خبرآنلاین - محمدحسین لطفالهی: ۳۱ مارس ۲۰۰۴، یک سال پس از تجاوز نظامی آمریکا به عراق، مبارزان عراقی ۴ مزدور آمریکایی را پس از قتل و سوزاندن اجسادشان از یک پل بر روی رودخانه فرات آویزان کردند. از نگاه عراقیها، این مزدوران که نقش ویژهای در برخی از خونینترین حوادث برای غیرنظامیان عراقی داشتند، جنایتکارانی بودند که برای حقوق و مزایای پیشنهاد شده حاضر به هر کاری بودند و همین امر آنان را سزاوار مرگی چنین دردناک میکرد. ۲۱ سال پس از آن روز، جهان نظارهگر حضور پیمانکاران امنیتی آمریکایی تا بندندان مسلح در غزه است. پیمانکارانی که در ازای ۱۰ هزار دلار پاداش اولیه و روزی ۱۱۰۰ دلار (حدود ۱۰۰ میلیون تومان دستمزد روزانه به قیمت دلار آزاد مرداد ۱۴۰۴) دستمزد به نوار غزه رفتهاند و مأمور اجرای یکی از بیرحمانهترین جنایتهای بشری در قرن بیست و یکم شدهاند.
دولت اسرائیل از ماه مارس ورود هرگونه مواد غذایی به نوار غزه را ممنوع کرد و اجازه نداد کمکهای بینالمللی که برای مردم این منطقه ارسال شده بود به دست آنها برسد. اسرائیلیها مدعی بودند که جنگجویان حماس این کمکها را میدزدند و از آنها برای اهداف «تروریستی» بهره میگیرند. به همین دلیل اعلام کردند که مراکز جدیدی را در مناطق تحت کنترل اسرائیل در غزه تأسیس میکنند که زیر نظر «بنیاد بشردوستانه غزه» (GHF) به توزیع غذا و کمکها بپردازند. این بنیاد در کشور سوئیس به ثبت رسیده و مدیر آن جیک وود، از سربازان سابق ارتش آمریکاست.
اسرائیلیها مدعی هستند که سربازان ارتش اسرائیل در این مراکز حضور ندارند و امنیت مراکز توزیع غذای بنیاد بشردوستانه غزه (GHF) از سوی شرکتهای خصوصی تأمین میشود. با این حال، واقعیت حضور پیمانکاران امنیتی یا همان مزدوران آمریکایی در غزه چیز دیگری است.
شروع به کار مراکز توزیع غذای بنیاد بشردوستانه غزه به دو دلیل فاجعهای بزرگ بود؛ نخست این که غذا به بسیاری از ساکنان گرسنه نوار غزه نمیرسید (تعداد مراکز توزیع کمکهای بشردوستانه در غزه پیش از تشکیل این نهاد صدها مرکز توزیع در سراسر نوار غزه بود، اما این نهاد فقط در چهار نقطه کمکها را توزیع میکند که ۳ مرکز آن در جنوبیترین مناطق نوار غزه واقع شدهاست.). دوم آنکه گزارشهای معتبری وجود داشت که نشان میداد برخی از افرادی که در صفهای روبهروی این مراکز در انتظار غذا میایستند، هدف شلیک مستقیم قرار میگیرند.
از نخستین روزهای ماه جولای، برخی از آمریکاییهایی که پس از امضای قرارداد با دو شرکت «UG Solutions» و «Safe Reach Solutions» راهی نوار غزه شدند، نزد رسانهها و برخی اعضای کنگره آمدند و شروع به صحبت درباره آنچه در مراکز توزیع غذا میگذشت کردند.
آسوشیتدپرس در گزارشی که روز ۳ جولای منتشر کرد، نوشت: «بر اساس ویدیوهایی که به دست آسوشیتدپرس رسیده، پیمانکاران آمریکایی از شلیک مستقیم و نارنجکهای جنگی برای هدف قرار دادن فلسطینیهای گرسنهای که برای دریافت غذا به این مراکز مراجعه میکنند، استفاده میکردند.» به نوشته این خبرگزاری، دو پیمانکار آمریکایی که مسئولیت مراقبت از مراکز توزیع غذا در غزه را بر عهده داشتند به شرط عدم افشای هویتشان به آسوشیتدپرس گفتهاند که برای بیان این حقیقت پا پیش گذاشتهاند چرا که این اقدامات را غیرمسئولانه و خطرناک میدانستند. به گفته آنها، افراد استخدام شده تا بن دندان مسلح بودند و به نظر میرسید که مجوز هر کاری را که دلشان بخواهد دارند.
