گروه اندیشه: مطلب زیر خلاصهای از سخنرانی دکتر آرش حیدری، جامعهشناس فرهنگی و عضو هیأت علمی دانشگاه علم و فرهنگ، در محل انجمن جامعه شناسی ایران است که به نقد وضعیت فعلی اندیشه در ایران میپردازد. حیدری که متن سخنانش در صفحه اندیشه روزنامه ایران منتشر شده، معتقد است که ما در «توهم فهم وضعیت» قرار داریم و این وضعیت ناشی از «اینستاگرامی شدن اندیشه» است که گفتارهای عمیق را ناممکن کرده و منجر به ظهور گفتمانهای شبهعالمانه و سطحی شده است. خبرگزاری خبرآنلاین در گفت گو با دکتر محمدعلی اکبری در ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ به وضعیت خطیر ایران اشاره کرد. لازم به ذکر است که دو ماه بعد در ۲۳ خرداد جنگ تحمیلی اسراییل، آمریکا و ناتو علیه ایران آغاز شد. آرش حیدری نیز به طور مبنایی به توهم فهم وضعیت اشاره می کند. او بحران اصلی فضای فکری امروز ایران را در سطحیگرایی و تکهتکه شدن گفتارها در فضای مجازی میداند. این پدیده، که او آن را «مجمعالجزایر جهل» مینامد، مانع از شناخت درست مسائل جامعه شده و به جای تحلیلهای عمیق، به دنبال ارائه راهحلهای فوری و سادهانگارانه است.
او با اشاره به وقایع اخیر، جریانهای فکری داخلی و خارجی را متهم به «سفیدشویی و تئوریزهکردن استعمار» میکند. به باور او، این جریانها با نادیدهگرفتن جنایات و هزینههای انسانی استعمار، آن را به عنوان راهی برای پیشرفت و توسعه معرفی میکنند. او این وضعیت را «بومیسازی استراتژیهای استعماری» مینامد و راه مقابله با آن را در بازگشت به جامعه و مذاکره با آن، و همچنین احیای گفتار علمی و انتقادی میداند که قادر به تحلیل و توضیح وضعیت تاریخی و اجتماعی ایران باشد.در نهایت، نویسنده بر این باور است که کلیشههای فکری رایج در علوم انسانی، مانند «جامعه تودهوار» یا «جامعه فروپاشیده»، دیگر توانایی تحلیل تحولات پیچیده جامعه ایران را ندارند و فقدان گفتار عمیق، جامعه ما را در «سکوت گفتمانی» فرو برده است.
****
در دورهای بسر میبریم که گفتمانهای شبهعالمانه بسیار متکثر شده و نمودی از افول حیات دانشگاهی و نظام اندیشهای است. البته هستند هنوز عالمان بزرگ و ارزشمندی که کار علمی عمیق انجام میدهند اما متأسفانه جریان غالب فکری، مسیر روشنی را پیش نگرفته است و بخش عمدهای از این وضعیت به «توئیتری و اینستاگرامی شدن اندیشه» برمیگردد.
جامعه در «وضعیت پیشاگفتمانی» به حیات خود ادامه میدهد و مکانیسمهای بقا و همبستگی اجتماعی را پیش میبرد، اما این مکانیسمها در گفتار علمی رایج جایگاهی ندارند، زیرا قلمرویی که باید آنها را به گفتار درآورند یعنی «سیاست»، «هنر» و «علم» نتوانستهاند ارتباط ارگانیک با این وضعیت برقرار کنند و گفتارشان به «هذیان» بدل شده است. به عنوان مثال در جنگ تحمیلی اخیر ما از همین نحله «سفیدشویی استعمار» را شاهد بودیم.
سفیدشویی استعمار
درست در لحظاتی که مردم زیر بمب و موشک بودند، گروهی به خیال خود میخواستند «ایران را دوباره بزرگ کنند!» این جریان که خود را اپوزیسیون مینامیدند، با اسطورهسازی از دوران پس از جنگ در کشورهایی مانند ژاپن و آلمان و ویتنام و با نادیده گرفتن واقعیتهای سخت و هزینههای انسانی آن ها، سعی در سفیدشویی استعمار داشتند. اما هیچ کدامشان به ما نگفتند که در ژاپن و آلمان تا ۵ سال بعد از جنگ، غذا و نان جیرهبندی بود.
هیچکس برای ما از صدها هزار نفری که در جنگ و قحطی ژاپن کشته شدند، چیزی نگفت. هیچکس نگفت که میزان بمبی که بر ویتنام ریخته شد بیش از جنگ جهانی دوم بود! یا نگفتند که سالها بعد از پایان جنگ آمریکا با عراق و حذف صدام، هنوز تحریمهای آمریکا علیه عراق پابرجاست. استعمار چنین پدیدهای است. استعمار، تاریخ خود را مینویسد و میگوید قاره آمریکا را کشف کردیم؛ گویی آنجا انسانی نبود. در حالی که آنان بومیان را کشتند و از جنایات سیستماتیکشان فیلم ساختند و در ژانرهای مختلف در جهان توزیع کردند. اکنون هم زوال مفاهیمی چون «حقوق بشر» و «نظم بینالملل» و... را در صحنه غزه رقم زدهاند.
