«احمد امیری» در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری خبرآنلاین در آبادان، با بیان لایههای پنهان و بحرانهای عمیق شعر مدرن فارسی، اظهار کرد: شعر مدرن نه یک سبک، بلکه یک وضعیت است، وضعیتی تاریخی که با دگرگونی بنیادی در درک انسان از خود با زبان واقعیت و معنا همراه است.
این شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبیات معاصر، افزود: اگرچه نیما یوشیج را نمیتوان آغازگر شعر مدرن به معنای فلسفی آن دانست، اما بدون تردید، نیما نخستین کسی بود که در شعر فارسی، بهطور جدی بر فروپاشی ساز و کارهای پیشینی تأکید کرد و با دور شدن از منطق بلاغیِ سنت، امکان مواجهه تازهای با زبان و تجربه را گشود.
وی با بیان اینکه شعر مدرن، بیش و پیش از آنکه از وزن یا قافیه فاصله بگیرد، از یک امر قطعی فاصله گرفت، تصریح کرد: این مسئله، از نظمی پیشینی که در آن، شاعر موظف بود حقیقت جهان شمول را در ساختاری از پیش تعریف شده به مخاطب منتقل کند، در حالی که در شعر مدرن، خودِ حقیقت مسئله میشود، حقیقت نه به مثابه دادهای متعالی، بلکه همچون چیزی فرار، موقتی، متکثر و ساخته شونده در خود فرآیند زبان.
امیری، گفت: اینچنین است که شعر مدرن از عرصه ابلاغ به میدان تردید و تجربه بدل میشود.
وی به تنش تاریخی میان فرم و معنا اشاره کرد و ابراز داشت: شکلِ شعر، در شعر مدرن، برخلاف سنت، صرفاً ظرف معنا نیست، بلکه خود، حامل معناست. نه در مقام تزئینی بر یک محتوای پیشینی، بلکه در مقام چیزی که معنا را پدید میآورد.
این شاعر بیان کرد: فرم و تجربه در شعر مدرن چنان درهم تنیدهاند که نمیتوان آنها را بهسادگی از هم گشود و این درهم تنیدگی، در نهایت به چیزی میرسد که او آن را «فرمِ تجربه» مینامد، یعنی همان چیزی که شعر مدرن را از سایر اشکال زبانورزی، از جمله نثر ادبی یا روایت، متمایز میسازد.
در بخش مهمی از این گفتوگو، وی به وضعیت زبان در شعر امروز اشاره کرد و بحرانهای زبانی در جهان معاصر را خطری جدی برای شعر دانست و عنوان کرد: زبان، امروز بیش از هر زمان دیگر در معرض ابتذال و فرسایش قرار دارد، زبانی که در شبکههای اجتماعی، تبلیغات و روزمرگی از معنای خود تهی شده و به سطحی ترین کارکردهای ارتباطی فروکاسته شده است.
امیری ادامه داد: در چنین جهانی، شاعر با زبانی سر و کار دارد که دیگر حامل رمز و راز، لایههای پنهان و ظرفیتهای شهودی نیست، بلکه زبانیست از پیش مصرف شده، آماده، بیخطر و بیتأثیر. در این فضا، شعر اگر بخواهد همچنان امکان مواجههای خلاقانه را حفظ کند، ناچار است به بازسازی زبان بپردازد، نه با بازی زبانی صرف، بلکه با حفاری در لایههای عمیق زبان، از خلال واژگان، ایهام، سکوت، شکست نحو و بازآرایی منطق جمله.
وی تاکید کرد: زبانِ شعر مدرن نه فقط بهخاطر زیباییشناسی، بلکه از منظر هستی شناختی باید دگرگون شود و خاطر نشان کرد: زبان صرفاً ابزار نیست، بلکه بخشی از خودِ آگاهی ماست، «ما نه فقط با زبان، بلکه از طریق زبان میاندیشیم، میفهمیم، حس میکنیم. اگر زبان بیمار یا تقلیل یافته باشد، تجربه ما نیز سطحی و تحریف شده خواهد بود، از این رو، کار شاعر، بیش از هر چیز، تلاش برای گشودن مجدد امکانهای ناب زبان است، گشودنِ امکانِ دیدن، گفتن و شنیدنِ آن چه که در زبانِ روزمره مسدود شده است.»
این شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبیات معاصر، به وضعیت مخاطب در شعر معاصر نیز اشاره کرد و اذعان داشت: مسئله انقطاع میان متن شعری و مخاطب، محصول پیچیدگی ذات شعر مدرن نیست، بلکه نتیجه ضعف نظامهای واسطهگری فرهنگی است.
وی یاد آور شد: مخاطب شعر مدرن، مخاطبی آماده نیست، بلکه باید تربیت شود، تربیت نه بهمعنای هدایت، بلکه به معنای ایجاد حساسیتهای تازه، ساختن آمادگی برای مواجهه با چیزی که از جنس مصرف نیست.
امیری اضافه کرد: جامعه امروز، با حذف نهادهای واسطه چون نظام آموزشی معناگرا، رسانههای فرهنگی مستقل و فضای تفکر جمعی، مخاطب را از تجربه شعر دور کرده است، اما این بدان معنا نیست که شعر بیمخاطب است، بلکه مخاطبِ بالقوه، در وضعیت تعلیق قرار دارد.
وی در توضیح بیشتر این دیدگاه، به تجربه خود در مواجه با جوانانی اشاره میکند که به گفته او، گرچه در آغاز، در برابر شعر مدرن مقاومت دارند، اما با اندکی صبر، مواجهه زبانی و شهودی، آرامآرام به کشف لایههایی میرسند که شعر را برایشان بدل به رخدادی زنده، انسانی و غیرقابلچشمپوشی میکند و گفت: از این منظر، شعر نه تنها رسانهای برای رساندن پیام، بلکه فضاییست برای همنفسی، برای تجربه امر ناگفتنی در بستری مشترک میان شاعر و خواننده است.
نسبت شعر و جامعه
این شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبیات معاصر، بیان کرد: معتقدم که شعر، برخلاف آنچه گاه تصور میشود، هرگز جدا از جامعه نبوده است، بلکه نوعِ حضور آن در جامعه تغییر کرده و اگر در گذشته، شعر از طریق محتوای سیاسی یا آموزههای اخلاقی با جامعه پیوند داشت، امروز این نسبت در سطحی پنهانتر، اما بنیادیتر ادامه دارد.
وی فرمِ شعر را حامل دیدگاهی نسبت به واقعیت اجتماعی، دانست و خاطر نشان کرد: شعری که گسست سکوت، تردید، چندآوایی و شکست را بهکار میگیرد، در حقیقت جهانی را تصویر میکند که بیثبات، متکثر و پر از صداهای در حاشیهمانده است. این تصویر، برخلاف فرمهای کلاسیک و هنجارمند، جامعه را نه از منظر ایدئولوژی، بلکه از منظر زیسته و انسانی بازتاب میدهد.
امیری همچنین به افق آینده شعر فارسی اشاره کرد و بیان داشت: با نگاهی امیدوارانه اما مشروط، بر این نکته تأکید دارم که شعر مدرن اگر نتواند زبان را در هر دورهای بازآفرینی کند، در نهایت به حاشیه رانده میشود و وظیفه شاعر را نه تقلید از سنت و نه غرق شدن در فرمگرایی بیریشه، بلکه یافتن راهی برای اتصال دوباره تجربه به زبان میدانم.
وی یادآوری کرد: «شعر، اگر بخواهد زنده بماند، باید از عمق بیاید از لایههایی که هنوز زبانِ رسمی و رسانهای به آن نفوذ نکرده و باید تجربه انسانی را به جایی ببرد که هنوز معنای نهایی وجود ندارد، اما امکان کشف هست، شعر، در بهترین حالت، به ما امکان ایستادن در لبه معنا را میدهد، جایی که سکوت آغاز میشود، اما خاموشی نیست.»
شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبیات معاصر، آینده شعر مدرن را آینده صداقت، جسارت و سکوتِ پرمعنا دانست و عنوان کرد: نه از آنرو که شعر مدرن چیزی برای گفتن ندارد، بلکه به این دلیل که هنوز جرأت ایستادن دربرابر امر ناگفتنی را دارد و به مخاطب، نه پاسخ، بلکه امکانِ پرسشگری میدهد و این گفتوگو که در نهایت، شعر را نه تنها عرصهای زیبایی شناختی، بلکه میدان نبردی برای بازیابی حقیقت در جهانی سرشار از جعل، سطح و هیاهو معرفی میکند.
این گفتوگو نه در سطح بحثهای متداول پیرامون فرم یا ساختار، بلکه در لایههای زیرین تجربه شعری، وضعیت زبان، نقش مخاطب و مسئولیت شاعر در عصر حاضر جریان یافت، دور از کلیشهها، صریح، تحلیلی و با نگاهی ریشهای به شعر بهعنوان رخدادی وجودی انجام شده است.
46
نظر شما