به گزارش خبرآنلاین، صادق وفایی در تابناک نوشت: کتاب «Rise and Kill First» (تو زودتر بکش) نوشته رونین برگمن روزنامهنگار و نویسنده اسرائیلی سال ۲۰۱۸ منتشر شد و طی سالهای گذشته دو ترجمه از آن در ایران عرضه شد. یکی از این ترجمهها، با بازگردانی وحید خضاب در قالب مجموعهای چندجلدی منتشر شد که سه جلد آن از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ منتشر شدند و جلد چهارم آن همزمان با سیوششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در اردیبهشت ۱۴۰۴ توسط انتشارات شهید کاظمی چاپ و ایننسخه ترجمه از کتاب، تکمیل شد.
عنوان فرعی کتاب «روایت نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل از ۶۰ سال ترورهای موساد از ترور مبارزین فلسطینی تا ترور عماد مغنیه و دانشمندان هستهای و موشکی ایران» است و عنوان اصلی آن ناظر به یکی از آیههای «تلمود» است با این مضمون است که اگر کسی قصد کشتنت را داشت، تو برخیز و اول او را بکش! نکته مهم درباره این کتاب، این است که در عین پردهبرداری از آدمکشیهای اسرائیل و نشان دادن وحشیگریهای جوخههای ترور یهود، درنهایت تصویری مقتدر از رژیم صهیونیستی ارائه میکند که دشمنانش را هرکجای جهان از بین میبرد و حذف یک فرد حتی اگر سالها طول بکشد، توسط آنها انجام میشود. اما در عین حال، تسلط و اقتداری که برگمن در این کتاب نشان میدهد، بیانگر ترس و وحشت اسرائیل از دشمنانش هم هست و به این ترس، گاهی در فرازهایی از کتاب به صراحت بیان میشود.
قسمتهای اول و دوم مرور و بررسی اینکتاب چندی پیش منتشر شدند که در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* «تاریخ آدمکشیهای اسرائیل از بار گیوا تا موساد، لو رفتن ایلی کوهن و ترور فرمانده فلسطینی با خمیر دندان»
* «عکسی که موجب رسوایی سازمان شینبت اسرائیل شد/فرمانده فالانژها درباره کشتن چهار دیپلمات ایرانی چه گفت؟»
در ادامه، جلد سوم ترجمه وحید خضاب از اینکتاب را... مرور میکنیم:
حذف فرماندهان فلسطینی در یونان و اسپانیا
اسرائیلیها سال ۱۹۸۳ طرح کشتن خلیل الوزیر (ابوجهاد) فرمانده نظامی ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) و نفر دوم پس از عرفات در این سازمان را در عَمان پایتخت اردن تهیه کرده بودند اما اجرای آن چندمرتبه به تعویق افتاده بود و جای آن، عملیاتهایی با هدف زدن زیردستان ابوجهاد طراحی و اجرا شدند. از زمان فاجعه لیلهامر، واحد سزاریه بهشدت مشغول بازسازی بایونت به عنوان واحد قتلهای هدفمندش بود. نیروهای مهم بایونت حالا از واحدهای رزمی IDF انتخاب میشدند. در این دوره، بایونت جدید تحت ریاست فردی با نام مستعار کارلوس قرار داشت که خودش قتلها را روشمند و حسابشده با خونسردی تمام انجام میداد.
آگوست سال ۱۹۸۳ (مرداد ۱۳۶۲) ابوجهاد، معاون فرمانده واحد دریایی خود مامون مِرَیش را به یونان فرستاد که یک کشتی و مقداری سلاح خریداری کند. کارلوس سوار بر ترک یک موتورسیکلت، مریش را در خیابانهای آتن ترور کرد و «آنقدر به او تیر زد که مطمئن شد مرده است. همه این اتفاقات درست جلوی چشم سه بچه چهار، نه و سیزدهساله مریش اتفاق افتاد که از شدت وحشت داشتند جیغ میکشیدند.» (جلد سوم ترجمه وحید خضاب، صفحه ۱۶)
ترور بعدی مربوط به زکی هلو از اعضای جبهه خلق برای آزادی فلسطین بود که ۱۷ آگوست ۱۹۸۴ (۲۵ مرداد ۱۳۶۳) در خیابانی در مرکز مادرید و دوباره توسط یک ترکسوار موتورسیکلت مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما جان به در برد و فلج شد. منذر ابوغزاله فرمانده نیروی دریایی فتح هم چندینبار هدف قتلهای هدفمند و نافرجام بایونت قرار گرفت و سرانجام ۲۱ اکتبر ۱۹۸۶ (۲۹ مهر ۱۳۶۵) با انفجار بمبی که زیر خودرویش جاسازی شده بود، در خیابانهای آتن کشته شد.
حمله به دو کشتی آتاویروس و مهتاب
رونین برگمن میگوید پس از اینترورها ابوجهاد متوجه شد اسرائیل در شبکه اروپاییاش جاسوس دارد و تصمیم گرفت سراغ عملیاتهای دریایی برود. به این ترتیب ایده تصرف ساختمان ستاد مشترک ارتش اسرائیل و گروگانگیری در آن پیش آمد. برای این کار، ۲۸ نفر از نیروهای ابوجهاد در اردوگاهی در شهر حمامالشط در تونس شروع به تمرین کردند. اما اسرائیل از این ماجرا باخبر شد. قرار بود این حمله ۲۰ آپریل ۱۹۸۵ (۳۱ فروردین ۱۳۶۴) انجام شود؛ دو روز بعد از روز یادآوری هولوکاست و چهار روز پیش از روز یادبود در اسرائیل. به گفته رونین برگمن ابوجهاد میخواست بین این دو مناسبت مهم برای اسرائیلیها، واقعه تازهای برای عزاداری به آنها بدهد.
