به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، بهمن نامور مطلق (متولد ۱۳۴۱)، نشانهشناس، مترجم و استاد دانشگاه شهید بهشتی، از چهرههای برجسته در حوزه نقد ادبی و مطالعات بینرشتهای در ایران است. او با تمرکز بر نظریههای ادبی نوین مانند بینامتنیت، ترامتنیت و نقد تکوینی، نقش مهمی در معرفی این رویکردها در ایران ایفا کرده است. نامور مطلق پس از اخذ کارشناسی مترجمی زبان فرانسه، تحصیلات خود را در فرانسه ادامه داد و کارشناسی ارشد زبانشناسی و دکتری ادبیات تطبیقی را از دانشگاه بلزپاسکال دریافت کرد. او در دانشگاههای هنر تهران، الزهرا، اصفهان و تبریز تدریس کرده و معاون پژوهشی فرهنگستان هنر بوده است.
از آثار برجسته بهمن نامور مطلق در نقد ادبی میتوان به «درآمدی بر بینامتنیت» و «نقد تکوینی در ادبیات و هنر» (همکاری با اللهشکر اسداللهی) اشاره کرد. نامور مطلق در کتاب «درآمدی بر بینامتنیت» (انتشارات سخن) روابط بینمتنی و اشتقاقهای متنی را بررسی کرده است. همچنین در کتاب «نقد تکوینی در ادبیات و هنر» (انتشارات علمی و فرهنگی) به مطالعه فرآیند خلق اثر میپردازد. این کتاب با بررسی پیشامتنها، مراحل شکلگیری آثار ادبی و هنری را تحلیل میکند. نامور مطلق در «گفتگومندی در ادبیات و هنر» به مفهوم چندصدایی باختین پرداخته و آن را در نقد ادبی و هنری بسط داده است.
او با تألیف آثاری چون «اسطورهشناسی نزد نورتروپ فرای» و «درآمدی بر اسطورهشناسی» اسطوره را بهعنوان عنصر کانونی آثار ادبی بررسی کرده و به تحلیل آثار کلاسیک مانند «بیگانه» آلبر کامو با رویکرد ترامتنیت پرداخته است. نامور مطلق با تأسیس حلقه نشانهشناسی و اسطورهشناسی تهران، تأثیر بسزایی در مطالعات ادبی در ایران داشته است. در ادامه پرونده «نقد ادبی در ایران» با وی گفتو گویی داشتهایم که میخوانید:
وضعیت نقد ادبی در ایران و جهان به نظر شما چگونه است؟
بهطور کلی، نقد ادبی در دنیا دچار بحران شده است، زیرا تحولات بسیاری در حال رخ دادن است. رویکردهای نقد بر اساس نظریهها شکل میگیرند و با توجه به سرعت بالای تحولات، بهویژه در حوزه هوش مصنوعی و کارهایی که انجام میدهد، ما در یک مقطع گذار قرار داریم. امروزه حتی در خلق آثار ادبی و هنری، با پدیدههایی مانند مؤلفان هوش مصنوعی مواجه هستیم. این وضعیت، مقطع کنونی را به یکی از بحرانیترین دورهها برای نظریهها، نقد ادبی و هنر تبدیل کرده است.
در ایران، این مشکلات به مراتب بیشتر است. در صد سال اخیر، نقد ادبی ما عمدتاً به تقلید و بازنشر نقدهای غربی (اروپایی و آمریکایی) محدود بوده و نتوانستهایم نقدهای بومی خود را شکل دهیم. دلایل متعددی برای این موضوع وجود دارد. نخست، زیرساختهای لازم برای نقد ادبی از سوی دولت و نهادهای رسمی فراهم نشده است. همچنین، خود منتقدان نتوانستهاند فعالیتهای بومی را بهاندازه کافی گسترش دهند. در بسیاری از موارد، ما با روشها و پیکرههای غربی آثار را بررسی میکنیم؛ مثلاً با رویکرد پدیدارشناسی، که هم روش و هم پیکره از غرب گرفته شده است. این امر ما را در ایران با یک بحران مضاعف مواجه کرده است.
چرا بحران نقد ادبی در ایران عمیقتر است؟
یکی از دلایل اصلی این بحران، نبود فضای آزاد برای نقد است. نقد به آزادی اندیشه، فکر و بیان وابسته است و محصول فرهنگی پیوستهای است که از گفتوگو و فرهنگ گفتوگومحور سرچشمه میگیرد. این فرهنگ باید از کودکی در خانوادهها نهادینه شود تا افراد بتوانند در آینده آزادانه نقد کنند. علاوه بر این، در حوزه فعالیتهای آکادمیک نیز ضعف داریم. ما رشتهای به نام نقد ادبی نداریم و انجمنهای صنفی مشخصی برای شناسایی منتقدان وجود ندارد. به همین دلیل، هر کسی به خود اجازه میدهد نقد کند، در حالی که در حوزههای دیگر مانند کارگردانی سینما، حرفهایگری و تشکلهای مشخصی وجود دارد.
مشکل دیگر، وابستگی مالی منتقدان است که استقلال آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. این وابستگی به نهادهایی مانند موزهها، گالریها یا دولت باعث میشود تعهد لازم به نقد بهدرستی اجرا نشود. در نتیجه، وضعیت نقد ادبی در ایران مطلوب نیست. وقتی نقد ضعیف باشد، کل جامعه آسیب میبیند، زیرا نقد اصلاحگر جامعه است. نقد به ما کمک میکند ضعفها و نارساییها را در زمینههای مختلف، از ادبیات و هنر گرفته تا صنعت و مسائل فرهنگی، شناسایی کنیم. بدون نقد، جامعه دچار ایستایی میشود و در دام تکرار گرفتار میماند. نقد است که ما را از چرخه باطل تکرار و نفرین سیزیفی رها میکند و امکان اصلاح و پیشرفت را فراهم میسازد. جامعهای که نقد در آن غایب باشد، محکوم به تخریب است و عبرتی برای آیندگان خواهد شد.
برای ایجاد و تولید نقد ادبی بومی چه باید کرد؟
برای ایجاد جریان نقد ادبی بومی، به نظریههای بومی نیاز داریم. اما مشکلات متعددی در این مسیر وجود دارد. ما رسانههای تخصصی نقد، مانند مجلات، نداریم و تشکلهای حرفهای برای منتقدان وجود ندارد. اگر گفتوگویی میان منتقدان شکل بگیرد، میتوان به رویکردهای تازه و نظریههای بومی رسید. در گذشته، در فرهنگستان هنر تلاشهایی برای گرد هم آوردن منتقدان و گفتوگو انجام شد که نتایج خوبی داشت، اما به دلیل تغییرات سیاسی و نبود ثبات در نهادهای فرهنگی، این تلاشها تداوم نیافت. نهادهای فرهنگی ما تحت تأثیر تغییرات سیاسی قرار گرفتهاند، در حالی که برای توسعه نقد و نظریه، به ثبات نسبی نیاز است.
علاوه بر این، ارتباط و گفتوگو بین مؤلفان و منتقدان در ایران بسیار کم است. در کشورهای دیگر، مؤلفان و منتقدان تعامل بیشتری دارند و گاهی منتقدان بهعنوان مشاوران خلق آثار عمل میکنند. اما در ایران، این دو گروه اغلب در چالش با یکدیگر هستند و از توانمندیهای هم بهره نمیبرند. خلق هر اثر جدید به نقد آثار پیشین وابسته است، اما ما در ایران به دلیل اسطورهسازی و تقدسسازی افراطی از بزرگان ادبی مانند فردوسی و حافظ، نتوانستهایم از آنها فراتر رویم. این اسطورهسازیها باعث شده به جای خلق آثار جدید، به تکرار گذشته بپردازیم و خلاقیت را از دست بدهیم.
برای رفع این مشکلات، باید نقد را از نهاد خانواده تا آموزش، کار و نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدی بگیریم و جایگاه شایسته آن را بازگردانیم. نقد یعنی تغییر و پیشرفت. اگر بتوانیم جریان نقد ادبی بومی را با ایجاد نظریههای جدید تقویت کنیم، میتوانیم عقبافتادگی خود را جبران کنیم و به سوی تعالی و پیشرفت حرکت کنیم.
59243
نظر شما