فلسفه در خیابان: بررسی پنج اثر بنکسی و پرسش از خود واقعی

دیوارنگاره‌ی تازه‌ی بنکسی در شهر مارسی، نخستین اثر او نیست که با تاریخ ایده‌ها پیوند می‌خورد. از افلاطون تا فوکو، یکی از کارشناسان آثار بنکسی پرده از فلسفه‌ای برمی‌دارد که در پس این نقاشی‌های پرطرفدار نهفته است.

زینب کاظم‌خواه: کدام «تو» واقعی است؟ آن‌که اکنون هستی یا آن‌که می‌توانی باشی؟ پرسشی عمیق و سرگیجه‌آور که بعید است انتظارش را داشته باشید وقتی در روزهای پایانی ماه مه، بی‌خیال در خیابان‌های مارسی قدم می‌زنید. اما این دقیقاً همان معمای هستی‌شناختی است که بنکسی ـ هنرمندی که زمانی گفته بود «خودت بودن بیش از حد ارزش‌گذاری شده» ـ در گوشه‌ای خلوت از خیابان «فلیکس فرژیه»، بی‌سروصدا به جا گذاشته است. این اثر تازه‌ترین فصل از فعالیت‌های چند دهه‌ای این هنرمند گریزپای و فیلسوف‌منش است که همواره با هنر خود مخاطبان را غافلگیر کرده است.

بیش از ۳۰ سال است که بنکسی در بسیاری از مشهورترین آثارش ـ از دخترکی که ناامیدانه به سوی بادکنک قلبی‌شکل دست دراز کرده تا معترض نقاب‌زده‌ای که دسته‌گل پرتاب می‌کند ـ به طعنه به شاهکارهای هنری از میکل‌آنژ تا مونه، ورمیر تا ونگوگ ارجاع می‌دهد. اما فراتر از این ارجاعات بصری، در زیر شابلون‌های پنهانش، نوعی تعامل ژرف و عمدی با تاریخ اندیشه نیز نهفته است؛ از رواقیون باستان گرفته تا ساختارشکنان پست‌مدرن.

در ۲۹ مه، بنکسی در اینستاگرام عکسی از نخستین اثر جدیدش پس از پنج ماه منتشر کرد، بی‌آنکه محل دقیق آن را فاش کند. اندکی بعد، مخاطبان کنجکاو آن را در شهر بندری مارسی کشف کردند. در نگاه اول، این نقاشی خیابانی ساده به نظر می‌رسد: شمایلی از یک فانوس دریایی که روی دیوار شهری به رنگ بژ اسپری شده؛ یک مانع فلزی زنگ‌زده در نزدیکی آن؛ و سایه‌ای نقاشی‌شده که از مانع به سمت دیوار کشیده شده و آن را به فانوس دریایی تبدیل می‌کند. روی بدنه‌ی فانوس نوشته شده:
«می‌خواهم همان باشم که تو در من دیدی»

فلسفه در خیابان: دیوارنگاره جدید بنکسی در مارسی و پرسشی از درون

هرکسی که بخواهد ریشه‌های فکری این اثر را بیابد، کافی است به سراغ افسانه‌ی معروف غار افلاطون در رساله‌ی جمهوری برود ـ سپس آن را وارونه بخواند. در حکایت افلاطونی، زندانیان درون غار، سایه‌هایی را که بر دیوار می‌افتد واقعیت می‌پندارند، بی‌آنکه بدانند منشأ این سایه‌ها در بیرون و روشنایی است. اما بنکسی، مطابق همیشه، با زیرکی روایت را وارونه می‌کند؛ جایی که سایه، نه نسخه‌ای کم‌ارزش‌تر، که خود حقیقتی والاست. در این اثر، آنچه سایه می‌افکند ـ مانعی بی‌جان و زنگ‌زده ـ پَست و بی‌روح است، در حالی که سایه‌ی آن، به شکلی خیال‌انگیز، به فانوس دریایی بدل شده است؛ نمادی از هدایت و روشنایی.

این وارونگی از ما می‌پرسد: واقعیت کجاست؟ در آنچه هستیم یا آنچه می‌توانیم باشیم؟
جمله‌ی تأثیرگذار «می‌خواهم همان باشم که تو در من دیدی» برداشتی باز و شاعرانه دارد: آیا این مانع فلزی آرزوی چیزی فراتر از خویش را دارد؟ آیا این سایه سودای نور دارد؟ یا این ماییم ـ از جمله خود بنکسی ـ که می‌کوشیم در حدِ تصوری که دیگران از ما دارند، ظاهر شویم؟
پاسخ، بی‌تردید، همه‌ی این‌هاست.

مرور چند اثر دیگر بنکسی با نگاه فلسفی

دختر با بادکنک ـ ۲۰۰۲
در این نقاشی، دخترکی برای گرفتن بادکنکی قلبی‌شکل دست دراز می‌کند، در حالی که جمله‌ای امیدبخش در کنار آن نوشته شده: «همیشه امیدی هست.»
این تصویر با مضمون تلاش برای دستیابی به آرمانی گریزان، به طرز قابل توجهی با ایده‌های آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، هماهنگ است. شوپنهاور از اراده‌ای کور و غیرمنطقی سخن می‌گوید که انسان را بی‌وقفه به سوی خواستن و رنج سوق می‌دهد. وقتی در سال ۲۰۱۸، بنکسی با نصب دستگاهی مخفی در قاب نسخه‌ای از این اثر و خرد کردن آن در حین حراج، تماشاگران را حیرت‌زده کرد، شاید تصویری تمام‌قد از بیهودگی آرزوها را در جهان واقعی به نمایش گذاشت.

پرتاب‌کننده‌ی گل (عشق در هوا) ـ ۲۰۰۳
در این نقاشی، مردی نقاب‌دار آماده‌ی پرتاب چیزی است ـ اما نه سنگ یا بمب، بلکه دسته‌ای گل. در ظاهر، اثری در ستایش مقاومت مسالمت‌آمیز و فلسفه‌ی گاندی است، اما بنکسی با وارونه‌سازی فضا، معنایی دوگانه ایجاد می‌کند. چهره‌ی مرد خشمگین است، نه آرام. این‌جا زیبایی به سلاح تبدیل شده، نه ابزار آرامش. مفاهیمی چون حقیقت و عشق، به جای تسکین، تبدیل به عاملی برای انفجار شده‌اند.

فلسفه در خیابان: دیوارنگاره جدید بنکسی در مارسی و پرسشی از درون

ملت واحد تحت نظارت ـ ۲۰۰۷
در این اثر، کودکی در حال نوشتن عبارت «One Nation Under CCTV» روی دیوار است؛ بالای سرش دوربین مداربسته‌ای واقعی نصب شده و مأموری با سگ، او را زیر نظر دارد.
این تصویر بازتابی دقیق از مفهومی است که میشل فوکو در کتاب نظم و تنبیه ارائه داده است: جامعه‌ای که تحت سلطه‌ی نظارت دائم و بی‌پایان قرار دارد. بنکسی با لایه‌لایه‌کردن نظارت ـ کودک، پلیس، دوربین ـ به شکلی تصویری، نظریه‌ی «پان‌اپتیکون» یا ساختار سراسربین جرمی بنتام و نگاه بی‌وقفه‌ی قدرت را به چالش می‌کشد.

عاشقان موبایلی ـ ۲۰۱۴
این نقاشی، زوجی را در آغوش هم نشان می‌دهد، در حالی که نگاه هر دو به نور گوشی‌شان دوخته شده است.
با وجود آنکه سیمون دوبووار تجربه‌ی دنیای دیجیتال را نداشت، کتاب اخلاق ابهام او به درستی پیش‌بینی می‌کند که گسست و بی‌توجهی متقابل، چگونه می‌تواند مانع از تحقق «خود واقعی» شود. بنکسی با این اثر به ما یادآوری می‌کند که بدون توجه عمیق به دیگری، آزادی مفهومی تهی است و زندگی به نمایشی کم‌نور بدل می‌شود که با نور صفحه‌ نمایش روشن شده، نه با حضور واقعی انسان‌ها.

منبع: بی‌بی‌سی

۵۹۵۹

کد خبر 2077013

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین