به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، در روزگاری که ذهنها از هیاهوی بیوقفه اطلاعات پراکنده آکنده شده است، رجوع به متون ریشهدار و نجاتبخش، بیش از همیشه ضروری به نظر میرسد و چه متنی گرانسنگتر از نهجالبلاغه که از سرچشمه حکمت امام علی(ع) جاری شده و قرنهاست که دلها و جانها را سیراب میکند؟ با تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر اهمیت آشنایی با این میراث معرفتی،ایکنا از اصفهان به سراغ علیاکبر توحیدیان، پژوهشگر قرآن و دکترای علوم قرآن و حدیث رفته است تا در بخش پانزدهم سلسله گفتوگوهای «جرعهای از کوثر نهجالبلاغه»، به موضوع نقش حلم و علم در شخصیت انسان متقی از نگاه امام علی(ع)، رابطه تقوای ظاهری و باطنی و تأثیر آن در زندگی اجتماعی پرهیزگاران بپردازد. در ادامه، شماره پانزدهم گفتوگویی را میخوانیم که ما را از ظاهر واژگان عبور میدهد و به جان کلمات میبرد.
در این بخش از خطبه، امام علی(ع) در توصیف روز پرهیزگاران چه صفاتی بیان میکند؟
بنابر روایت ایکنا، در فراز بعدی میخوانیم: «وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ؛ و اما روز پرهیزگاران (اینگونه است)، پس دانشمندانی بردبار هستند.» واژه «حُلماء» جمع «حلیم» و ریشه آن «حلم» به معنای بردباری و «عُلماء» نیز جمع «عالم» یا «علیم» به معنای دانشمند است؛ بنابراین افراد متقی هم علم دارند و هم حلم؛ پس تقوا با نادانی و جهالت نمیسازد. انسان متقی باید عالم و بردبار باشد.
حلم دقیقاً چه معنایی دارد و در متون معرفتی ما چگونه تبیین شده است؟
لغتشناسان حلم را چنین تعریف کردهاند: «بردباری، تحمل و آهستگی روان آدمی در مقابل تحریکشدن غریزه غضب.» برای نمونه، در روابط روزمره، غضب انسان تحریک میشود؛ اما انسان حلیم در برابر این تحریک آرام است. مرحوم ملاصدرا در تعریف حلم میفرماید: «حلم، متانت در کار و از شعبههای میانهروی و اعتدال و به شجاعت نزدیکتر است. حلم یعنی بدون پرخاش و بدون اضطراب، ولی ثابتقدمماندن.» به عبارتی، حلم ترسوبودن نیست؛ یعنی چون انسان میترسد، جلوی غریزه غضبش را بگیرد، بلکه حلم به شجاعت نزدیک است و به این معناست که انسان در موضع خودش ثابتقدم باشد. ابنیمین میگوید: «با تو گویم که چیست غایت حلم؟ هر که زهرت دهد، شکر بخشش!/ کم مباش از درخت سایهفکن، هر که سنگت زند، ثمر بخشش.»
درباره تعبیر «أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ» که در ادامه آمده است، چه توضیحی وجود دارد؟
این فراز چنین میفرماید: «أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ؛ نیکوکارانی باتقوا.» «ابرار» یعنی نیکان و جمع «بارّ»؛ کسی که بسیار نیکوکار است. ریشه «بارّ»، «بِرّ» به معنای نیکی، بخشش و راستی است. این کلمه معنایی ظریف نیز دارد. واژگان «بِرّ»، «بَرّ» و «بُرّ» هر سه با وسعت همراهاند. «بِرّ» یعنی وسعتداشتن در امور خیر؛ بنابراین «ابرار» کسانی هستند که در نیکوکاری توقف و محدودیت ندارند، بلکه خیر خود را دائماً گسترش میدهند. «بَرّ» به معنای بیابان، زمینیست که وسعت دارد و «بُرّ» به معنای گندم است که قوت غالب مردم و باز هم نشانه وسعت و عمومیت آن است؛ در نتیجه، ابرار نهتنها نیکوکار و بخشندهاند، بلکه دائماً در توسعه و گسترش خیر، کمی و کیفی کوشا هستند.
ایکنا ـ چرا حضرت علی(ع) با وجود آنکه در حال توصیف متقین است، مجدد از تعبیر «أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ» استفاده میکند؟
این تکرار چند دلیل دارد: اول، تأکید بر موضوع مهم تقواست. در متون دینی، یکی از علل تکرار، برای تأکید و اهمیت موضوع است، همانطور که در سوره الرحمن ۲۹ بار «فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» آمده یا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» در آغاز همه سورهها، بهجز سوره توبه آمده است؛ البته این تکرارهای قرآنی دلایل و حکمتهای دیگری نیز دارد.
