع نمی‌شوند و شش ماه ایشان را در قصرشیرین تحت نظر می‌گیرند تا با هیچ کس تماس نگیرد و هیچ جا نرود. بالاخره بعد از شش ماه که رژیم قانع می‌شود. ایشان بنای حرکت خاص یا ورود به یک مقوله خاص سیاسی را ندارد، می‌گویند شما اجازه دارید که فقط در بروجرد ساکن شوید. حتی به ایشان اجازه رفتن به زیارت علی بن موسی الرضا(ع) را هم نمی‌دهند. این خود نکته مهمی است و شاه می‌دانست که او کیست. 

امام خمینی از دهه ۲۰ دنبال انقلاب بود/ امام با مبارزه مسلحانه مخالف بود/ متحجرین، مثنوی مولوی را با انبر برمی‌داشتند تا دستشان نجس نشود

*رضاخان؟

بله پهلوی اول.

حضرت امام آن روز یکی از اساتید برجسته و جوان در حوزه علمیه قم بود، بعد از رایزنی‌هایی که می‌کند، خود به بروجرد می‌رود. وقتی وارد بروجرد می‌شود، مثلا روز چهارشنبه بود و آیت‌الله درس می‌داد، امام دم در نشسته و منتظر بود و این خود مستند و ثبت شده است. بلافاصله که درس تمام می‌شود یکی از شاگردان آیت‌الله بروجردی یواشکی به ایشان می‌گوید آن سیدی که دم در  نشسته است، همان حاج آقا روح‌الله ملا و از اساتید قم است. آقای بروجردی که وصف امام را شنیده بود که حوزه‌دار است و شاگردان زیادی تربیت می‌کند و خودش ملا است، از جای خود بلند می‌شود و دم در می‌رود و به امام می‌گوید شما بروید در جای من بنشینید.

امام می‌گوید ابدا، آمدم خدمت شما برسم. وقتی اصرار می‌کند و ایشان جواب مثبت نمی‌دهد، در انتها آقای بروجردی می‌گوید اینجایی که نشسته‌ای منزل من است و من با نشستن شما در این‌جا راضی نیستم. برو جای من بنشین. امام یک پله پایین‌تر از ایشان می‌نشیند و آقای بروجردی هم سن بالایی داشتند، جای خود می‌نشینند. آقای بروجردی به امام گفت من می‌خواستم شما را ببینم ولی خوب شد که شما آمدید. شما تا کی در این‌جا هستید، امام می‌گوید تا هرموقع که شما بفرمایید، ولی چون شنبه تدریس دارم، جمعه باید برگردم. به امام می‌گوید پس امشب و فردا شب مهمان من هستید. امام با ایشان بحث می‌کند و می‌گوید آیت‌الله اصفهانی حال مساعدی ندارد و آرزو داریم خدا به ایشان طول عمر دهد، ولی در حال حاضر در حال احتضار است و سنش اقتضا می‌کند که یکی دو سال بیشتر در قید حیات نباشد. من از شما خواهش می‌کنم اگر این اتفاق رخ دهد، شما مرجع تقلید شوید. در نجف یک مرجع تقلید درست می‌کنند و آن‌چه که بر کشور ما در دوران مشروطه گذشت و مرجع، زعیم و رهبر شیعه در داخل این کشور شیعی نبود، رخ می‌دهد. خلاصه نگرانم که آن‌جا مرجعی مشخص کنند و دوباره قم و ایران تابع جای دیگری باشد ... 

امام گفت دولت‌ها ضعیف‌تر از آن هستند که به دین‌ستیزی مشغول شوند

*این را چه کسی می‌گوید؛ آیت‌الله بروجردی یا امام؟

امام. 

... امام در ادامه می‌گوید؛ جنابعالی از همه کسانی که در نجف هستند جلوتر هستید. چون شما ۱۷ سال شاگرد مرحوم آخوند خراسانی بودید و به زور حکومت مجبور شدید در بروجرد بمانید. شما به قم تشریف بیاورید بلافاصله زعامت شیعه بعد از رحلت آیت‌الله اصفهانی به شما منتقل می‌شود و ما هم برای این کار تلاش می‌کنیم.این کار آثاری دارد؛ یک ایران مرکز ثقل شیعه می‌شود. دو از این‌جا می‌شود به جهان خدمات مکتبی و اسلامی ارائه داد.