از زمان صدور اولین فرمان قتل ابوجهاد بیش از ۲۰ سال میگذشت. برگمن میگوید اسرائیل از یک سال پیش میدانست یک عملیات خاص برای حوالی روز یادبود در ۲۴ آپریل (۴ اردیبهشت) طراحی شده است. به همین جهت و پس از کسب اطلاعات از عملیات فلسطینیها برای حمله به ساختمان ستاد مشترک، اسرائیلیها کمین نیروهای ابوجهاد را در دو کشتی «آتاویروس» و «مهتاب» کشیدند. کشتی اول مورد هجوم قرار گرفت و کشتی دوم وقتی در سواحل الجزایر پهلو گرفته بود، منفجر شد. با درگیر شدن فلسطینیها با تکاوران واحد دریایی شایتت ۱۳ کشتی غرق شد و ۲۰ سرنشین آن شهید شدند. ۸ نفر نیروی فلسطینی زنده مانده، دستگیر و راهی مقر سری بازجویی واحد ۵۰۴ با عنوان «مقر ۱۳۹۱» در شمال تلآویو شدند. برگمن میگوید محل این مقر روی نقشهها مشخص نشده و قانون اسرائیل هم انتشار عمومی نشانی آن را ممنوع کرده است. زندانیها را پس از آنکه برهنه کردند، تحت شکنجههای وحشیانهای قرار دادند تا پس از ۴ روز مقاومت در آن وضعیت، به نقشه ابوجهاد برای انجام عملیات اعتراف کردند.
به این ترتیب اسحاق رابین وزیر وقت دفاع به IDF دستور داد دو عملیات را علیه مقر ابوجهاد در تونس طراحی کند. برای این کار دو گزینه مطرح بود؛ یکی حمله زمینی تکاوران و دیگری بمباران هوایی. هر دو گزینه هم مشکلات تاکتیکی و راهبردی داشتند. درباره بمباران اطلاعات دقیقی از ضدهواییهای تونس در دست نبود. حمله سنگین در یک شهر از تونس هم خطر تلفات اسرائیلیها را بالا میبرد. اسرائیل که نمیتوانست اطلاعات مورد نیازش را به صورت قانونی به دست آورد، آنها را بهواسطه جاناتان پولارد یک یهودی آمریکایی دزدید. پولارد مدتها تلاش کرده بود جذب CIA شود اما ناکام مانده و درنهایت جذب لاکام (شاخه جاسوسی وزارت دفاع اسرائیل) شده بود. پولارد اطلاعات مورد نیاز پدافند هوایی تونس را از آمریکاییها جاسوسی میکرد و برای اسرائیل میفرستاد.
ضربههای موساد با استفاده از سوریها
در حالی که ترور ابوجهاد به دلایل عملیاتی به تعویق میافتاد، موساد با استفاده از طغیان برخی عناصر مورد حمایت سوریه در داخل سازمان فتحْ علیه عرفات و رهبریاش، شروع به یک عملیات نیشزنی هوشمندانه کرد. به این ترتیب نیروهای عملیاتی موساد خود را شبیه فلسطینیهایی جا میزدند که میخواهند از عرفات انتقام بگیرند و برای همین به دستگاه اطلاعاتی سوریه پیشنهاد همکاری میکردند. یک نیروی موساد هم که خود را فلسطینی جا زده بود، در ایستگاه اطلاعاتی سوریه، اطلاعاتی درباره رزمندگان فلسطینی که در حال برگشت به لبنان بودند، به سوریها داد. سوریها هم اینفلسطینیها را دستگیر و سربهنیست کردند. یونی کورِن از افسران وقت امان تعریف کرده: «سوریها چنان راضی شده بودن که دیگه کلا با همه هوش و حواسشون به حرف ما گوش میدادن. تونستیم از شر حداد ۱۵۰ نفر از نیروهای ساف خلاص بشیم.» (جلد سوم، صفحه ۲۷)
عملیات پای چوبی و بمباران مقر ساف در تونس
در ادامه اسرائیل خبردار شد بناست تعدادی از فلسطینیهای ردهبالا از لیماسول در قبرس با یک کشتی به نام «فرصت» به لبنان بروند. قرار شد فیصل ابوشَرَخ معاون فرمانده نیروی ۱۷ سوار این کشتی شود؛ کسی که اسرائیلیها مدتها بود قصد کشتنش را داشتند. تکاوران واحد شایتت ۱۳ موفق شدند در سواحل لبنان سوار کشتی شده و ابوشرخ و سه نفر دیگر از اعضای ارشد نیروی ۱۷ را دستگیر و آنها را در مقر ۱۳۹۱ زندانی کنند. ابوشرخ مورد شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و مشتولگدهای بازجویان اسرائیلی باعث صدمات شدید جسمی و پارهشدن کیسه بیضهاش شدند.
عرفات تصمیم گرفت انتقام دستگیری ابوشرخ و نیروهایش را بگیرد. بههمیندلیل دو هفته پس از عملیات دستگیری این فرمانده، در ۲۵ سپتامبر ۱۹۸۵ (۳ مهر ۱۳۶۴) یک کشتی تفریحی اسرائیلی در تفرجگاه لاکارنا مورد حمله فلسطینیها قرار گرفت و در جریان این حمله سه اسرائیلی کشته شدند.
