سرور ارجمندم، آقای کوروش احمدی، در پاسخ دوم خود، به نکتههای فراوانی اشاره کردهاند که اندکی از آنها مربوط به بحث ماست، برخی از آنها به بحث ما ربطی ندارند یا شعارگونه هستند، و برخی نیز اشاره به سخنان و تعابیر دیگران است. من فقط چهار نکته را مطرح میکنم:
۱. ایشان میگویند قصد نداشتهاند پاسخ دیگری بدهند ولی چون روشِ کارِ من را با همقطارانِ من مشابه دیدهاند، پاسخی ارائه کردهاند. آن روش چیست؟ تمرکز بر «نقد مصدق و بعضا بر تخریب و تخطئه او» پس باید دوباره عرض کنم که قصد اینجانب نقد است ولی مشخص است که ایشان نمیپذیرند، گویا از نیتِ من و آنچه در درونِ من میگذرد، بهتر از من آگاهی دارند! در پاسخِ پیشین نیز ملاحظه شد که وقتی مصدق از وجودِ میلیونها دزدی در وزارتِ جنگ سخن میگوید، و در پاکیِ رزمآرا تردید ایجاد میکند، رزمآرا از رسیدگی به این موضوع استقبال کرده و از مصدق برای این اقدام تقاضا میکند، ولی آقای احمدی این را تعارفی از سوی رزمآرا میخواندند. آیا آقای احمدی از نیتِ رزمآرا نیز در آن زمان بهخوبی باخبر هستند؟
اما پرسش این بود که آیا مصدق اقدامی برای اثباتِ آن ادعا انجام داد؟ مصدق مادهواحدهای که رزمآرا برای تشکیل انجمنهای محلی در استانها و شهرستانها ارائه کرد را طرح تجزیه ایران نامید، و با مرگخواهی برای افسرانی که در این مسیر حرکت میکنند مدعی شد که میخواهند «نام ایران را از صفحه تاریخ معدوم نمایند» و در ادعایی دیگر، افزود که رزمآرا برایِ این اقدام از بیگانگان مأموریت داشته است. پرسش این بود که آیا او چنین اتهامهایی را هیچوقت اثبات کرد؟ و اینکه تهدید کردنِ رزمآرا به قتل، با آن همه تأکید، به چه خاطر بود؟ آیا مصدق توجه داشت که به تعبیر مولانا «عالَمی را یک سخن ویران کند» و پیامدهایِ چنین سخنانِ تحریکآمیزی را در فضایِ جامعه در نظر داشت؟ آقای احمدی چنانکه در پاسخِ پیشین ایشان خواندیم، برای نمونه، سخنانِ مصدق که رزمآرا را تهدید به قتل میکند، ناپسند و مذموم میدانند ولی بلافاصله از غیرمعمول نبودن چنین تعبیرهایی در مجالس دنیا، و اینکه نباید عبارتی را در شرایط خاصی و بیتوجه به اظهارات دیگران و فضایِ ملتهبِ مجلس از متن بیرون کشید، حرف به میان میآورند. اینجا ما با توجیهتراشی مواجه هستیم یا نه؟ مگر ناسزاگویی، برچسب زدن و تهمت زدن به دیگران در شرایطی خاص یا در فضایی ملتهب، مجاز و اخلاقی است؟ اگر مصدق هم مانند برخی نمایندهها، غیراخلاقی و دور از ادب و نزاکت رفتار میکرد، چه تفاوتی با دیگران داشت که اکنون باید ستایش شود یا الگو قرار داده شود؟ اگر دغدغه ایشان این است که طرحِ این نقدها و پرسشها «اغتشاش و آشفتگی در ذهن بخشی از اقشار جوان و میانسال» پدید میآوَرَد، من چنین دغدغهای ندارم، نه درباره مصدق، و نه درباره هیچ شخصیت سیاسی یا تاریخیِ دیگری.
۲. آقای احمدی، در پاسخ دوم خود، به مطالبی که مایل بودهاند پرداخته، و پاسخی هم به پرسشِ پایانی ندادند که چرا مصدق به سخنانِ هولناکِ عبدالقدیر آزاد پاسخ نداد؟ اگر به سخنانِ عبدالقدیر آزاد دقت کنیم، اگر به اعترافهایِ نواب صفوی درباره نشستِ مشترکِ فدائیان اسلام و جبهه ملی در کتاب «اسرار قتل رزمآرا» بنگریم، اگر به آنچه مهدی عراقی به تفصیل درباره آن نشستِ مشترک در کتاب «ناگفتهها» بیان کرده، و آنچه عزتالله سحابی در خاطرات خود (نیم قرن خاطره و تجربه، جلد اول) درباره آن نشست روایت کرده بیندیشیم، نشان میدهد یک پایِ ماجرا کسانی بودند که ادعا میشود به اخلاق، آزادی و دموکراسی پایبند بودند. اما ایشان به جای پرداختن به این مسئله، میروند سراغ شعبان جعفری، و سپس فهرستی بلند از موضوعها و پرسشهایی را ردیف میکنند که خارج از بحث ما بود!
۳. آقای احمدی براساسِ نیتخوانی، تعبیرهایی درباره اینجانب به کار بردهاند و کوشش کردهاند مرا با به اصطلاح همقطارانم گره بزنند، و صفتهایی به من نسبت بدهند که هم خارج از ادب و آدابِ نقد و یک گفتوگوی کتبی است، و هم ضعفِ ایشان در استدلالگرایی را رفع نمیکند. اگر ما دلسوز مردم هستیم و میخواهیم از آشفتگی ذهن مردم جلوگیری کنیم، این درست است که وقتی سخنانی زشت و غیراخلاقی نقد میشوند، با مقایسهای بیربط و توجیهتراشی، نقدها را در جهتِ ستیز و برآمده از تعصب و کینه جلوه دهیم؟ چنین نگرش و روشی، حقیقتطلبانه است یا به مردم میآموزد که باید در باورهایِ خود قطعیت نشان دهیم و همین که شور و شوقی نسبت به موضوعی داریم کفایت میکند تا هر دلیلی که در رد آن بیان شد را برآمده از ستیز و افکارِ همقطارانی کینهتوز بدانیم؟
۴. با این حال، نظرِ خوانندگان عزیز را فقط به یکی از نکتههایی که ایشان از قول مصدق آوردند جلب میکنم که «مملکت مشروطه باید از مملکت مشروطه اصلی تقلید کند که انگلستان است» بگذریم از این واقعیتها که مصدق هیچ نقشی در جنبش مشروطه نداشت، و در فرصتی که دست داد به دارالشورای کبرایِ محمدعلیشاه نیز پیوست، اما فقط با سخنی از مصدق در مجلس چهاردهم این بحث را به پایان میرسانم: «دولت انگلیس دانست که به آزادیخواهان باید همراهی کند تا مرتجعین جیرهخوار بانک استقراضی روسیه از بین بروند، این بود که برای پیشرفت سیاست خود، عَلَم مشروطیت را بلند کرد.»
*روزنامهنگار
۲۵۹
نظر شما