آیت‌الله بروجردی می‌گوید؛ در قم کسانی چون آیت‌الله صدر، کوه کمرهای، سیدمحمدتقی خوانساری هستند ( خود آیت‌الله خوانساری از ۳۰ سال قبل از اساتید امام هم بوده است). امام گفت من با همه این‌ها ملاقات کردم و به خانه ام دعوت کردم و قانع کردم که ایران باید مرکز تشیع شود، اگر شد آن وقت دولت‌ها ضعیف‌تر از آن هستند که به دین‌ستیزی مشغول شوند.

*این روایتی که می‌فرمایید برای چه سالی است؟

برای سال ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵.

*یعنی حتی قبل از ۲۸ مرداد سال ۳۲؟

... بله. لذا آقای بروجردی در ایران است. ایشان نمی‌پذیرند و استخاره می‌کنند بد می‌آید.  امام حتی قبل از سال ۴۲ دنبال انقلاب در ایران بودند

*یعنی قبل از خرداد سال  ۴۲ امام به دنبال انقلاب بودند.

... بله خیلی قبل از آن. 

... به هر حال آیت‌الله بروجردی قبول نمی‌کنند و در آن  سال‌ها به علت بیماری چشم به تهران آمده و در شهر ری به بیمارستان فیروزآبادی منتقل می‌شوند. امام هم با یکی از فضلای قم به عیادت ایشان می‌روند و در آن‌جا هم به آیت‌الله بروجردی می‌گوید این فضلایی که آوردم مشتاق شما هستند. ایشان در بیمارستان مورد معالجه قرار می‌گیرند و نذر می‌کند اگر بینایی ایشان شفا پیدا کرد، به زیارت علی بن موسی الرضا بروند (چون از وقتی به ایران آمدند نگذاشتند به زیارت برود).

آیت‌الله طباطبایی از رهبران مشروطه که زنده بودند، به شاه یادآوری می‌کند که آقای بروجردی از فقهای بزرگ شیعه هستند و چنین نذری کرده اند، این منعی را که پدرشما برایش به وجود آورده است را بردارید. شاه هم گفت عیبی ندارد، دلیلی ندارد ایشان مهجور باشد. آن برای زمان پدرم بود و بعد از ۱۹۲۰ شاه را متفقین صلاح دیدند که من باشم، پدرشان را هم انگلیسی‌ها به جزیره موریس بردند. شاه در واقع هم جوان بود و هنوز پایه‌های حکومت مستحکم نبود. به هرحال فردی جوان، کم‌تجربه، بی‌اطلاع بود و البته مشاورینی داشت و بزرگانی بودند که به آن‌ها احترام می‌گذاشت تا مملکت از هرج و مرج نجات پیدا کند. 

شاه به ایشان اجازه می‌دهند و آیت‌الله بروجردی سلامتی خود را پیدا کرده و به بروجرد برمی‌گردند. در راه برگشت در قم، دوباره آیت‌الله خمینی بزرگان، فضلاء و بسیاری را جمع می‌کند تا به احترام ایشان در قم بازدیدی با ایشان داشته باشند. آیت‌الله بروجردی به بروجرد بازمی‌گردند و وسایل خود را آماده کرده به زیارت امام رضا مشرف می‌شوند. امام به مشهد رفته و در بالای سر حرم علی بن موسی الرضا خدمت آقای بروجردی می‌رود و می‌گوید الان که این‌جا آمدی و در کنار آقا علی بن موسی الرضا هستید، به شما پیشنهاد دارم که از حضرت رضا بخواهید که شما را در پیشنهاد ما و تصمیم‌تان کمک کند.

استخاره کنید اگر خوب آمد، جوابتان برای انتقال به قم مثبت باشد. ایشان هم بعد از توسل، استخاره می‌کنند. استخاره مفادش این بود که باید به حوزه علمیه قم بروی. یکی دوساعت بعد می‌روند و به امام بشارت می‌دهند که استخاره خوب آمد. شما مقدمات را فراهم کنید تا من به بروجرد برگردم و از آن‌جا به قم بیایم. این اتفاق رخ داد.

آیت‌الله بروجردی محرک اصلی بوده  است و بزرگان دیگر وقتی متوجه شدند، حوزه علمیه قم تکان خورد. یک مرجع بزرگی مثل آیت‌الله حائری داشت که موسس حوزه علمیه قم است. دردوره رضاخان آقای حائری جوری طی کرد که رضا شاه نتوانست حوزه علمیه قم را جمع کند. بعد از رضاخان هم حوزه علمیه تداوم پیدا کرد، ولی با آمدن آقای بروجردی و با فوت مرحوم آیت‌الله ابوالحسن اصفهانی مرجعیت و زعامت شیعه و حتی مسلمین به قم منتقل شد و قم مرکز تشیع شد. آقای بروجردی هم در زمانش به غیر از ایشان کسی نبود و فراگیر شد. البته کسانی دیگری هم بودند؛ مثل آیت‌الله حکیم همان موقع در عراق مقلد داشت، اما در برابر زعامت ایشان چیزی نبود. 