پس از این عملیات انتقامی، اعضای کابینه اسرائیل برای یک جلسه فوری فراخوانده شدند. اصرار اسحاق رابین در این جلسه باعث شد عملیات «پای چوبی» و بمباران ساختمانهای واحد «بخش غربی» و «نیروی ۱۷» برای کشتن ابوجهاد و ابوطیب فرمانده نیروی ۱۷ در تونس تصویب شود. هدف این بود که این پیام به رهبران فلسطینی برسد که اعضای ساف هیچجای جهان امنیت ندارند. در این جلسه فقط عِزِر وایزمن وزیر مشاور کابینه مخالف بود و میگفت تلاشهایی برای پیش بردن روند صلح در جریاناند و حالا زمان مناسبی برای ترور نیست.
اجرای عملیات پای چوبی به عنوان دورمقصدترین عملیات نیروی هوایی اسرائیل، با ۱۰ فروند جنگنده F15 مسلح به بمبهای هدایتشونده، ۲ فروند بویینگ 707 سوخترسان، یک فروند بویینگ به عنوان مقر هوایی فرمانده عملیات و ۲ فروند هواپیمای جاسوسی هاوک برای مختل کردن فعالیت تاسیسات راداری تونس، لیبی و الجزایر انجام شد.
در بمباران F15 ها، بیش از ۶۰ نیروی ساف و کارگران تونسی کشته و ۷۰ تن زخمی شدند. اما اسرائیل بسیار سرخورده بود چون هیچکدام از فرماندهان ردهبالای ساف در زمان بمباران در دفاترشان نبودند. فقط یک مقام ارشد ساف با نام نور علی کشته شد که فرد میانهرویی محسوب میشد.
پس از این ماجرا، موساد شروع به طراحی یک درمان منفی (اصطلاح رایج در موساد برای قتل هدفمند) کرد تا ابوجهاد در تونس هدف قرار بگیرد. بههمیندلیل مانند عملیات بهار جوانی که ۱۹۷۳ در بیروت انجام شد، از سایرت متکال و تکاوران دریایی درخواست کمک شد. در ادامه همین رویکرد، طرحهای ترور ابوجهاد و این سوال که آیا ارتش میتواند در این ترور مشارکت کند یا نه، به تنش قابل توجهی بین IDF و موساد منجر شد.
آغاز انتفاضه و غافلگیری اسرائیل
در همان زمان، «داخل خود مناطق اشغالی هم نرخ بیکاری افزایش یافته و برای کسانی که تحصیلات بالاتری داشتند، شغلهای کمی وجود داشت. شهرهای این مناطق به طرز تحملناپذیری مملو از جمعیت شده و مقامات اسرائیل نه کاری برای ارتقای خدمات شهری انجام میدادند و نه زمینی برای ساخت و ساز و کشاورزی فراهم میآوردند که بتواند نیازهای جمعیت فزاینده فلسطینی را پاسخ دهد. تازه اسرائیل زمینهای فلسطینیها را هم مصادره میکرد تا شهروندان رو به افزایش خود را در آنجا ساکن کند، یعنی نقض فاحش قانون بینالملل. بسیاری از این وطنگزینان تازهیهودی تحت تاثیر ایدئولوژی تند خود قرار داشتند و به این فکر معتقد بودند که اسرائیل بزرگ به یهودیها تعلق دارد. دیگر وطنگزینان اما خیلی ساده فقط به دنبال سطح زندگی بالاتر میگشتند و از فرصت دریافت مسکن با یارانه بسیار بالا استفاده میکردند.» (جلد سوم، صفحه ۳۷ به ۳۸)
جان کلام برگمن این است که پیش از شکلگیری انتفاضه اول فلسطین، این کشور شبیه انبار باروت شده بود. ۴ اکتبر ۱۹۸۷ (۱۲ مهر ۱۳۶۶) پنجتن از اعضای جهاد اسلامی فلسطین از زندان IDF در غزه فرار کردند. اما دو روز بعد شینبت با کمک جاسوسهای محلی (فلسطینی) مخفیگاه آنها را پیدا کرد. صحنه دستگیری این فلسطینیها به زد و خورد تبدیل شد و هر پنج نفر به شهادت رسیدند. مراسم تشییع و تدفینشان هم تبدیل به یک تظاهرات طوفانی شد. سپس در ۸ دسامبر آن سال (۸ آذر) ماشین حامل تانک IDF، تعدادی از فلسطینیهای در حال برگشت از کار در اسرائیل را زیر گرفت که ۴ تن کشته و ۷ تن زخمی شدند. برگمن در کتاب «تو زودتر بکش» این سانحه را تصادفی و درنتیجه از دست دادن کنترل خودروی حامل تانک عنوان کرده اما مراسم تشییع و تدفین این کارگران کشتهشده هم تبدیل به تظاهرات اعتراضی گستردهای شد که آغاز انتفاضه را در دسامبر ۱۹۸۷ (آذر ۶۶) موجب شد.
با شروع انتفاضه فلسطین که در آن، مردم سنگ پرتاب میکردند و اسرائیلیها با گلوله جوابشان را میدادند، شینبت، دولت و IDF گیج شده و وجهه بینالمللی اسرائیل هم سقوط کرد. «اسرائیل حالا تبدیل شده بود به جالوت و عربهای فلسطینی در چشم جامعه جهانی تبدیل به داودهایی شده بودند که تیرکمان بچهگانه و سنگ در دست دارند.» (جلد سوم، صفحه ۴۲) به دلیل گیجی و سردرگمی مورد اشاره برگمن، اسرائیل دوباره سراغ قتلهای هدفمند رفت و ابوجهاد هم دوباره به عنوان هدف اصلی مطرح شد.
