به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، نشست نقد و بررسی کتاب «تو عاشق شدی»، خاطرات سردار سیروس صابری از نبردهای دفاع مقدس و از تازههای انتشارات ۲۷ بعثت، با حضور سردار سیروس صابری، راوی کتاب، جواد کلاته عربی، مولف، محمد قاسمیپور، کارشناس منتقد و گلعلی بابایی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری، دوشنبه، ۷ مهرماه، در سالن کنفرانس شهرداری منطقه ۱۱ برگزار شد.
ارائه تصویری دقیق از نبردهای دفاع مقدس
جواد کلاته عربی، مولف کتاب «تو عاشق شدی»، با اشاره به ارائه تصویری ملموس از عملیاتهای متعدد به مخاطب گفت: به دلیل آنکه در کتاب به عملیاتهای متعددی پرداخته شده است، نخستین گام برای من این بود که خودم در جریان وقایع به درک روشنی برسم. پس از آن تلاش کردم این درک را به صورتی منسجم و نزدیک به واقعیت در قالب روایت ارائه کنم تا خواننده نیز بتواند تصویری ملموس از فضای نبردها در ذهن داشته باشد.
او ادامه داد: در بسیاری از بخشها توضیحات و یادآوریهای سردار صابری، راوی کتاب، به روشن شدن جزئیات کمک میکرد و همین موضوع باعث شد که روایتها با دقت بیشتری شکل بگیرد و از حالت کلیگویی فاصله بگیرد.
کلاته عربی درباره عنوان کتاب توضیح داد: انتخاب نام «تو عاشق شدی» دلایل خاصی دارد و مخاطبان با مطالعه کامل اثر به این دلایل پی خواهند برد. او تلاش کرده است عبارتی ساده اما در عین حال گویا انتخاب کند که هم ماهیت کتاب و هم استمرار نبردهای روایتشده را برای خواننده بهوضوح بیان کند.
اصالت روایت در خاطرات شفاهی باید حفظ شود
محمد قاسمیپور، کارشناس منتقد، با اشاره به اختلاف نظر درباره تاریخ شفاهی گفت: در متنی که میخوانیم، گویی نویسنده دیگری نیست؛ خودِ راوی سخن میگوید و خود را روایت میکند. در گوشه تابلوی برنامه، عبارت «خاطرات شفاهی» درج شده که نشان میدهد این خاطرات به صورت گفتاری بیان و ثبت شدهاند و کتاب روح خاطرات شفاهی را حفظ کرده است. برخی معتقدند باید خاطرات شفاهی را زیباتر و ادبیتر کرد تا مخاطب لذت ببرد؛ برخی دیگر اصرار دارند روایتِ راوی به همان صورت شفاهی و اصیل حفظ شود و مسئله اصلی، حفظ اصالت روایت است.
او ادامه داد: در یکی دو دهه اخیر، ذائقه مخاطبان به خاطرات «زیباسازیشده» عادت کرده است؛ به گونهای که گاه خاطره به داستان تبدیل میشود و فاصلهای با زبان راوی ایجاد میکند. از این لحاظ، کار کلاته و همکارانشان ارزنده است که به اصالت روایت وفادار ماندهاند. این نکته برای من که در جبهه مدافع مستندات هستم، ارزشمند است. کسانی که ایشان را ندیده یا سخنرانیهایش را نشنیدهاند، با خواندن کتاب همان جنس سخن و دیالوگ را مییابند. این ویژگی بارز کتاب است.
تقدیم به برادرم، سعید
سردار سیروس صابری، راوی کتاب، درباره حضورش در عملیات کربلای ۵ گفت: پیش از شروع عملیات میدانستیم که احتمالا عملیات موفقیتآمیزی نخواهد بود. عکس هوایی منطقه را داشتم؛ دستم را روی آن گذاشتم و فاتحه خواندم. وقتی از من پرسیدند چه میکنی؟ گفتم فاتحه میخوانم، چون احتمال دارد اینجا محاصره شویم.
او ادامه داد: به من گفتند که هفت هشت تیر بیشتر آرپیجی نداریم و نوار تیربارم حدودا صد فشنگ بیشتر ندارد؛ عملا مهمات دیگری در اختیارمان نبود. از سنگر بیرون آمدم، روی زمین افتادم و سرم را به سجده گذاشتم.
راوی کتاب، به مناجاتش با خدا در عملیات اشاره و بیان کرد: در آن حال با خود میگفتم: «خب، از خدا چه بخواهم؟» بعد این فکر آمد که «خدایا، اگر این جماعت کشته شوند، تو تا دلت بخواهد پرستنده داری؛ چند میلیارد مسلمان دیگر هست.» در دل من جز امید به خدا چیزی نبود.
او افزود: در همان حال که بودم گفتم «خدایا، شکرت.» وقتی سرم را از سجده بلند کردم، دیدم رزمندگان با چند تیربار دستشان بهسختی میآمدند و از دشت سمت ما میآمدند، اما پرپر میشدند. حدود یکسوم آنها به ما رسیدند؛ مهمات به ما رسید و ادامه عملیات ممکن شد.
سردار صابری، علت تقدیم کتاب به برادرش را تصریح کرد: کتاب را به برادرم تقدیم کردم؛ شهید سعید صابری که در عملیات کربلای ۵ شهید شد. سعید چهار سال از من کوچکتر و رفیق دوران کودکیام بود. او در سرش ترکش خورده بود؛ مغزش مقداری آسیب دیده بود، لکنت پیدا کرده بود و پای چپش خوب کار نمیکرد. من نمیخواستم او را به عملیات ببرم و گفتم با این وضعیت نمیتوانی بیایی؛ اما او گفت: «اگر نبری، من میروم به گردانهای دیگر.»
او افزود: در عملیات کربلای ۵، او در وضعیت خوبی حضور نیافت؛ بچهها کمکش میکردند که لباس و پوتین به تن کند و او را همراهی کنند. در جریان عملیات مفقود شد و پیکرش برنگشت. بعد از پاکسازی منطقه از دست دشمن، به محل بازگشتم و منطقه را دیدم، اما چیزی نیافتم. برخی از دوستان گفتهاند که شهید شده است.
۲۵۹
نظر شما