ایشان تصمیم گرفت با الازهر مصر ارتباط برقرار کند و شیخ شلتوت به ایران آمد و رسما اعلام کرد که مذهب شیعه یکی از مذاهب اسلامی است. این‌ها خیلی مهم است. مثال دیگر؛ در آلمان و در مسجد هامبورگ شخصیت‌های بزرگی چون شهید بهشتی را فرستاد که آن‌جا را اداره کند و یا در آمریکا و کشورهای دیگر نمایندگانی فرستاد که نشان از تأثیرگذاری ایشان داشت.

بنابراین نکته اول این‌که؛ حضرت امام  بستر را برای یک حوزه و گسترش مفاهیم شیعه در جهان فراهم کرد. نکته دوم این‌که؛ امام از اول وقتی که کتاب «کشف الاسرار هزار ساله» را می‌نویسند، در سال‌های ۲۰ و ۲۱ این کتاب را پخش می‌کنند. 

امام خمینی از دهه ۲۰ دنبال انقلاب بود/ امام با مبارزه مسلحانه مخالف بود/ متحجرین، مثنوی مولوی را با انبر برمی‌داشتند تا دستشان نجس نشود

نظر داریوش فروهر درباره کتاب کشف‌الاسرار امام 

خدا داریوش فروهر را رحمت کند، می‌گوید: من وقتی که کشف الاسرار آیت‌الله خمینی بین دانشگاهیان و دانشجویان منتشر شد، دانشجوی دانشگاه اصفهان بودم. این کتاب که رسید همه اساتید و دانشجویان که سختی رضاخانی را دیده بودند، می‌گفتند مگر می‌شود در حوزه کسی باشد که چنین کتابی بنویسد.

اولا اسرار هزارساله پاسخ سوال‌ها علیه دین، مکتب و مذهب بود را داده است. ثانیا اثبات کرده است که مقررات اسلامی برای خواندن و در طاقچه گذاشتن نیست، بلکه دین جامعیتی دارد که باید در کشورها پیاده شود و از آن‌جا ایشان در آن کتاب خط سیاسی خود را روشن می‌کند. می‌گوید: راه احیای دین و اسلام ناب محمدی این است که سه مانع را از جلو ملت‌ها باید برداشت: یک استبداد است؛ سلطنت برای این‌که حکومت خود را حفظ کند، مجبور است به انگلیس یا روسیه، آمریکا یا فرانسه وابسته باشد و از آن‌ها حمایت کند، سابقه هم همین را نشان می‌دهد و همه هم نوشتند که رضاخان را بعد از سقوط قاجاریه به سلطنت نشانده و پشتیبانی کردند و انگلیس دید آن پراکندگی که در کشور ایران به وجود آمده بود را این آدم عرضه دارد و می‌تواند جمع و جور کند، بنابراین از وی حمایت کردند. حتی مخالفین دست نشانده‌های خود را هم ساکت کردند.

استبداد رضاخانی می خواست ایران شبیه ترکیه شود و دین از دولت جدا شود

شیخ خزعل از قبل از آمدن رضا خان خوزستان را می‌خواستند و این‌ها همه نوکرهای انگلیس بودند و هر وقت پادشاهان قاجار داد می‌زدند و مثلا می‌گفتند از افغانستان باید بیرون بیایید، افغاستان جزو ایران است، عوامل‌شان از عراق ریختند، خرمشهر را گرفتند، تا برای این‌که ایران راضی شد. در زمان محمدعلی شاه فقط استان همجوار ما در افغانستان ( یعنی هرات) را گفتند جزو ایران است و حاضر نیستیم پس دهیم، دوباره با نیروهای هندی بوشهر را گرفتند و در نتیجه ایران مجبور شد از هرات هم بگذرد. لذا امام توجه داشتند که به استبداد کشیده شدن این حکومت‌ها برای اجرای فرامین استعمار یکی از موانع اجرای احکام اسلامی است. چرا مراجع عالی با رضاخان درافتادند و وارد مبارزه شدند؟

امام همیشه از استبداد رضاخانی سخن می‌راند، چون آن‌ها می‌خواستند ایران شبیه آن‌چه که در ترکیه شد، شود. یعنی دین از دولت اسلامی جدا شود. مردم دین داشته باشند اما کاری به حکومت نداشته باشند. 
بین دین و سیاست باید جدایی باشد، کما این‌که الان در کشورهای مسلمان دیگر این‌گونه است. امام دید اولین راه مبارزه، مبارزه با استبداد است. 