ترور سه فرمانده و انفجار کشتی بازگشت
پس از شروع انتفاضه، رابین وزیر وقت دفاع اسرائیل دستور داد همه کمکهایی که موساد لازم دارد، برای طراحی ترور ابوجهاد در اختیارش بگذارند. این میان ابوجهاد و عرفات اجرای طرح «کشتی بازگشت» را در دستور کار قرار داده بودند که بنا بود در آن، ۱۳۵ فلسطینی اخراجشده از کشورشان با یک کشتی به حیفا بروند. سازمان فتح تلاش کرد این نقشه را تا زمان اجرا مخفی نگه دارد اما نشد و هیات دولت اسرائیل برای برگزاری یک جلسه فوری و بحث درباره این موضوع فراخوانده شد. نتیجه آن که صبح روز ۱۵ فوریه ۱۹۸۸ (۲۶ بهمن ۱۳۶۶) که سه تن از فعالان ساف که توسط ابوجهاد به قبرس اعزام شده بودند، تا سفر کشتی بازگشت را مدیریت کنند، پس از سوار شدن به خودروشان که توسط بایونت زیر نظر گرفته بود ترور شدند. خودرو با بمب کنترلشوندهای که زیر اتومبیل نصب شده بود منفجر و هر سهتن به شهادت رسیدند. ۱۸ ساعت بعد هم تکاوران نیروی دریایی اسرائیل یک مین کوچک چسبان به بدنه کشتی بازگشت نصب و آن را غرق کردند.
رای مثبت به ترور ابوجهاد
در ادامه، بحث کشتن ابوجهاد دوباره در کابینه امنیتی اسرائیل مطرح و همچنان رد و پذیرفته میشد. رایگیری بر سر این کار در ابتدا به نتیجه منفی منجر شد اما موشه نیسیم از اعضای لیکود، اسحاق رابین را برای چند دقیقه از جلسه خارج کرد و با عوضکردن نظرش و رایگیری دوباره، این بار تعداد آرای موافق کشتن ابوجهاد بیشتر شد.
طرحریزی نهایی برای زدن ابوجهاد
نیروهای اطلاعاتی اسرائیل معتقد بودند خانه ابوجهاد در تونس بهترین جا برای کشتن اوست. چون موساد تا پیش از آن، در لبنان، سوریه و اروپا دست به حذف فلسطینیها زده بود اما در تونس اقدامی انجام نداده بود و درنتیجه، ابوجهاد در خانهاش در تونس، احساس امنیت میکرد. طرح ترور ابوجهاد در تونس طی چند سال گذشته توسط سزاریه تکمیل شده و بسط پیدا کرده بود. خانه او توسط دیدهبانها رصد و خطوط تلفنش شنود میشد. اُدِد راز از افسران واحد تحقیقات امان که در جریان رصد و مراقبت ابوجهاد بود، میگوید وقتی با او آشنا شده، نسبت به او حس احترام پیدا کرده است. چون یک مرد خانواده، الگو و یک رهبر قابل اتکا و معتبر بوده که خیر و صلاح ملتش را میخواسته است.
فرمانده کل عملیات ترور ابوجهاد، ایهود باراک معاون وقت رئیس ستاد مشترک IDF بود. خانه محمود عباس (ابومازن) هم نزدیک خانه ابوجهاد بود و باراک اصرار داشت از فرصت استفاده شود و هر دو هدف همزمان حذف شوند. اما نمایندگان موساد و امان قاطعانه مخالفت کردند. «به اینترتیب زندگی محمود عباس که بعدها جانشین عرفات در ریاست دولت خودگردان فلسطینی شد و یکی از کسانی بود که بعدها باراک او را به عنوان یک شریک برجسته در تلاشهای صلح به حساب آورد، حفظ شد.» (جلد سوم، صفحه ۵۳)
پنج رگبار مسلسل برای ترور ابوجهاد
چهاردهمین آوریل (۲۵ فروردین ۱۳۶۷) ۶ نیروی عملیاتی سزاریه با ۴ پرواز مختلف از اروپا وارد تونس شدند. بین آنها یک زن هم حضور داشت. برای این عملیات ۶ قایق موشکانداز اسرائیلی به سمت تونس حرکت کردند. یک کشتی بزرگ نیز به عنوان حامل بالگرد به همان مقصد حرکت کرد؛ در حالیکه ظاهرش طوری بود که از بیرون یک کشتی باری عادی به نظر برسد. در این کشتی یک تیم احتیاط سایرت متکال حضور داشت که اگر نقشه درست پیش نمیرفت با بالگرد به صحنه اعزام میشدند.
این کاروان دریایی روز ۱۵ آپریل (۲۶ فروردین) ۴۰ کیلومتر دور از ساحل تونس، کاملا خارج از آبهای سرزمینی این کشور توقف کرد. پایینتر از آنها در اعماق دریا هم زیردریایی اسرائیلی گال از عملیات محافظت میکرد. بالای سرشان در آسمان هم یک بویینگ 707 نیروی هوایی اسرائیل به عنوان ایستگاه تقویت ارتباطات و اختلال در سیستم رادیویی دشمن پرواز میکرد. چند فروند F15 هم در آسمان ساحل مشغول گشتزنی بودند.
قاتلانی که برای کشتن ابوجهاد اعزام شدند، شبیه افراد غیرنظامی به نظر میرسیدند. بین آنها هم مرد وجود داشت و هم مردانی که لباس زنانه پوشیده بودند. در عین حال همگی کارت شناسایی اسیر جنگی همراه داشتند تا در صورت دستگیری ثابت شود نظامی هستند و با آنها طبق کنوانسیون مربوط به اسرای جنگی رفتار شود.
نیروهای اسرائیلی در ساعات اولیه بامداد ۱۶ آوریل ۱۹۸۸ به خانه ابوجهاد حملهور شدند و او را که متوجه حضورشان شده و تپانچه خود را برای درگیری برداشته بود، به گلوله بستند. پیکر ابوجهاد پس از به زمین افتادن و شهادت، مقابل چشمان همسرش پنجمرتبه به رگبار بسته شد. «به ابوجهاد، ۵۲ گلوله شلیک شد. و ۲۳ سال بعد از آنکه گلدا مایر اولین برگه قرمز برای کشتن او را امضا کرد، حالا او مرده بود.» (جلد سوم، صفحه ۶۳)
عصر فردای آن روز یک خبرنگار از اسحاق شامیر درباره دست داشتن اسرائیل در ترور ابوجهاد سوال کرد. او هم با لحنی خشک جواب داد: «من هم از رادیو خبرش رو شنیدم.» اسحاق رابین پس از ترور ابوجهاد از موشه نیسیم که او را قانع کرده بود به نفع ترور رای بدهد، تشکر کرد و گفت مردم حالا دارن به نفع من شعار میدن! دلیل مستقیمی که سران اسرائیل برای انجام این ترور مدعیاش بودند، آرامکردن انتفاضه بود که نویسنده کتاب «تو زودتر بکش» میگوید اگر با این ملاک به قضیه نگاه کنیم، این ترور در دستیابی به هدفش ناکام ماند. چون با تضعیف رهبری ساف، باعث تقویت کمیتههای مقاومت مردمی در اراضی اشغالی شد. برگمن میگوید بسیاری از اسرائیلیهایی که در آن عملیات دخالت داشتند حالا با استفاده از مزیت گذشت زمان، وقتی به عقب نگاه میکنند از آن پشیمان هستند.
رونین برگمن میگوید سکوت رسمی درباره ترور ابوجهاد چند دهه ادامه داشت تا اینکه سال ۲۰۱۲ و زمانی که در حال نوشتن این کتاب بوده، پس از آنکه تهدید کرده علیه سازمان سانسور ارتش اسرائیل به دیوان عالی این کشور شکایت خواهد کرد، بخش سانسور ارتش اجازه داده برخی از جزئیات ترور را در یدیعوت آحرونوت منتشر کند. در پی انتشار مطالب برگمن، فرمانده سایرت متکال در نامهای خطاب به تمام سربازان قدیمی این واحد خواستار پنهانکاری محرمانه فعالیتهای عملیاتی طبقهبندیشده این واحد شد و خواست این واحد بیرون از دایره فعالیتهای رسانهای باقی بماند.
واحد گیلاس و نیروهای عربنما برای کشتن فلسطینیها
ایهود باراک سال ۱۹۸۶ فرماندهی بخش مرکزی IDF را به عهده داشت و همراه مئیر داگان فرمانده عملیات ستاد مشترک ارتش، یک واحد بسیار سِری به نام «دوودِوان» (گیلاس) تشکیل دادند که با مبارزان در کرانه باختری مبارزه کند. این واحد پس از شروع انتفاضه وارد فعالیتهای عملیاتی شد. نیروهای این واحد، عربنماها (میستاراویم) بودند و مبارزان را در عمق اراضی فلسطین ترور میکردند. به گفته رونین برگمن رزمندگان واحد دوودوان میتوانستند به خوبی بین جمعیت بُر بخورند. او میگوید بعد از گذشت ۳۰ سال IDF هنوز حاضر نیست آمار دقیقی از کشتهشدههای واحد گیلاس منتشر کند. آنها نیروهای عملیاتی مبارز را با کمترین رد پا میکشتند و در ترورهای خیابانی هم پس از اینکه فرد روی زمین میافتاد، باز هم تعداد زیادی گلوله به او شلیک میکردند تا مطمئن شوند حتما مرده است. به این کار رویه «چک کردن مرگ» گفته میشد و انجامش وقتی تایید شد که یکی از سربازان خود این واحد گروهبان الیاهو عازیشا با یک فلسطینی تحت تعقیب اشتباه گرفته شد و توسط گلوله خودی به قتل رسید.
«واحد گیلاس و دیگر واحدهای شبیه آن، در طول انتقاضه صدها ماموریت انجام دادند. دستفروشها، چوپانها، رانندگان تاکسی، زنان رهگذر در خیابان (یعنی هر تیپی که انسان با او در یک شهر یا روستای عربنشین در آن زمان مواجه میشد) میتوانست ناگهان تفنگی را که پنهان کرده بود در بیاورد و ببینی که یکی از سربازان واحد گیلاس بوده است.» (صفحه ۸۴)
پس از این وقایع، ساف امنیت داخلی خود را بهشدت سختگیرانهتر کرد. اسرائیل توانسته بود افرادی مثل عدنان یاسین را که یک فعال میانرده مسئول پشتیبانی لجستیک در خدمات امنیتی ساف بود، با ظریفکاری به خدمت خود در آورد. او در شناسایی و حذف تعدادی از فرماندهان ساف خدمت تأثیرگذاری به اسرائیل کرد.
حذف رابط ساف و سازمانهای اطلاعاتی غرب
عاطف بسیسو دیگر فرمانده ساف بود. پس از حذف علی حسن سلامه، هانی الحسن جایگزین او، و بسیسو هم جانشین هانی الحسن شد. موساد به این نتیجه رسیده بود که بسیسو یکی از کانالهای ارتباطی اصلی بین ساف و دستگاههای اطلاعاتی غربی (آلمان، فرانسه و آمریکا) به شمار میرود. او جلوی هتل اقامتش در پاریس با شلیک ۵ گلوله کشته شد و ترورش خشم CIA از موساد را برانگیخت. چون بار دیگر در ارتباطات سیا با ساف دخالت و آن را قطع کرده بود. فرانسویها هم که خشمشان از خشم سیا بیشتر بود، کنترل و محدودیت نیروهای عملیاتی موساد را در پاریس در دستور کار قرار دادند.
تزریق بیاعتمادی بین فلسطینیها با هک کردن حساب اقتصادی
اواسط دهه ۱۹۹۰ موساد شبکه رایانهای «الصامد الاقتصادی» (شاخه مالی فتح) را هک کرد و از یک حساب در آن به حساب دیگر در همانجا پول واریز کرد. درنتیجه اعضای سازمان فتح خیال کردند همکارانشان در حال اختلاس منابع مالی سازمان هستند و همین باعث ایجاد بیاعتمادی و بههمریختگی شد. برگمن معتقد است ضربه بزرگتر به ساف وقتی وارد آمد که عرفات اشتباه راهبردیاش در تجاوز صدام به کویت را مرتکب شد و همراه با معمر قذافی از دیکتاتور عراق حمایت کرد.
این موضعگیری عرفات، کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس را بهشدت خشمگین کرد و باعث شد کمکهای مالی خود به ساف را قطع کنند. در همین زمان، انتفاضه مردم فلسطین کاملا زنده بود و افکار عمومی اسرائیل را خسته و ضعیف کرده بود.
نصب شنود در صندلی محمود عباس
انتفاضه طی ۴ سال که از تولدش میگذشت، برای اسرائیل به یک بحران تبدیل شده بود. در همان دوره بود که جورج بوش پدر حاضر نشد دستور پرداخت کمک مالی به اسرائیل را برای جذب یک میلیون یهودی مهاجر که از شوروی فروپاشیده به اسرائیل سرازیر شده بودند، امضا کند. انتفاضه و بحران سنگین مالی، بالاخره باعث سرنگونی دولت اسحاق شامیر شد و اسحاق رابین در ۲۱ ژوئن ۱۹۹۲ (۳۱ خرداد ۱۳۷۱) نخستوزیر شد. او در این برهه به این جمعبندی رسیده بود که باید با فلسطینیها مصالحه کرد. همان زمان عرفات هم به نیروهای خود اجازه داده بود یک کانال مخفی و محرمانه ارتباطی با گروهی از دانشگاهیان اسرائیلی برقرار کنند. اما در همان حال که سطوح عالی دولت اسرائیل در حال تلاش برای مذاکره صلح بودند، نهادهای اطلاعاتی این کشور جعلی همچنان و بدون اطلاع از اینکه چیزی تغییر کرده، به جنگ مخفیانه خود علیه فلسطینیها ادامه میدادند.
دستاورد عجیب و غریب اسرائیلیها در آن برهه، نصب دستگاه شنود در صندلی اداری چرمی و شیک محمود عباس (ابومازن) و چراغ رومیزیاش بود که توسط عدنان یاسین (همان مامور به خدمت درآمده) انجام شد. برگمن میگوید از خلال شنودهایی که از این دو دستگاه انجام شدند، مشخص شد ابومازن به عنوان قطب فعالیتهای ساف از عرفات تنفر شدیدی دارد. از طریق همین «صندلی آوازهخوانِ» (اسمی که برای صندلی انتخاب شده بود) محمود عباس بود که شبتای شاویت رئیس موساد متوجه شد دولت اسرائیل بدون اینکه او را در جریان قرار دهد، مشغول مذاکرات سطح بالای صلح با ساف است.
جاسوس لو میرود و حکومت خودگردان متولد میشود
شنود از صندلی و چراغ مطالعه محمود عباس، عملیات «پشم طلایی» نام داشت و یک فرمانده فلسطینی به نام جبریل رجوب با کمک دستگاه اطلاعاتی تونس موفق شد آن را کشف و افشا کند. اغلب نیروهای عملیاتی موساد که در این عملیات مشارکت داشتند، معتقد بودند نیروهای خودشان یعنی اسرائیلیها خیانت کرده و باعث لو رفتن مأموریت شدهاند. به این ترتیب مهره طلایی موساد یعنی عدنان یاسین لو رفت و دستگیر و بازجویی شد. اما اعدام نشد بلکه به ۱۵ سال حبس محکوم شد.
از طرف دیگر با پادرمیانی آمریکا، مذاکرات صلح به ثمر نشست و عرفات و اسرائیل یکدیگر را به رسمیت شناختند. این توافقات منجر به تولد حکومت خودگردان فلسطین شد که متعاقب آن قرار شد فلسطینیها انتفاضه را متوقف و تروریسم را محکوم کنند. به این ترتیب یاسر عرفات و اغلب رهبران ساف و فتح تونس را ترک کردند و در مناطق تحت حاکمیت حکومت خودگردان فلسطینی مستقر شدند.
خرابکاری در سوله راکتور اوزریس
شب ششم آپریل ۱۹۷۹ (۱۷ فروردین ۱۳۵۸) نیروهای موساد اقدام به بمبگذاری و انفجار سولهای کردند که راکتور اوزریس در آن قرار داشت. این راکتور قرار بود توسط فرانسه به عراق تحویل داده شود. با توضیحاتی که برگمن درباره این ماجرا در کتاب «تو زودتر بکش» داده، میتوان زمان شروع فعالیتهای جاسوسی اسرائیل در عراق را متوجه شد. او میگوید یکی از کابوسهای IDF این بود که ارتشی بزرگ از عراق به اردنیها بپیوندد و به این ترتیب جبهه تهدیدکننده ترسناکی برای اسرائیل درست شود.
ترور صدام با قرآن بمبگذاریشده تایید نشد
زمان شروع فعالیتهای اسرائیل در عراق مربوط به دهه ۱۹۶۰ و زمانی است که کردهای عراق علیه حکومت مرکزی طغیان کردند. از آن زمان اسرائیل فعالیتهای مخفیانه خود در عراق را شروع کرد و تسلیحات مختلفی را در اختیار کردها گذاشت. نیروهای IDF هم رزمندههای کرد را در زمینه جنگ چریکی آموزش میدادند.