دوم، اشاره به تقوای باطنی است. صفاتی که در خطبه آمده، مربوط به ظاهر انسان متقی است؛ اما با عبارت «أَتْقِیَاءُ»، پیوند میان ظاهر و باطن تقوا برقرار میشود، چراکه چه بسیار کسانی هستند که ظاهر انسان متقی را دارند، اما در باطن چنین نیستند.
سوم اینکه تقوا هم مانند ایمان دارای درجات و مراتب است. قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا...» (نساء/ ۱۳۶) تقوا در حد استطاعت: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ...» (تغابن/ ۱۶) و تقوا در حد «حَقَّ تُقَاتِهِ» که عالیترین درجه تقواست: «...اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ...» (آلعمران/ ۱۰۲).
چهارم اینکه چون این اوصاف درباره روز بیان شده، حضرت میخواهد بگوید تقوای شبانه که ناشی از عبادت شب است، باید در روز، ظهور و جلوه اجتماعی پیدا کند و در میدان عمل جاری و ساری شود؛ البته نه برای ریا و خودنمایی، بلکه برای تبدیل تقوای فردی به تقوای اجتماعی و نیز دوری از تقوای گریز و رویآوردن به تقوای ستیز.
تصویر روز انسان متقی، انعکاس اعمال، رفتار، گفتار، نجواها، مناجاتها، زمزمهها و اشک و آههای شبانه اوست. برخلاف عالم طبیعت و فیزیک که شب، سایه روز است و به دنبال روز میآید، در عالم متافیزیک، انسانسازی، تزکیه، تهذیب، اخلاق و عرفان، روز تابع شب است؛ بنابراین حضرت امیر(ع) اول به معرفی شب متقین میپردازد و سپس، روز آنان را توصیف میکند.
در اعمال عبادی و مناسبتهای دینی و مذهبی که هدفش انسانسازی است و در کتب ادعیه و اخلاق مانند مفاتیحالجنان مندرج است، غالباً بر اعمال شب آن مناسبتها تأکید شده و اولویت به شب داده شده است. ظاهراً این اتفاق مُلکی با آن اتفاق ملکوتی برعکس عمل میکند.
قرآن هم وقتی میخواهد تغییر روز و شب را بیان کند، ابتدا «ولوج» (داخلشدن) شب در روز را میفرماید؛ سپس «ولوج» روز را در شب: «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ...» (آلعمران/ ۲۷، حدید/ ۶، فاطر/ ۱۳) گویا ولوج امواج ملکوتی در قلب انسان متقی، در شب مهیاتر است تا روز.
پیش از این هم اشاره کردیم به لیالی باعظمت قدر قرآنی، معراج محمدی و میقات موسوی که در همه این موارد و موارد مشابه، آثار تابش نور معنویت و نفوذ ملکوتی آن را در تاریکی ظاهری شب ملاحظه میکنیم و سپس آثار عملی آن را در رفتار روزانه انسان متقی، در خانواده، محیط کار و سطح اجتماع میبینیم. به عبارت دیگر، شب نقش واسط را بین دو روز ایفا میکند؛ از یکسو موقف، استراحتگاه و حمامی برای خستگیها و آلودگیهای روز قبل است و از سوی دیگر، آمادگی، تجهیز و کسب انرژی برای ورود به روز بعد و عرصه پرتنش و اصطکاک جامعه، افراد مختلف، اشتغالات شغلی، مشکلات معیشتی، مجاهدتهای علمی و حتی رویارویی با دشمنان.
درباره فرازهای بعدی که به حالات جسمی و روحی پرهیزگاران میپردازد، چه نکاتی باید در نظر داشت؟
در ادامه میخوانیم: «قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ؛ ترس الهی، آنان را چونان تیر تراشیده، لاغر کرده است.» واژه «بَرْیَ» به کسی که در سفر لاغر شده، اطلاق میشود و «الْقِدَاحِ»، تیر چوبی تراشیدهشده است؛ یعنی بدن انسانهای متقی بهواسطه خوف الهی، مثل چوبی که بتراشند، لاغر شده است.
«یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَی وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وقتی ناظری به آنها نظر میکند، گمان میکند آنها مریض هستند، در حالی که هیچ مرضی در آنها نیست.» در اینجا، لاغری از خوف الهیست، نه بیماری جسمی یا روانی و نه حتی از سوز و گداز عشق، که در ادبیات عرفانی نیز به آن اشاره میشود، بلکه از خوف و خشیت الهی و نگرانی از عاقبت امر خویش و حساب و کتاب قیامت است.
«وَیَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ؛ (ناظر) میگوید: اینها دیوانهاند، در حالی که آن آشفتگی ظاهری، نشانه امری بزرگ است.» در تفسیر این «أمر عظیم» گفتهاند: منظور، یاد قیامت و صحنههای هولناک آن روز بزرگ است؛ پس اینان چنان در اندیشه قیامت و نگرانی سرنوشت خود و لقای پروردگار غرقاند که ظاهرشان برای دنیامداران غیرعادی جلوه میکند.
نظر شما