متحجرین مثنوی مولوی را با انبر برمی‌داشتند تا دست‌شان نجس نشود

دوم این‌که؛ برای اجرای احکام الهی مشکل دیگری به نام تحجر در داخل داشتند. افراد متحجری که می‌گفتند، چه‌کار به سیاست داریم ما نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم و زندگی مان را می‌کنیم. می‌گفتند وارد این منازعات نباید شد. خیلی از این موارد داشتیم. البته این‌ها در اشکال مختلف بودند. مثلا همین متحجرین می‌گفتند که آقای خمینی که در قم این‌قدر استاد بزرگی است، چرا فلسفه می‌گوید. فلسفه کفرآمیز است و درست نیست. این متحجرین طوری بودند که حتی مثنوی مولوی را با انبر می‌گرفتند که دستشان نجس نشود و از کتابخانه‌ها به بیرون می‌انداختند.

امام استاد بزرگ فلسفه بود و امثال آیت‌الله طباطبایی‌ها آمده بود؛ فرهیختگانی در زمینه فلسفه از اساتید بزرگی آموزش دیده بودند. مثلا آیت‌الله منتظری، مطهری و جلال الدین آشتیانی و ... نزد امام درس فلسفه خوانده بودند. اساتید بزرگ دانشگاه که خیلی در فلسفه متبحر هستند، در آن دوره اهل علم بودند و در درس فلسفه ایشان بزرگ شدند و بعدها در زمان رضاشاه به دانشگاه و خارج از کشور رفتند و از لباس روحانیت فاصله گرفتند. همین آقای دینانی خود از بزرگان فلسفه است. 

سوم؛ استعمار. امام در کتاب پاسخ به اسرار هزار ساله، ترسیم می‌کند که با عبور از این سه مشکل، کشور می‌تواند مستقل باشد، هم از نظر فرهنگی، هم اقتصادی و سیاسی. تنها راه هم این است که حکومت اسلامی به وجود آید. این کتاب امام  در سال‌های ۱۳۲۱ و ۲۱ در کشور پخش شد و چون مبنای علمی بالای قرآنی و حدیثی دارد و حتی کسانی که جزو مخالفین امام در حوزه‌های دیگر در رابطه با مسائل فلسفی امام بودند، از نظریه شان برگشتند و پیغام دادند فیلسوفی در این جهت آشنایی با قرآن و معارف و احکام اهل بیت و تسلط در فقه و اصول بی‌نظیر است.

امام تا درگذشت آیت‌الله بروجردی در حال کادرسازی بود

امام مشغول تربیت کادر خود بود تا وقتی که آیت‌الله العظمی بروجردی از دنیا رفت. در زمان آقای بروجردی همان پیش‌بینی که امام کرده بود، جلو خیلی از اتفاقات، مخصوصا دین‌زدایی و مبازره با دین را شاه جرأت نمی‌کرد که علنی کند. وقتی آقای بروجردی رفت، اولین کاری که رژیم شاه انجام داد و با مخالفت سرسختانه امام و سایر مراجع روبرو شد، وقتی است که تصویب نامه‌ای در مجلس به نام انجمن‌های ایالتی و لایتی داشتند که شامل ۹۲ ماده و ۱۷ تبصره بود. مهم در این لایحه دو چیز بود؛ یک حذف سوگند به قرآن برای نمایندگان سنا و مجلس: اینکه چرا به قرآن سوگند می‌خوریم؟ تا هرکس هر مرامی که دارد و آن‌چه  را که قبول دارد،  وارد مجلس شود.

ما خوب درک می‌کنیم نتیجه این می‌شود که هم غیرمسلمان حتی توده‌ای ها، لائیک‌ها و بهائی‌ها -که کتابشان جعلی است- احزاب دیگر و فرقه‌های مختلف غیرمسلمان بتوانند سنا و کرسی‌ها را بگیرند و مجلس شورای اسلامی و سنای اسلامی که خون‌ها ریخته شده در مشروطیت تا بر این منوال و قانون اساسی مشروطه به وجود آمده و این دو شرط هم جزو شرط‌های قانون اساسی دوران مشروطه است، را به راحتی جمع کنند تا مثل ترکیه لائیک شود. 

کمال آتاتورک هم در ترکیه همین کار را کرد. جمهوری  اعلام کرد. رضاخان هم می‌خواست جمهوری وارد ایران شود. حتی آیت‌الله مدرس را هم می‌خواستند همراه کنند، مدرس با عده‌ای از شخصیت‌ها جلسه گذاشت و گفت اگر جمهوری شود، اولین کار چیست؟ لغو قانون اساسی  که بعد از آن حکومت لائیک بر سرکار می‌آید. آن موقع چه می‌شود؟ دوباره کشتار و خون ریزی به راه می‌افتد. لذا ایشان به رضاخان گفت که موافق این کار نیست و رضاخان فهمید که نمی‌شود با مدرس درافتاد.

دوم؛ شرط مسلمان برای نماینده حذف شود. بهائی باشد، صهیونیست باشد وابسته به استعمار هرکس می‌تواند باشد و تنها وابسته به مسلمان نیست. در صورتی که ۹۸ درصد مردم ایران مسلمان هستند اما به دست خود اسلام را باد فنا دهند. نمایندگان برای مردم تصمیم می‌گیرند. انتظار دارید نمایندگان غیرمسلمان به نفع مسلمانان تصمیم بگیرند؟ این‌جا وظیفه علماء، دانشمندان، فرهیختگان و شخصیت‌های سیاسی کشوراست،  فقط آخوند نیست که مسلمان است و مسئولیت داشته باشد.

امام تمام شخصیت‌های بزرگ و مراجع را جمع کرد و گفت ما در برابر این مقاومت کنیم و امام سرسختانه مقاومت کرد و بقیه مراجع هم از او حمایت کردند و این باعث شد رژیم  فهمید که این کار نادرست است و حتی امام گفت تا زمانی که اعلام نشود این تصویب نامه باطل است،  ما بر علیه رژیم ساکت نمی‌نشینیم. آن‌ها در ظاهر اعلام کردند و کمی همراهی کردند اما شاه به دنبال آن بحث انقلاب سفید را مطرح کرد که تجربه شده در فلیپین و چند جای دیگر و طراح آن هم یک خارجی بود، به دنبال آن‌ها راه افتادند. 

شاه کم کم این ستیز را ظاهر کرد، از جمله تصویب کاپیتولاسیون. با این‌که در اوایل سلطنت رضاخان همین کاپیتولاسیون حذف شده بود.  ولی در زمان شاه دوباره تصویب شد که مصونیت نظامی مستشاران آمریکا که امام آن در آن سخنرانی فریاد بلند خود را زدند که یک بار منجر به ۱۵ خرداد شد و بعد هم دوباره در آبان ماه برای کاپیتولاسیون که در نهایت رژیم تصمیم گرفت یا امام را محاکمه و اعدام کند. اما کلیه مراجع دنیا سرو صدایشان بلند شد که از نظر قانون اساسی کسی  که مجتهد و مرجع است، حق محاکمه کردنش را ندارید، او حق دارد که برای نجات ملت از این سه عنصر استبداد، تحجر و استعمار اظهارنظرکند.

امام به متدینین پیغام داد در سخنرانی شاه حضور نداشته باشید

این مرحله، آغاز امام است که منجر به تبعید ایشان می‌شود. بنابراین این‌که ایشان از اول نصیحت می‌کرد درست است. اما وقتی این مساله  مصوب شد، امام به جنگ نرفت، حتی خطاب به اعلی حضرت اعلام کرد که این مساله  خلاف اسلام و قانون و استقلال کشور است و شما با این مساله  می‌خواهید اسلامیت را از دست دهید؟ می‌خواهید کشور ما  زیر یوغ فرهنگی غربی برود یا شرقی؟ 

شاه حتی به قم آمد و سخنرانی تندی علیه امام کرد. امام وقتی دید که شاه به قم می‌آید، به افراد متدین پیغام داد که شما که همراهی نهضت کردید، در این سخنرانی حضور نداشته باشید. شاه وقتی به حرم حضرت معصومه رفت، دید خبری نیست. ایشان را به زیارت مشغول کردند و از روستاها و دهات اطراف آدم‌ها را با کامیون آوردند. شاه هم گفت ارتجاع سرخ و سیاه. که امام بلافاصله در یک سخنرانی گفت: دین ارتجاع نیست و هیچ پیوندی بین ارتجاع سرخ (یعنی شوروی) وجود ندراد. ما با استعمار مبارزه می‌کنیم. انگلیس از آمریکا بدتر است، آمریکا از انگلیس بدتر و شوروی از همه این‌ها بدتر است. ما به دنبال اسلام و پیاده کردن احکام اسلام و نجات ملت هستیم.

