در باب ضرورت و اهمیت گفتوگو بسیار گفته و نوشتهاند و هنوز، میتوان بسیار گفت و نوشت. ضرورتی بنیادین برای بقا، صلح، بهبود وضعیت، کاهش تنشها به صورت خردمندانه و نیز حل و فصل اختلافات و منازعات به شیوهی معقول و مدنی، محتاج شکلگیری گفتوگویی فعال و پیشبرنده میان انسانها است. گفتوگو، کنشی است که صرفا از انسانها برآمدنی است و سایر موجودات از آن بیبهرهاند. خط فاصل پررنگی است میان زیست انسان با حیات سایر موجودات.
"گفتوگو" واجد پیامدهای متعددی است. یکی از آن پیامدها که شاید مهمترینشان هم باشد، مواجههی مصلحتاندیشانه و مصالحهجویانهی مبتنی بر عقل، با اختلافات و منازعات میان فردی و جمعی است که اگر با شیوهی گفتوگو با آنها رودرو نشویم، ستیز و پیکار خونین به جای آن مینشیند. "جنگ"، در فقدان گفتوگو رخ مینماید. آنجا که کلام از حرکت باز میایستد، ارابهی جنگ شروع به حرکت میکند.
برای بسط و گسترش "گفتوگو" در یک جامعه، باید سه گام بلند و یا سه مرحلهی اساسی را از یکدیگر تفکیک کرد و هر یک را فراخور منطق درونی خود، فهم نمود.
سه گام تا گفتوگو عبارت است از:
۱. گام اول: تمایل به گفتوگو
ابتدا باید کشش و تمایلی به گفت و گو در اشخاص وجود داشته باشد. این آغاز راه است. اما نقطهی آغازین ضروری است که اگر نباشد، گفت وگو اساسا شکل نمیگیرد. تشنگی، شرط اصلی جستجوی آب است. آن که در او اشتیاقی برای شنیدن و نگاه کردن از منظر دیگران و ایستادن در افق زیستن متفاوت نیست، راهی به سوی گفت وگو باز نمیکند. تمایل به گفتوگو، همان شوق نگریستن به حقیقت از افق دیگران است. اما این شوق چرا در برخی وجود ندارد؟ چرا برخی اشتیاقی به شنیدن دیگران وتامل ورزی در باره ی جهان از منظر دیگران شکل نگرفته است؟
علل متعددی در میان است که افراد از گفتوگو میگریزند. عللی که میتوان آن ها را به:
الف) علت روانشناختی
ب) و علت معرفتشناختی تقسیم کرد.
به سخن دیگر هم باید به ویژگیهای شخصیتی توجه کرد که سبب اشتیاق در افراد برای گفتوگو میشود و هم باورها و اعتقاداتی را مورد واکاوی قرار داد که مانع گفتوگو میشود.
به نحو اجمال، برخی از علل فردی (روانشناختی و معرفت شناختی)، چنین است: نبود قدرت همدلی، جزم و جمود، خودشیفتگی، فقدان فروتنی معرفتی، فقدان و یا ضعف مدارا و خویشتنداری، فقدان جسارت بیان و علل دیگر مانند: خودحقپنداری مطلق و دگرباطلپنداری مطلق، ایدوئولوژیاندیشی و بنیادگرایی افراطی.
علل شمارش شده و بسیاری علل دیگر فردی، سبب میگردد که اشخاص، به گفتوگو تمایلی نداشته باشند و راه گفت وگو را ببندند. زیرا خود را بینیاز از فهم دیگران و نگریستن به واقعیت از افق متفاوت مییابند.
۲. گام دوم: امکان گفتوگو
"امکان گفتوگو"، به شرایط و مناسباتی اشاره دارد که فرصتی برای گفتوگو فراهم میکند و زمینهها و امکانهایی را به نحو عینی و عملی ایجاد میکند و یا دست کم، مانع و سدی بر سر راه گفتوگو ایجاد نمیکند.
اختصارا "امکان گفتوگو را نیز میتوان به:
اولا، امکان اجتماعی
ثانیا، امکان سیاسی تفکیک کرد.
امکان اجتماعی معطوف است به ساختار اجتماعی و فرهنگی که مناسبات میان مردم را تنظیم و سامان اجتماعی را ممکن میگرداند. امکان سیاسی ناظر است به ساختار سیاسی و قدرت که مناسبات و روابط میان جامعه و حاکمان را در بر میگیرد.
بزرگترین مانع اجتماعی در برابر "گفتوگو"، ساختار اجتماعی سنتی مبتنی بر اطاعت از اتوریته و بزرگترین مانع سیاسی در شکلگیری گفتوگو، استبداد و ساختار بسته سیاسی است. هر یک از این دو، مانع بزرگی در راه آزادی بیان، خودآیینی و فردیت، محسوب میشوند. ارزش کانونی هر دو ساختار بستهی اجتماعی و سیاسی، اطاعت از مرجعیتهای قدرت است. برای شکلگیری گفتوگو، تسامح و تساهل فرهنگی و سیاسی، تکثرگرایی، مدارای اجتماعی و به رسمیت شناختن "امر متفاوت" ضرورتی اجتنابناپذیر است. ایدئولوژیگرایی افراطی و خودکامگی، امکان گفتوگو را سلب میکند.
۳. گام سوم: مهارت گفتوگو.
پس از آنکه افراد تمایل به گفتوگو داشته باشند و امکان و فرصت آزاد برای گفتوگو بیابند، آنگاه برای شکلگیری منطقی گفتوگو، به دو مهارت نیاز دارند:
الف) مهارت اندیشیدن و تفکر.
گفتوگو محتاج دانش، بینش و تفکر خلاق است. انسان تهی و فاقد ظرفیتهای اندیشگی که نمیتوانند وارد گفتوگوی با یکدیگر شوند. که اگر چنین شود، به تعبیر مولانا، ظلمت افزون میشود.
عقل با عقل دگر دو تا شود
نور افزون گشت و ره پیدا شود
نفس با نفس دگر خندان شود
ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود
"انسان مسئلهگون" (تعبیر از گابریل مارسل)، یا انسانی که پرسشگر و جستجوگر است و تفکر برای او ارزشمند است، و آن که حقیقت، برایش مهم است، میتواند رابطهی گفتوگویی با دیگران برقرار کند.
بینش و دانش، محتوای گفتوگو را غنا میبخشند و اما هنوز صورت گفتوگو محتاج مهارتی دیگر است
ب) مهارت تکنیکی و فنی گفتوگو.
علاوه بر مهارت تفکر و داشتن سطحی از دانش و بینش، آشنا بودن با تکنیکهای گفتوگو ضروری است. به عنوان مثال شخص لاجرم باید سطح قابل قبولی از تفکر انتقادی، اخلاق گفتوگو، مغالطات و منطق را کسب کرده باشد.
مهارت گفتوگو، فقط اشخاص را در شرکت در فرایند گفتوگو توانا میسازد، اما پیش از این لازم است که در او جوشش و اشتیاقی برای گفتوگو شکل گرفته باشد و نیز واجد ظرفیت معرفتی باشد که بتواند عرضه کند.
شبیه دوچرخهرانی است. ابتدا، فرد باید شوق دوچرخهسواری داشته باشد. ثانیا باید امکان و فضای لازم برای دوچرخهرانی برای او فراهم باشد، و در آخر، راکب، مهارت کافی برای راندن دوچرخه را کسب کرده باشد.
خلاصه آنکه:
شش دسته عامل، ذیل صورتبندی سهگانه، در بارهی "گفتوگو" مطرح است. نقش و سهم هر یک از علل ششگانه، را نمیتوان نادیده گرفت. به نحوی که در غیبت هر یک از این شش عامل، به امتناع در گفتوگو میرسیم.
شش عامل، عبارت است از:
۱. علل فردی روانشناختی
۲. علل فردی معرفتشناختی
۳. امکان اجتماعی گفتوگو
۴. امکان سیاسی گفتوگو
۵. مهارت اندیشیدن و تفکر
۶. مهارت تکنیکهای گفتوگو
۲۱۶۲۱۶
نظر شما