تئوریزه کردن استعمار
جریان استعمارزده داخلی و خارجی، با رمالها و کفبینهای شبهعلمی که در فضای مجازی دارند این استعمار را توجیه و تئوریزه میکنند و عجیب اینکه حتی از آنان میشنویم هند زمانی توسعه یافت که مستعمره شد!
متأسفانه در نظامات نظری و ادبیات علومانسانی کم نیستند افرادی که به وقیحترین شکل، استعمار را صورتبندیهای نظری میکنند و به سفیدشویی استعمار میپردازند. از این روست که معتقدم «امروز استعمارزدگی بحرانی بزرگ در جامعه ماست» در حالی که ما ساختاری که تحویل گرفتیم حاصل ۲۰۰ سال مبارزات ضداستعماری جنبشهای دموکراسیخواه در ایران است اما اکنون صدایی اقلیت از درون و برون جامعه مدافع استعمار شده است و این حیرتآور است. این وضعیت محصول اتفاقی است که من اسمش را «بومیسازی استراتژیهای استعماری» میگذارم.
راه مقابله با استعمار؛ بازگشت و مذاکره با جامعه
استعمار چهار استراتژی دارد؛ «تفرقهانگیزی»، «کنترل فرهنگی»، «سلطهنظامی» و «بهرهکشی اقتصادی» که باید هوشیار بود مبادا ذیل نام «سیاستورزی» به درونیسازی استراتژیهای استعماری مرتکب شویم. به عنوان مثال استراتژی فرهنگی که به حیات اجتماعی و کثرتهای آن بیتوجه است و تلاش دارد یک نوع سبک زندگی را بسازد و آن را به جامعه تحمیل کند یا برخی اتفاقهایی که در حوزه اقتصاد شاهد هستیم مثلاً در برههای میانگین رشد اقتصادی کشور به دشواری به عدد یک رسید اما در همان دوره با رشد ثروتمندان مواجه بودیم! یا وقتی با توزیع سیستماتیک رانت یک طبقه سرمایهدار شکل میگیرد که در لحظات بحرانی ثروتش را به خارج از کشور منتقل میکند و پشت جامعه را خالی میکند. همه اینها میتواند نوعی بومیسازی استراتژیهای استعماری باشد. جنبشهای ضداستعماری، بدون حمایت اجتماعی جلو نمیروند. مقابله با استعمار تنها در بازگشت و مذاکره با جامعه ممکن میشود؛ اما گفتمانهای موجود فعلاً قادر نیستند این حیات اجتماعی را به گفتار عالمانه درآورند.
گفتار علمی؛ ناتوان از توضیح حیات اجتماعی
در وضعیت کنونی با جنگ سایهها مواجه هستیم؛ جایی که «کاریکاتورهای لیبرالیسم» با «اشباح مارکسیسم» درگیرند و صحنه منازعه جدی فاقد گفتمانی است که وضعیت تاریخی ایران را نمایندگی کند. جریان دیگری هم وجود دارد که خود را ذیل نوع خاصی از تفکر انتقادی تعریف میکند و با خرج کردن مفاهیم انتقادی به نام مبارزه با امپریالیسم، امکاناتی که در این مفاهیم برای مبارزه وجود دارد را سلب میکند. اندیشه انتقادی باید بتواند با بازگشت به زمین تاریخی خود، وضعیت را توضیحپذیر کند.
اما اکنون فاقد گفتمانی هستیم که بتواند وضعیت تاریخی اینجا و اکنون ما را نمایندگی کند. در حالی که از دل تولد چنین گفتمانی است که میتوانیم راه رهایی از چالشها و مسائلمان را پیدا کنیم وگرنه خرج کردن مفاهیم انتقادی بدون داشتن چشماندازی به جامعه ایران و تحولات تاریخی آن بیثمر است.
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر آشکار کرد که گفتارهای ظاهراً عالمانه دیگر کارکرد ندارند؛ نظریه جامعه تودهوار، نظریه جامعه توتالیتر، نظریه جامعه فروپاشیده، نظریه جامعه استبدادزده، ژانرهای خلقیاتی؛ همه کلیشههایی هستند که دیگر قادر به تولید گفتار عالمانه برای وضعیت امروز ما نیستند و هیچکدام نتوانستند واکنش اجتماعی که به جنگ داده شد را تحلیل کنند.
فراتر از «بحران گفتمانی»؛ فرو رفته در «سکوت گفتمانی»
وقتی تاریخ از علومانسانی زدوده میشود و اندیشه درونماندگار از علومانسانی رخت برمیبندد و تربیتشدگان علومانسانی به تکنیسینهایی در حوزه اقتصاد و جامعهشناسی و روانشناسی و مدیریت بدل میشوند اینجاست که «بحران گفتمانی» خود را نشان میدهد. این بحثی فلسفی و مهم است که فراتر از احکام تعیینی، هر جزئی را ذیل یک کل از پیش موجود باید دید و ارزیابی کرد تا بتوان درباره آن به «حکم تأملی» رسید و فردیت تاریخی پدیدهها را با مراجعه به لحظههای تاریخی درونماندگارشان فهمپذیر کرد و این تنها با «ریاضت پژوهشگرانه» ممکن میشود. اما امروزه با توئیتری و اینستاگرامی شدن علم و افول حیات دانشگاهی، وضعیت امروز ما دچار نوعی «سکوت گفتمانی» شده است.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما