نوارهایی که ازاو به جای مانده حاکی از تسلط خاص وی در سخنوری دارد. او چیزی شبیه آدولف هیتلر با سخنرانی های هیجانی اش موج ایجادمی کرد.این نحوه سخنرانی در جامعه دهه 40 ایران به ویژه در بین دانشگاهیان یک جذابیت ویژه داشت و آنها اورا ستایش می کردند. کتاب های پیاده شده ازنوارهایش بانام های مستعارعلی مزینانی و غیره دست به دست می شد.به نظرمی رسدخودش هم دوست داشت مورد ستایش و کف زدن و تعریف مردم به ویژه جوانان وقشرتحصیل کرده از دانشگاه و حتی حوزه باشد. سالها بامرتضی مطهری در یک جبهه درحسینیه ارشادبه جذب جوانان در تقابل با افکار مارکسیستی گروه های چپ ازجمله چریک های فدایی خلق و حزب توده قرارداشت.
شریعتی درسخنرانی هایش از دین اسلام و مذهب تشیع و رهبران آن باچنان ظرافتی ، اسطوره های دست نیافتنی می آفرید.سخنرانی های او نخست درقالب تدریس درس اسلام شناسی در دانشگاه مشهد آغازو به مراکز فرهنگی و علمی دیگر کشور کشانده شدو تمرکز خاصی درحسینیه ارشادتهران یافت. به همین خاطر خیابان جاده قدیم شمیران که در دوران پهاوی دوم به نام کوروش کبیرنامیده شده بود،پس از انقلاب 1357 به خیابان دکترعلی شریعتی تغییرنام یافت زیرا حسینیه ارشاد در میانه این جاده قدیمی قرار داشت.
به یاد دارم زمستان 1357 کلاس چهارم دبستان بودم. درمنطقه نارمک تهران . دبستان ما مختلط بود. درپایین تر از مدرسه ما یک دبیرستان پسرانه بود به نام دانشمند. دربحبوحه انقلاب این دبیرستان اکثر روزها بین طرفداران شاه و انقلابیون و نیز بین گروه های چپ و راست دعوا می شدبه گونه ای که به چاقوکشی و مشت و لگد و خون ریزی هم می انجامید. مدیر مدرسه ما که می گفتند همسرش افسر ساواک است از ترس آسیب دیدن احتمالی ما یا کادرآموزشی تا می دید دبیرستان پایینی شلوغ است زودماراتعطیل می کرد. یکی ازشعارهای عجیب دبیرستانی ها این بود:
دکترعلی شریعتی ، معلم شهید ما، جان به کفش نهاده او ، الله الله چه همتی ، آغاز بیداری ، ضداستعماری، زنده بادنام او ، نام او ، یاداو ، بگو مرگ برشاه ، مرگ برشاه.مرگ برشاه.
من اکثر شعارها را در ذهن خود حفظ می کردم و دائما باخودمرور می کردم. این است که اکنون به رغم گذشت 47 سال بیشتر آنهارا به یاد دارم. آیا براستی شریعتی یکی از آلترناتیوهای شورش 1357 بود؟ این شعار که درکل کشور همه گیرشده بود این فرضیه را تاییدمی کند.
من سالها پس از پیروزی انقلاب 57 عاشق او و کتابهاو نوارهایش بودم. همه کتابهایش را خریداری کردم. بیشتر نوارهایش راگوش کردم. تا مدتی پیش این چهره سیاسی ، مذهبی مورد ستایش اکثریت مردم بود.
امروز این پرسش مطرح است :
- شخصیت علی شریعتی چه بود؟
- آیا او شخصیتی 100درصدمخالف رژیم شاه و خواهان سرنگونی پهلوی بود؟
- آیا او باهماهنگی رژیم و ساواک این جملات و سخنرانی های جذاب را بیان می کردتا جلوی جذب مردم به ویژه جوانان به افکار کمونیستی را بگیرد. همان برنامه ای که شاه و ساواک نیز دنبال می کردند.
- آیا ساواک بدون هماهنگی با شریعتی و به جهت هم خوانی برنامه حکومت با شریعتی و مطهری و امثالهم اجازه ترک تازی آنان در تبلیغ روشی نوین از اسلام و دین و مذهب را در تقابل با اندیشه های ماتریالیستی می داد؟
- و فرضیه آخر که من کمتر از دیگران شنیده ام و خودم به تازگی به این فرضیه رسیده ام چیست؟
فرضیه فریب ساواک توسط شریعتی:
دراین که شریعتی مانند بسیاری از دانشگاهیان ازفرنگ برگشته به ویژه آن دسته ای که سبقه مذهبی دارندخواهان سرنگونی شاه و سقوط پهلوی بود بحثی نیست واکثرآثارگفتاری و نوشتاری او نیز همین فرضیه را تاییدمی کند. اما چرا شریعتی مانند بیشتر معاندان و براندازان رژیم پهلوی حبس های طویل المدت یا شکنجه نشد؟چرا سرنوشت محمودطالقانی، حسینعلی منتظری و آیت الله غفاری(پدرهادی غفاری) شامل او نگردید و هربارکه دستگیر می شدپس از مدتی کوتاه آزادمی شد؟ مدارکی وجود داردکه شریعتی در زندان یا بیرون از آن از ارادت و سرسپردگی خودرا به حکومت پهلوی نوشته و گفته است. ازاین مدارک دوگونه برداشت کرده اند: اول هماهنگی شریعتی باساواک که یکی از فروض بالایی این نوشتار است .دوم ترس شریعتی و گرفتن نامه های اجباری از وی در برابراستخلاص وی توسط ساواک.
اما به نظرمن شریعتی با دادن این نوشته ها یا اظهارات منافقانه، ساواک را سرکار گذاشت و به نوعی این سازمان مخوف امنیتی ، اطلاعاتی را فریب دادو از این طریق فرصت و مهلت برای خود به دست آورد تابه برنامه های براندازانه خود در ایجاد موج اعتراضی بین مردم و دانشگاهیان ادامه بدهد و زمانی که متوجه آگاهی ساواک از نیرنگ خود گردیدبه رغم ممنوع الخروج بودن باگذرنامه جعلی به اروپاگریخت. البته نتوانسته ام عامل یاعوامل دخیل درمرگ وی (اعم ازمرگ عادی یا قتل عمدی) را مشخص کنم ولی فرضیه ام در این رابطه نسبت به فرضیه های مطروحه پیشین اشخاص درخور توجه است.
شریعتی در 29 خردادماه 1356 درمنطقه ساوت همپتون انگلستان درمی گذرد. در وصیتنامه ای که منتسب به دکتر علی شریعتی شده است اقرار ایشان به اصول مذهبی اسلام و تعیین محل دفن پیکرش در حسینیه ارشادتهران آمده است.(البته دوستدانش به رغم وصیت وی، جنازه اش را در حرم حضرت زینب در سوریه به خاک سپردند) هم چنین افرادی از صاحبنظران علمی و مذهبی را به عنوان نظارت و اصلاح آثارنوشتاری و گفتاری اش تعیین کرده است.شریعتی در این وصیت نامه احساس کرده که شایدزمان مرگش نزدیک باشدچون تاریخ تنظیم آن مدتی اندک پیش از درگذشتش بوده . نکته جالب توجه دراین وصیت نامه ، اذعان او به وجوداشتباهاتی در آثارش و لزوم اصلاح آنها می باشد.
علی شریعتی هرانگیزه ای از تلاش مفرطش در سخنرانی ها و کتاب هایش داشته مسلما نقش بسیار موثر و چشمگیری در ایجاد وحدت بین اقشارو اصناف مردم به ویژه قشردانشگاهی در مقابله با رژیم پهلوی داشته است. امروز شایدآثار او جذابیت سالهای دهه 40 تا 70 را نداشته باشد ولی نمی توان نقش او را در رویداد انقلاب 1357 ایران نادیده گرفت.





نظر شما