تلههای مرگ
آنتونی آگیلار، از سربازان سابق ارتش آمریکا و از پیمانکاران اعزامی به غزه، ۳۰ جولای در گفتوگویی با کریس ون هالن، سناتور دموکرات رازهای مخوفتری را از مراکز بنیاد بشردوستانه غزه فاش کرد. به گفته او، ارتش اسرائیل «کارفرمای اصلی» بنیاد بشردوستانه غزه (GHF) است.
آگیلار در تشریح یکی از موقعیتهای دشواری که در آن گرفتار شده بود گفت: «یک روز در یکی از مراکز، یک پدر برای این که کودکش زیر دست و پای جمعیت له نشود، او را به روی دوش خود نشاند. من به عنوان پیمانکار تأمین امنیت آنجا بودم. یک سرباز ارتش اسرائیل که آنجا حضور داشت به پیمانکاران امنیتی دستور داد که به آن کودک شلیک کنند و او را پایین بیاورند. من دستور او را رد کردم و گفتم او تهدیدی برای هیچ کس نیست، فقط یک کودک است که روی دوش پدرش نشسته. آن سرباز بر سر من فریاد زد و بیسیم به دست به گوشهای دیگر رفت. من عبری بلد نیستم و او به عبری صحبت میکرد. یکی دیگر از پیمانکاران آمریکایی که عبری بلد بود به من گفت که آن سرباز در بیسیم از پایگاه مشرف به مرکز توزیع غذا خواست که تک تیرانداز آن کودک را هدف قرار دهد. خوشبختانه در همان لحظه کودک از روی دوش پدرش پایین آمد و شلیکی اتفاق نیفتاد اما مدیر مرکز که از عوامل Safe Reach Solutions بود با تحکم نزد من آمد و به من گفت هیچگاه خواسته کارفرما (ارتش اسرائیل) را رد نکن.»
این نظامی سابق آمریکایی شهادت میدهد که سربازان اسرائیلی با گلولههای تانک، توپخانه، خمپاره و موشک، فلسطینیانی را که به دنبال غذا بودند هدف قرار میدادند و یکی از دلایل آمار بالای کشتهشدگان غیرنظامی همین است: «نه به خاطر اینکه حماس آنجا حضور داشت، نه به خاطر این که تهدیدی علیه اسرائیل در آنجا بود. فقط به خاطر کنترل جمعیت گرسنه.»
چرا پیمانکاران امنیتی آمریکایی «مزدور» هستند؟
بر اساس ماده ۴۷ پروتکل الحاقی اول کنوانسیونهای ژنو (۱۹۷۷) که در کنوانسیون بینالمللی سازمان ملل متحد علیه استخدام، استفاده، تأمین مالی و آموزش مزدوران (۱۹۸۹) نیز تکرار شده است، برای آنکه فرد یا گروهی «مزدور» تلقی شود، باید شش شرط سختگیرانه را بهطور همزمان دارا باشد. چنین فردی باید بهطور خاص برای جنگیدن در یک مخاصمه مسلحانه استخدام شده و عملاً در آن مشارکت مستقیم داشته باشد. انگیزه اصلی او برای شرکت در نبرد، کسب نفع شخصی و دریافت پاداش مادی است که میزان آن باید "بهطور قابل ملاحظهای بیشتر" از حقوق و مزایای رزمندگان همرتبه در نیروهای مسلح آن طرف درگیری باشد. علاوه بر این، فرد مزبور نباید تبعه یا مقیم سرزمینهای تحت کنترل هیچیک از طرفین درگیری بوده و همچنین نباید عضو رسمی نیروهای مسلح آنها باشد. در نهایت، او نباید از سوی دولتی ثالث که خود در درگیری دخیل نیست، به عنوان عضوی از نیروهای مسلح آن کشور و برای انجام یک مأموریت رسمی اعزام شده باشد.
گروههای UG Solutions و Safe Reach Solutions مزدور هستند. آنها تمام معیارهای تعریف شده توسط سازمان ملل متحد را دارند؛ طرف درگیری در غزه نیستند، برای شرکت در خصومتها استخدام شدهاند، توسط دولت آمریکا اعزام نشدهاند، تبعه یکی از طرفین درگیری نیستند، بخشی از یک ارتش نیستند و برای منافع شخصی آنجا حضور دارند. به همین دلیل باید این شرکت را نه یک شرکت خصوصی تأمین امنیت بلکه یک گروه مزدوری دانست.
سه نمونه از گروههای مزدور
سیر تحول شرکتهای نظامی خصوصی (PMCs) را میتوان از طریق بررسی سه مطالعه موردی کلیدی درک کرد؛ اگزکیوتیو اوتکامز (Executive Outcomes)، که مدل نظامیگری شرکتی را پایهگذاری کرد؛ بلکواتر (Blackwater/Academi)، که این مدل را با اتکا به قراردادهای عظیم دولتی به بلوغ رساند؛ و گروه واگنر (Wagner Group)، که آن را به ابزاری تسلیحاتیشده در خدمت اهداف ژئوپلیتیکی یک دولت تبدیل کرد.