این‌ها را گفتم تا معلوم شود که امام از آغاز سال ۱۳۴۱ که در برابر این تصویب نامه وارد گود مبارزه شدند، زندانی شدند و علمای سراسر کشور به اعتراض برخاستند که شاه مجبور شد ایشان را آزاد کند و با آن استقبال عظیمی که از امام شد، به این نتیجه رسیدند که نمی‌توانند جلو او را بگیرند. در نتیجه با کاپیتولاسیون و تصویبش و افشاگری امام، حسنعلی منصور که نخست وزیر هم بود، به این‌جا رسیدند که  شبانه در قم ایشان را دستگیر و به ترکیه تبعید کردند.

امام خمینی از دهه ۲۰ دنبال انقلاب بود/ امام با مبارزه مسلحانه مخالف بود/ متحجرین، مثنوی مولوی را با انبر برمی‌داشتند تا دستشان نجس نشود

کاریزمای امام شخصیت‌هایی از هرقشر و صنف را متوجه ایشان کرد

*در این زمانی که نهضت شروع شد، چه گروه‌هایی ابتدا امام را شناختند و به سمت ایشان آمدند و بین ایشان و مردم رسانه شدند؟

امام با وجود تنهایی خود، اما شگردها ونحوه برقرار ارتباط با جامعه را به طور خاصی بدون این‌که رادیو، تلویزیون، روزنامه‌ای، رسانه ارتباط عمومی باشد، بلد بود و دست روی موضوعی گذاشت که هرکسی در کشور چه در شهر، روستا، دانشگاه، استاد، دانشجو و روشنفکران متوجه شدند و آن بیداری آن‌ها در مورد مکتب است. مثلا پدر من یک کاسب بود، اما حاضر شد اگر امام امر به قیام کند، هزینه خانواده سیصد نفر از دوستانش را بدهد تا وارد تظاهرات شوند. 

با کاریزمایی که امام از اول به عنوان یک مرجع تقلید و آدم روشن داشت، همه شخصیت‌های سیاسی،  اجتماعی، دانشگاهی، حوزه‌های علمیه سراسر کشور، کارگری، کشاورزی، تمام اقشار و صنوف جامعه، بازاریان و همه این‌ها اعلان حمایت از امام کردند. البته امام بدون پشتوانه نبود. بازاریان بزرگ مثل موتلفه مثل آقای عراقی و حتی فدائیان اسلام از مرحوم آیت‌الله کاشانی خط می‌گرفتند. همان که در جریان ۲۸ مرداد ابتدا از آقای مصدق و ملی شدن صنعت نفت حمایت کرد، (چون ایشان پیر مبارزه با استعمار در عراق بود و در عراق می‌ماند او را می‌کشتند و به ایران آمد و جریان مجلس و حرف‌های دیگر پیش آمد)، ایشان از کسانی است که آقای مصدق را انتخاب کردند، چون یک حقوقدان بود و می‌توانست از حقوق ایران در موضوع نفت دفاع کند. 

آیت‌الله کاشانی گفت فقط امام می‌تواند نهضت اسلامی را پیش ببرد

بنابراین در اواخر مرجعیت آقای بروجردی، آقایان عراقی و بزرگان موتلفه، که متدینین بزرگ بازار بودند به دیدن ایشان رفتند و آیت‌الله کاشانی  گفت یک نفر می‌تواند حرکت و نهضت اسلامی را پیش ببرد. اگر می‌خواهید نجات پیدا کنید، سراغ حاج آقا روح‌الله بروید و آن‌ها از همان موقع در کنار امام قرار گرفتند. از روشنفکران آن وقت کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران » را جلال آل احمد نوشته است. وی می‌گوید من به قم رفتم که ببینم کسی که این حرکت را به وجود آورده است، کیست. کسی که آن‌قدر نفوذ دارد و رژیم پشتش لرزیده و از او می‌ترسد و چون به دنبال وحشی گری است، ساواک را به وجود آورده که شب دانشجوها را می‌گرفتند، آقایان مهندس بازرگان، طالقانی، اعضای جبهه ملی، نهضت آزادی و بزرگان حوزه علمیه را گرفتند. در زندان آیت‌الله منتظری، ربانی شیرازی و عده‌ای را تبعید کردند، برای چیست؟ من وقتی برای دیدنش به قم رفتم تا با او صحبت کنم، دیدم که کتاب «خدمت و خیانت» من در گوشه‌ای از اتاقش است. گفتم شما این چرند و پرندهای من را می‌بینید؟ گفت خیلی هم خوب است و من کتابت را خوانده ام. یعنی آدمی بوده است که به روز است، آگاه است، مسائل را به صورت کلی می‌داند و می‌داند چگونه با هرکس صحبت کند.

ترور حسنعلی منصور به دستور امام نبود

*در صحبت هایتان اسم حسنعلی منصور را به کار بردید و از عده‌ای از موتلفه‌ای ها. سوال در مورد این است که نظر ایشان در ارتباط با مبارزه مسلحانه و ترور و این‌ها چه بود؟

حضرت امام در طول نهضت اعتقادی به حرکت مسلحانه نداشتند. مساله  ترور حسنعلی منصور جداست. ترور به دستور امام نبود، عده‌ای متدین بازار و حساب شده و دارای تشکل سیاسی، دینی و مذهبی در بازار تهران بودند و در جامعه نقش داشتند و با نواب و فدائیان اسلام کار کردند. با مرحوم آیت‌الله کاشانی کار کرده بودند و تربیت شده‌های جریان نهضتی بودند.

 این‌ها وقتی دیدند مرجع‌شان تبعید شد و رژیم با این تبعید خیلی کیف کرد، فلذا بعد از تبعید امام (که من در آن زمان در مشهد طلبه بودم) شاه با همه تسویه کرد. یک؛ به حوزه‌های علمیه ریختند و هرکس که جوان بود به بهانه سربازی می‌گرفتند و می‌زدند و لباس‌شان را پاره می‌کردند و عقب ماشین می‌انداختند و به سربازی می‌بردند. مگر سربازگیری لباس پاره کردن دارد، مگر بقیه جوان‌ها را که به زور به سربازی می‌بردند، کتک می‌زدند و لباس‌شان را پاره می‌کنند؟ خیر هدف ایجاد جو ارعاب در حوزه‌ها بود. یعنی شما حق ندارید از امام خمینی دفاع کنید یا از مراجع بزرگی که اعلامیه می‌دهند.

دوم؛ بازاری‌هایی که در تهران، تبریز، خراسان و استآن‌ها بزرگ فعال بودند، مثلا در مغازه آقای عراقی را آجر می‌گرفتند. در شرکتی را می‌بستند تا فرد خود و خانواده‌اش مجبور شوند، فکری بکنند یا آن‌ها را به زندان می‌بردند. این وضعیت در شهرهای کوچک هم بود. مثلا کسبه متوسط مثل پدر من که متعصب، متدین و تابع مراجع بودند. مدرسه فیضیه را به هم ریختند، طلبه‌ها را کشتند، از پشت بام‌ها پرت کردند. یا این‌که در ۱۵ خرداد آن کشتار معروف را راه انداختند. امام فروردین که رسید، گفتند ما عزادار هستیم و جشن نوروز نمی‌گیریم و هیچ کس در ایران جشن نگرفت. این حرف‌ها نفوذ و اعتبار زیادی می‌خواست که امام داشت.

مردم جشن نگرفتند به دیدن علما رفتند، البته به دیدن فامیل می‌رفتند اما جشن و پایکوبی که امروزه برای تحویل سال می‌گیریم، نگرفتند. رژیم شاه دانشجویان زیادی را گرفت. اساتید بزرگ دانشگاه  به زندان افتادند. آقای مهندس بازرگان، سحابی و فرزندشان، آیت‌الله طالقانی همه این‌ها را برای محاکمه آوردند و دادگاه نظامی کردند. 

به ما جوان‌ترها توصیه می شد دفاعیات مهندس بازرگان در دادگاه را یاد بگیریم

یکی از چیزهایی که به ما جوانان برای دفاع از دین و مکتب توصیه می‌شد یاد بگیریم، مدافعات مهندس مهدی بازرگان در دادگاه ارتش  بود که خود کتاب شد. بنابراین هیچ قشری را در آن دوران بعد از تبعید امام نمی‌دیدید که به طور وسیع مورد آزار و اذیت قرار نگیرد. در نتیجه این‌ها برای این‌که نشان دهند، کار حسنعلی منصور که دستور رسمی آمریکا بود که گفته بود امام را اعدام نکنید، آشوب داخلی می‌شود، بلکه تبعید کنید و شاه هم تن داد و منصور به صورت رسمی در رادیو اعلام کرد که تبعید را اجرا می‌کنیم وامام به ترکیه تبعید شد.