کردها از اسرائیل درخواست کردند در کشتن صدام به آنها کمک کند. درنتیجه طرح ارسال قرآن بمبگذاریشده برای صدام مطرح شد. اما گلدا مایر نخستوزیر وقت حاضر نشده بود برگه قرمز صدام را امضا کند. چون نگران بود کردها دخالت اسرائیل را در این ترور مخفی نگه ندارند. درنتیجه، این قرآن برای یکی از استاندارهای عراق فرستاده شد و او و همه کارمندان دفترش کشته شدند. جالب است که گلدا مایر در همان زمان، حکم قتل جمال عبدالناصر را هم امضا نکرده بود چون میترسید این کار، به کشتن خودش توسط دشمن مشروعیت بدهد.
در ادامه برای مقابله با تلاشهایی که صدام برای رسیدن به انرژی و سلاح هستهای داشت، یک تیم مشترک از موساد، امان و وزارت خارجه که «دوران تازه» نام گرفته بود، تشکیل شد تا یک تلاش ویژه و شدید برای تمرکز دقیق روی قصد عراق برای به دست آوردن سلاح هستهای انجام دهد. اسرائیلیها با استفاده از منابع اطلاعاتی مختلف توانستند کاری کنند که موساد به کتاب پروژه دست پیدا کند؛ یک سند مفصل که همه قراردادهای امضاشده با عراق را در اینباره با جزئیات شامل میشد. در دفاتر برنامه هستهای عراق در پاریس هم دستگاه شنود کار گذاشته شد.
در نوامبر ۱۹۷۸ (آبان ۱۳۵۷) پس از احساس ناامیدی ناشی از نتیجهبخش بودن فعالیتهای جاسوسی اسرائیل، کابینه امنیتی اسرائیل به نخستوزیر اختیار داد اقدامات ضروری را برای توقف برنامه هستهای عراق انجام دهد. انفجار در سوله دریایی خط ساحلی ریویِرای فرانسه که به آن اشاره شد، پس از مدت کوتاهی از تصویب این مصوبه رخ داد.
کشتار دانشمندان هستهای عراقی و خارجی
عراق باز هم میتوانست طی چندسال به سلاح هستهای دست پیدا کند. پس مقامات خشمگین موساد کشتن دانشمندان هستهای عراقی و غیرعراقی را آغاز کردند. همانطور که جمال عبدالناصر، دانشمندان آلمانی را برای برنامه موشکی مصر استخدام کرده بود، صدام هم از دانشمندان مختلف استفاده میکرد. یکی از آنها یحیی المَشَد دانشمند مصری بود. شامگاه ۱۳ ژوئن ۱۹۸۰ کارلوس فرماند بایونت و یک نیروی عملیاتی دیگر به هتلی که المشد در پاریس اقامت داشت رفته و با استفاده از زیرسیگاری بلند راهروهای هتل، ۳ ضربه محکم به سرش زدند که کشته شد. نیروهای حراست هتل جسد المشد را ۱۵ ساعت بعد پیدا کردند و فرانسویها و عراقیها خیلی زود متوجه شدند این قتل کار موساد است.
سه هفته پس از کشته شدن المشد، یک مهندس عراقی به نام سلمان رشید که برای یک دوره آموزشی دوماهه در زمینه غنیسازی اورانیوم به ژنو اعزام شده بود، توسط موساد مسموم و با درد فراوان درگذشت. «موساد او را مسموم کرده بود. البته کسی نمیتواند با قطعیت بگوید چطور و با چه سمی.» (صفحه ۱۴۱) دو هفته بعد هم یک مهندس ارشد عراقی دیگر به نام عبدالرحمن رسول که یک مهندس غیرنظامی بود، در یک مهمانی مسموم و ۵ روز بعد در بیمارستانی در پاریس کشته شد.
تهدید دانشمندان فرانسوی و بمباران هوایی تاسیسات
با توجه به اینکه این ترورها در خاک فرانسه انجام شده بودند، اسرائیل محرمانگی شدیدی را درباره آنها لحاظ کرد و رعایت اصول محرمانه را ادامه داد. پس از این مرگهای مشکوک، بسیاری از فرانسویهایی که در پروژه هستهای عراق مشارکت داشتند، نامهای تهدیدآمیز دریافت کردند که به آنها میگفت اگر بلافاصله عراق و برنامه هستهایاش را ترک نکنند، خطری جدی تهدیدشان میکند. به این ترتیب چندنفر از پیمانکاران فرانسوی استعفا داده و سرعت برنامه هستهای عراق کمی کُند شد. اما این افراد بهسرعت جایگزین شدند و فرانسه هم ۱۲ کیلوگرم اورانیوم غنیشده برای عراق فرستاد. مدت کوتاهی بعد هم ارائه سفارش محموله دوم را اجرا کرد.
در ادامه ایناتفاقات و ترورها، اکتبر ۱۹۸۰ (مهر ۱۳۵۹) ییتزحاک حوفی رئیس موساد که قتلهای هدفمند و عملیاتهای خرابکارانه را ناکارآمد دیده بود، به مناخیم بگین گفت تسلیم شده و تنها راه باقیمانده بمباران تأسیسات هستهای عراق است.
به اینترتیب بود که بمباران تأسیسات اوسیراک توسط اسرائیل در دستور کار قرار گرفت و انجام هم شد. در اینبمباران ۱۰ سرباز عراقی و یکتکنیسین فرانسوی کشته شدند. اسرائیلیها ازجمله رونین برگمن خیلی مایلاند اینبمباران را میخ آخر تابوت فعالیتهای ایننیروگاه معرفی کنند اما ناکارآمدی واقعی اینتاسیسات چندی پیش توسط فانتومهای نیروی هوایی ایران رقم خورده بود و اسرائیلیها در واقع ویرانه اوسیراک را بمباران کردند.
ارسال عکس جنازه دانشمند کانادایی برای دوستانش
پس از بمباران تاسیسات اوسیراک توسط اسرائیل، پروژه ۴۰۰ میلیوندلاری هستهای صدام تبدیل به پروژه ۱۰ میلیارد دلاری شد. ضمن اینکه تعداد دانشمندان حاضر در آن از ۴۰۰ نفر به ۷ هزار تن رسید. با دستورات صدام در کوتاهترین زمان ممکن، شرکتهای غربی تجهیزات و مواد خام پروژه را تأمین کردند و اسرائیل فقط توانست رد بخش کوچکی از این تلاشها را کشف کند که یکی از آنها «طرح کرکس» بود؛ تلاشی مشترک بین عراق، مصر و آرژانتین برای ساخت موشکهای مختلف. به اینترتیب موساد شروع به آتشزدن دفاتر شرکتهای اروپایی حاضر در اینطرح و هراسافکنی بین آنها کرد؛ همانطور که دانشمندان موشکی آلمان در پروژه مصر ارعاب شده بودند. در نتیجه دانشمندان از اینپروژه جدا شدند و آرژانتین و مصر هم مشارکت مالی خود را کاهش دادند.
در مواجهه با این مشکل، صدام سراغ یک دانشمند موشکی کانادایی به نام جرالد بول رفت. درنتیجه فعالیتهای مشترک با این مرد کانادایی، در سال ۱۹۸۹ عراق سوپر توپ خود را در رشتهکوههای جبل حمرین مستقر کرد و ۳ شلیک آزمایشی هم انجام داد. پس از این ماجرا، بول که تماسها و نامههای موساد را جدی نگرفته بود، مورد هدف قرار گرفت. روز ۲ مارس ۱۹۹۰ (۱۱ اسفند ۱۳۶۸) یکی از تیمهای آدمکشی بایونت سروقت بول در خانهاش در بروکسل رفت و او را به گلوله بست. دو گلوله از پشت به سر و سهگلوله هم به کمر بول شلیک شد. «بول حتی پیش از آنکه به زمین بیفتد مرده بود. شخص قاتل، دوربینی بیرون آورد و چند عکس از سر متلاشیشده آقای دانشمند گرفت.» (صفحه ۱۵۳) این عکسها همانروز برای کارکنان شرکت تحقیقات فضایی (شرکت بول) ارسال شدند. نتیجه آن شد که فردای آن روز، کسی از کارمندان به دفتر نیامد و پس از مدتی کوتاهی، کار این شرکت به طور کامل به تعطیلی کشیده شد.
افتضاح در تمرین ترور صدام و تعطیلی طرح
تجاوز صدام به کویت، ناچارش کرد انجام بازرسیهای بینالمللی را بپذیرد و مشخص شد فعالیتهایی داشته که کاملا از چشم موساد مخفی ماندهاند. اسرائیلیها میگویند صدام در آن برهه فقط چند سال تا دستیابی به سلاح هستهای فاصله داشت. این شد که باراک رئیس وقت ستاد مشترک IDF، دستور تشکیل تیمی را برای بررسی امکان یورش به صدام صادر و تلاش کرد هم شامیر نخستوزیر و هم رابین را که مدتی بعد جانشیناش شد، قانع کند برای اولینبار در تاریخ اسرائیل از ترور علیه رهبر یککشور مستقل استفاده کنند. هر دو فرد مورد اشاره به باراک اجازه پیشبرد طراحی برای اینترور را دادند.
به این ترتیب بنا شد صدام در همانجایی که بیرون بغدادِ بهشدت محافظتشده قرار داشت و همه میتوانستند یقین داشته باشند خودش آنجاست و نه یکی از بدلهایش، ترور شود؛ یعنی مقبره خانوادگیاش در تکریت؛ آنهم در مراسم تدفین کسی که خیلی به او نزدیک است؛ خیرالله طلفاح. اما چون مدت بیماری و نمردن طلفاح بیمار طول کشید، بنا شد موساد برزان التکریتی برادر مادری صدام را که سفیر عراق در سازمان ملل بود حذف کند. اگر اینطرح با موفقیت انجام میشد، باراک وارد سیاست و تبدیل به نامزدی با اقبال بالا برای نخستوزیری اسرائیل میشد.
به این ترتیب، تمرینهای ترور صدام یکی در میان با مانکن و انسانهای واقعی انجام میشدند. اما در یکی از تمرینها که با انسانها انجام میشد، فرمانده مسئول آتش به اشتباه فکر کرد تمرین با مانکن انجام میشود و دستور شلیک موشکهای مرگبار را صادر کرد. اما پس از شلیک موشکها و وقتی که به قول معروف، دیگر دیر شده بود، متوجه جنبیدن مانکنها که درواقع اسرائیلیها و همکارانش بودند، شد. موشکهای یک و دو بین نیروهای تمرینکننده فرود آمده و موجی از خاک و خون را بین اسرائیلیها به پا کردند. در این افتضاحِ ارتش اسرائیل، «۵ سرباز کشته و همه کسانی که در منطقه هدف قرار داشتند، زخمی شدند. تازه چیزی که مایه شرمساری بود، اینکه مردی که نقش صدام را بازی میکرد، فقط زخمی شد!» (صفحه ۱۶۱)
این حادثه نقطه پایانی بر طرح ترور صدام بود. مدتی بعد هم مشخص شد خلاف پیشبینی باراک، صدام در واقع پس از عملیات طوفان صحرا و خروجش از کویت، تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای را پیگیری نکرده است.
۲۵۹
نظر شما