به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به نقل ایبنا (فاطمه مهاجری)، این جلسه با حضور جمعی از دانشجویان و علاقهمندان به سینمای اجتماعی و تحلیلگران علوم سیاسی برگزار شد و فرصتی برای بررسی یکی از فیلمهای پرچالش سالهای اخیر فراهم آورد.
در آغاز سخنرانی کاشی بر جدی گرفتن روایت فیلم تأکید کرد و گفت: «من فیلم را سه بار تماشا کردهام و باور دارم که هیچ جملهای در آن تصادفی و بیهدف گفته نشده است. دیالوگهای فیلم بسیار حسابشده و دقیق طراحی شدهاند؛ به گونهای که شنیدن تکتک آنها ضروری است. او نحوه آغاز فیلم را نمادین دانست؛ جایی که لبهایی به تصویر کشیده میشوند که تنها جملات ناتمام بر زبان میآورند، بیآن که سخن کامل شود. به باور کاشی، این آغاز، تمثیلی از جهانی ناآرام و پرآشوب است که «لانتوری» درصدد بازنمایی آن است.»
او در ادامه افزود: «فیلم ما را وارد جهانی از سخنها، پلاکاردها، و شعارها میکند. از روانشناس و جامعهشناس گرفته تا فیلسوف و پلیس و حزباللهی، هر یک جایگاهی دارند و حرفی برای گفتن. اما هیچکدامشان جدی نیستند. زبان در این فیلم زوالیافته است؛ زبان بیجان، زبان مرده، زبانی که بهجای اینکه روشنگر باشد، موجب کور شدن میشود.»
کاشی این زبان زوالیافته را عامل غفلت جمعی دانست و خاطرنشان کرد که «فیلم از دو ساحت سخن میگوید: یکی زبان رسمی، و دیگری رنجهای پنهان مردمی که به حاشیه رانده شدهاند.»
از حاشیهنشینان تا نخبگان «فیک»
وی اظهار داشت: «در زندان، یکی از شخصیتها میگوید: هیچکس هیچوقت من را ندید. این جمله، نماینده یک طبقه اجتماعی نادیده گرفتهشده است؛ کسانی که تحقیر شدهاند، حذف شدهاند و زخمیاند. فیلم نشان میدهد که چگونه این رنجها به انتقام بدل میشوند. او این جمله را نشانهای از «تحقیر انباشته» دانسته که در نهایت به میل به انتقام میانجامد: تحقیرشدگی ساختاری، زخم اجتماعی است. و این زخم، آتشی زیر خاکستر انتقام در دل جامعه به جا میگذارد.
اخلاقی شدن خشونت؛ وقتی انتقام، توجیهپذیر میشود
وی تاکید کرد که «انتقام در این فیلم صرفاً یک رفتار روانشناختی نیست بلکه به نوعی وجاهت اخلاقی مییابد. «پاشا» – شخصیت محوری فیلم – از درون پرورشگاه برخاسته، و اکنون همانند رابینهود با خشونت به سراغ طبقات فرادست میرود تا جایزهای برای کودکان تهیه کند.» کاشی تأکید کرد: «اینجاست که انتقام دیگر شرارت صرف نیست؛ به یک اقدام اخلاقی برای جبران یک خلا بدل میشود. این تبدیل، نگرانکننده و در عین حال افشاگر است.»
او ادامه داد: «جامعهای که در آن گسلها، شکافها و تحقیرها حلنشده باقی بمانند، انباشت زخمها به انفجار منجر خواهد شد. فیلم هشدار میدهد که اگر انتقام وجاهت اخلاقی پیدا کند، میتواند به یک کنش جمعی مشروع بدل شود؛ آن هم در جامعهای که چهلوپنج سال با انبوهی از مسائل حلنشده روبهروست.»
مریم و تجربه رهایی از انتقام؛ بخشایش، راهی به سوی رهایی جمعی
کاشی در بخش دیگری از تحلیل خود، شخصیت «مریم» را بهعنوان نمونهای از ناتوانی طبقات بالادست در درک واقعیات زندگی مردم توصیف کرد و گفت: «مریم که تلاش میکند رضایت بگیرد، در نیمه اول فیلم نمیتواند هیچ درکی از آلام خانوادههای داغدیده داشته باشد. او از جهان رنجها بیگانه است، کسی است که با نیت خیر اما بدون شناخت، وارد میشود. اما در پایان فیلم، همان مریم جملهای کلیدی میگوید: من فقط دارم به خودم فکر میکنم، چیزی جز بخشیدن ندارم.»
کاشی این بخشایش را نه از سر ترحم بلکه بهمثابه تلاقی خودخواهی و اخلاق توصیف کرد: «او از خلال بخشایش دوباره متولد میشود. این بخشش، رهایی از حافظه انتقام است. اگر نمیبخشید، در حافظه زخمی خود محبوس میماند و آیندهای نمیداشت. بخشایش به او چشم دیدن داد.»
کاشی با اشاره به نظریههای آرنت و دریدا، بخشایش را راهی برای رهایی از چرخه انتقام توصیف کرد: «جامعهای که نمیبخشد، در زندان حافظه زخمهایش باقی میماند. حافظههای زخمی اگر التیام نیابند، آینده را میسوزانند.»
تجربه ماندلا؛ الگوی سیاست بخشایش
وی به تجربه نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی اشاره کرد و گفت: «ماندلا اجازه نداد که قربانیان سرکوب تنها با نفرت زیست کنند. او خواستار اعتراف بود، نه سکوت. سفیدپوستان را به گفتن حقیقت فراخواند و در عین حال از تعرض به آنان جلوگیری کرد. این همان بخشایشی است که با حقیقت آشتی کرده، نه آنکه بر حقیقت سرپوش بگذارد.»
کاشی در پایان افزود: «من نیز بهعنوان یک کنشگر فکری باید اعتراف کنم که در ایجاد زبانی کور و بیارتباط با آلام جامعه سهیم بودهام. ما همه در این فاجعه نقش داریم. بنابراین، ایده بخشایش نهتنها محور فیلم «لانتوری» بلکه نسخهای برای درمان رنج تاریخی جامعه ماست.»
216216
نظر شما