حرکت‌ها در همه جا و حرکت‌های خودجوش و پخش اعلامیه‌ها برای این تعرض حکومت به کار افتاد. در این میان موتلفه و آقای عراقی به این نتیجه رسیدند که باید به دولت ضرب شست نشان دهند و برادر صفار هرندی در وقت ورود به مجلس او را ترور کرد.

*امام این کار را تأیید کردند؟

امام چیزی نگفتند.

امام خمینی از دهه ۲۰ دنبال انقلاب بود/ امام با مبارزه مسلحانه مخالف بود/ متحجرین، مثنوی مولوی را با انبر برمی‌داشتند تا دستشان نجس نشود

امام اصلا درباره ترور حسنعلی منصور چیزی نگفتند زیرا...

* سکوت کردند؟

امام اصلا درباره این موضوع مطلبی نگفتند تا آتو به دست حکومت نیفتد. اما در ادامه مبارزات، حرکات مسلحانه‌ای در کشور انجام گرفت. هم چپی‌ها و هم بعضی افرادی که خود به این نتیجه رسیده بودند، مخصوصا گروه های سیاسی مثل مجاهدین خلق، فدائیان اسلام که اقلیت و اکثریت داشتند، توده‌ای‌ها و افراد تندرو که در میان خودشان بودند، کارهای مسلحانه کردند.

بنده عراق بودم که این‌ها حرکت‌های مسلحانه‌ای را شروع کردند، از جمله هواپیما ربایی. این‌ها در امارات گروهی داشتند و حتی از آیت‌الله طالقانی و هاشمی رفسنجانی اجازه گرفته بودند که جوانان ما جلو مارکسیست‌ها کم می‌آورند، می‌گویند شما دروغ می‌گویید که مبارز هستید، زندان تحمل می‌کنید اما حاضر نیستید با رژیم وارد جنگ مسلحانه شوید.

حتی این آقایان افرادشان در نجف خدمت امام رسیدند. چندماه رفت و آمد می‌کردند؛ یکی از اهدافشان این بود که امام اجازه جنگ مسلحانه بدهد. از جمله کسانی که جنگ مسلحانه به شیوه مارکسیست‌ها را شروع کردند، گروه جَزَنی در سیاهکل بود. امام اصلا از آن‌ها حمایتی نکرد.

امام از ابتدا می‌گفت انقلاب ما فرهنگی است و با مبارزه مسلحانه مخالف بود

*شما آن زمان رئیس دفتر امام بودید؟

نه من در نجف عضو بیت امام بودم.

لذا امام هروقت از ایشان درباره جنگ مسلحانه می‌پرسیدند، می‌گفتند شما از یک گوشه شروع  کنید بر علیه رژیم، اولا نیروهای مسلح خودمان را می‌کشید، این‌ها بچه‌های وطن هستند. دوم این‌که مگر ما کمونیست هستیم که مثل چین از یک گوشه شروع کنیم تا قضیه را صاف کنیم. چقدر آدم کشته می‌شود. ما این‌کار را نمی‌کنیم. امام از اول می‌گفت انقلاب، یک انقلاب فرهنگی است و باید مردم بیدار شوند. وقتی مردم بیدار شدند و حس دین خواهی در آن‌ها به وجود آمد و خواستار یک حکومت مستقل، آزادی خواه و بر اساس دین باشند، آن موقع شاه نمی‌تواند کاری کند و همین هم شد. 

امام بیداری عمومی را با اطلاعیه‌ها، سخنرانی‌ها انجام می‌داد؛ با این‌که در عراق تبعید بود و اجازه نمی‌دادند، آن‌جا پخش شود. طرفداران ایشان هرکس به وسع خودش انجام می‌داد. از جمله مرحوم حاج محمود دعائی، محمد منتظری و خیلی از کسان دیگر که در این صراط بودیم، پیام‌های امام را تا لب مرز می‌رساندیم، از آن طرف می‌آمدند از ما می‌گرفتند و در داخل ایران چاپ، تکثیر و پخش می‌شد. حتی خارجی‌ها که درباره شیوه مبارزاتی امام نوشتند، همه بر این اعتقاد دارند که تنها انقلابی است که بدون خونریزی توانست  در برابر ستمگری‌ها و کشتار شاه مقاومت کند و به پیروزی برسد.

بخش دوم این گفتگو به زودی در خبرآنلاین منتشر خواهد شد

2727

کد خبر 2073478

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین