به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، روزنامه فرهیختگان نوشت:
یک موسیقی در بستر اینترنت پخش شد به نام «علاج». خوانندهاش که بود؟ محسن چاوشی. موضوعش چه بود؟ جنگ و البته زیستن در زمان جنگ. آیا این اولین اثر هنری است که درباره جنگ تولید میشود؟ خیر. پس میشود گفت آهنگ چاوشی یکی از هزاران سوگواره یا مدیحهسرایی است که در زمان جنگها منتشر میشود.
پس چه چیزی علاج را متفاوت میکند؟
چاوشی در برابر حمله اسرائیل موضع میگیرد. درباره غزه هم. درباره ماجراهای 1401 و... هم. این که نشان میدهد چاوشی خیلی هم خلاف جریان شنا نکرده. پس چه اتفاقی رقم خورده؟ واقعیت این است که موضوع خیلی درباره واکنش یا عدم واکنش نیست. موضوع درباره چگونگی است. فرض کنید یک بحران محیط زیستی در جهان رخ داده. جمعیت هنرمندان دوان دوان میآیند و از طرفی طیفی هم مثل چاوشی چون بر اصالتشان تعمق کردهاند و دست به تولید اثر زدهاند، دیگران چارهای ندارند جز آنکه با آنچه امثال او چندسال قبل به بازار عرضه کردند، موضعشان را منتشر کنند. مسئله دقیقاً همین جاست. چاوشی اصیل است. این جمله اصلاً ساده نیست. اینکه قطعات تولیدشده توسط او را صاحب یک اصالت بدانیم، اتفاق بسیار مهمیاست که در کمتر خوانندهای به چشم میخورد.
با این حال آنچه چاوشی در یکم تیرماه رقم زد چیزی فراتر از یک اثر اصیل است.
«علاج» در زاویه دید است
آنچه در آثار هنری درباره جنگ اهمیت دارد، زاویه دید است. جولیا پطرس در لبنان سخنرانی شهید سیدحسن نصرالله را تبدیل به موسیقی کرد. او زاویه دیدش را جای یک رهبر و فرمانده جنگی گذاشت. محمد معتمدی درباره جنگ از نگاه یک رزمنده میخواند. حسامالدین سراج در قطعه «گلبرگ سرخ لالهها» از زاویه یک شهید میخواند اما چاوشی در این اثر از زاویه دید خودش میخواند؛ از زاویه نگاه یک هنرمند مانده در جنگ که با ملت سخن میگوید.
علاج به هیچ عنوان یک اثر چپ نیست. پاپ مرسوم آمریکایی هم نیست. علاج درست در نقطهای قرار گرفته که ایران روی آن پا فشاری میکند. علاج میلیتاریستی نیست و نمیخواهد کسی دست به اسلحه ببرد؛ اما در لفافه این کار را میکند وقتی کاظم بهمنی شاعر این اثر، صحبت از تربیت اقوام بردهدار میکند، میشد همین کلام را به شکلی درآورد که شاعر و خواننده به منتهی علیه چپ بودگی سقوط کنند، اما در همین نقطه است که شاعر مخاطب جهانی میگیرد و میگوید: «آزادگان کل جهان! فکری برای تربیت اقوام بردهدار کنید.» اینجاست که تعبیر لطیف میشود و اینجاست که ناگهان معنای مقاومت از یک مقاومت چپ به مقاومت ایرانی بدل میشود. در جای دیگری از شعر- که بیت اصلی آن هم است- بهمنی میگوید و چاوشی میخواند که: «مردم علاج در وطن است/ دنیا فقط لب و دهن است». حالا مانیفست کامل میشود. چاوشی در این بیت و در بخش «شیپور جنگ را زده و همواره صلح میطلبید» آمال و آرزوهای هنرمندان خارجنشین را هم به طعنه میکشد و در این نقطه است که چاوشی دوباره خود را از جریان اصلی بیرون میکشد و خود اصیلش را به نمایش میگذارد.
دفاع هنرمندانه با هنر دفاعی معنا پیدا میکند
جنگها همگی در ابتدا حماسه هستند و بعد تبدیل به تراژدی میشوند؛ اما وقتی به صفحات تاریخ میچسبند بعد از مدتی رنگ و روحشان را میبازند. در اینجاست که هنر کار خودش را میکند و روح زمانه جنگ را زنده میکنند و اینجاست که تراژدی و حماسه باز هم زنده میشود، اما همه این تصاویر مربوط به جنگهای معمول تاریخ است و مربوط به زمانی که تو مانیفستت دفاع کردن نیست. وقتی داستان درباره مقاومت است و تن به زور ندادن، همه چیز دیگر حماسه است و حماسه تمام تراژدی را در خود میبلعد.
داستان «علاج» هم همین است وقتی تو در شرایط جنگی دنبال علاجی و علاج را در بیداری آزادگان جهان و گرفتن موشها میبینی، یعنی در منتهاالیه حماسه ایستادهای و شعرت جایی برای ناله و فغان ندارد و قرار هم نیست داشته باشد. واقعیت این است که چاوشی به درستی فهمیده الان وقت سیاه کردن نقشه ایران نیست و این مدل از دلسوزیها در شرایطی که کشور در نقطه حساس دفاع است، نه تنها معنا ندارد، بلکه کارکرد مدنظر منتشرکننده را به عکس جلوه میدهد. جنگ سانتیمانتالیسم برنمیدارد و جایی برای فرش قرمز پهن کردن نیست.
حالا باید ایستاد و نگاه کرد که آیا نگاه چاوشی تسری پیدا میکند یا نه؟ آیا دوباره فهم ما از هنر میشود سوگواری؟ آیا دوباره حماسهای کنشمند و امروزی طرح میشود؟ اینکه آیا اثر چاوشی تبدیل به جریان میشود یا خیر، هنوز معلوم نیست؛ اما روی این نقطه قطعاً میتوانیم بایستیم که چاوشی حالا قطعاً بخشی از مبارزه ملت است؛ مبارزهای که از صدای آهنگران، فخری، کویتیپور، ناظری و پطرس به چاوشی رسیده. همانطور که هیچ جنگی در جهان عجیب نیست، پایان گرفتن جنگها هم چیز تازهای نیست. بالاخره این روزها هم تمام میشود و آیندگانی میآیند؛ آیندگانی که گوشهایشان شنواتر از ماست و آنهایی که گوشهای ایستادهاند و با صدای نازک و یواش «جنگ نکنید» را فریاد میزنند، خواهند شناخت و صاحبان علاج را هم. حرف کلیشهایاست اما تاریخ قاضی بهتری است برای آنچه در این هفتهها میگذرد. تاریخ بهتر میداند چه کسانی برای دور نشدن از کارت سبزهای خارجی علاج را در بیوطنها و بیوطنی دیدند و چه کسانی علاج را در وطن.
23302