نقطه شروع این روند، اگزکیوتیو اوتکامز بود که در سال ۱۹۸۹ در آفریقای جنوبی توسط ایبن بارلو، از فرماندهان سابق ارتش آپارتاید، تأسیس شد. این شرکت با جذب نیرو از یگانهای نخبه و بحثبرانگیز، از همان ابتدا به تخصصی نظامی فوقالعاده دست یافت و برای اولین بار موفق شد نبردهای کلاسیک را در قالب یک «بسته نظامی تمامعیار» شرکتی عرضه کند. این بسته شامل سربازان آموزشدیده، خودروهای زرهی سنگین و پشتیبانی هوایی یکپارچه بود و کارایی آن در میدان نبرد، به مراتب مؤثرتر از مأموریتهای حافظ صلح سازمان ملل عمل میکرد. عملیاتهای تعیینکننده این شرکت در آنگولا (۱۹۹۳) علیه شورشیان یونیتا و در سیرالئون (۱۹۹۵) علیه جبهه متحد انقلابی (RUF)، ثابت کرد که یک نهاد خصوصیِ سودمحور میتواند با موفقیت جنگها را مدیریت کرده و در آنها پیروز شود، که اغلب در ازای امتیازات معدنی و منافع اقتصادی صورت میگرفت و بدین ترتیب، مدل کسبوکار را برای تمام شرکتهای نظامی خصوصی بعدی پایهگذاری کرد.

این مدل در دهه بعد توسط بلکواتر، که در سال ۱۹۹۷ توسط اریک پرینس، افسر سابق نیروی دریایی آمریکا، تأسیس شد، به سطح جدیدی از یکپارچگی با قدرت دولتی رسید. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، بلکواتر با دریافت قراردادهای عظیم دولتی برای تأمین امنیت در عراق و افغانستان، رشدی انفجاری را تجربه کرد و عملاً به بازوی عملیاتی وزارت امور خارجه آمریکا و سیا تبدیل شد. این رابطه نزدیک، منابعی عظیم و سپری از حمایت سیاسی برای آن فراهم آورد که اوج آن در ماجرای کشتار میدان نیسور بغداد در سال ۲۰۰۷ نمایان شد. در این حادثه، نیروهای شرکت دستکم ۱۴ غیرنظامی بیسلاح را به قتل رساندند، اما پس از یک روند قضایی طولانی، عاملان آن در سال ۲۰۲۰ توسط رئیسجمهور وقت آمریکا عفو شدند. این چرخه جرم و مصونیت، میراث اصلی بلکواتر (که بعدها نام خود را به آکادمی و سپس کانستلیس تغییر داد) و نماد بلوغ مدلی است که در آن شرکت خصوصی عمیقاً در ماشین جنگی یک ابرقدرت تنیده میشود.

نهایتاً، گروه واگنر که حدود سال ۲۰۱۴ در روسیه ظهور کرد، نمایانگر مرحله «تسلیحاتیسازی» این مدل است. این گروه که توسط یوگنی پریگوژین، الیگارش نزدیک به کرملین، تأمین مالی و هدایت میشد، تظاهر به استقلال تجاری را کنار گذاشته و به عنوان یک ابزار غیررسمی و قابل انکار دولت روسیه عمل میکند و از زیرساختهای وزارت دفاع برای آموزش و عملیات بهره میبرد. واگنر با بهکارگیری گسترده محکومان زندانی و پیوند با ایدئولوژیهای افراطی، به ابزار کلیدی روسیه برای نمایش قدرت در اوکراین، سوریه و کشورهای آفریقایی (اغلب در ازای دسترسی به طلا و الماس) تبدیل شد. اگرچه شورش نافرجام ژوئن ۲۰۲۳ و مرگ بنیانگذارانش آینده آن را در هالهای از ابهام فرو برد، اما سودمندی آن به عنوان یک الگوی عملیاتی پایان نیافته است.

موفقیت این گروهها نه نشانه ضعف دولت، بلکه یک سازگاری استراتژیک از سوی دولتهای قدرتمند است که به آنها اجازه میدهد تا با دور زدن محدودیتهای سیاسی و حقوقی، قدرت خود را به نمایش بگذارند. این امر یک همزیستی خطرناک ایجاد کرده است که در آن، دولت مشروعیت و منابع را فراهم میکند و شرکت نظامی خصوصی، انکارپذیری و نیروی انسانی را تأمین میکند.
۴۲
نظر شما