فیلم سینمایی «روزهای زندگی» شجاعت و از خود گذشتگی آن‌هایی را که به هر نوع در جنگ درگیر می‌شوند می‌ستاید، اما با اصل پدیده جنگ مخالفت می‌کند و آن را به مثابه امری ضدانسانی نشان می‌دهد.

ونداد الوندی‌پور: «روزهای زندگی» به نظرم یکی از بهترین فیلم‌هایی است که تاکنون درباره جنگ ایران و عراق ساخته شده؛ فیلمی که فضایی واقعی و ملموس از جنگ ارائه داده و در ضمن اشاره به فداکاری و شجاعت و از خود گذشتگی آنهایی که در جنگ شرکت کردند، تصویری تاثیرگذار و تکان دهنده از فجایع و زشتی‌های جنگ ارائه می‌دهد.

بعید است تماشاگری با این فیلم ارتباط برقرار کند و بغض در گلویش نشیند. داستان فیلم درباره چند پزشک و پرستار شجاع و از خودگذشته است که در یک بیمارستان صحرایی شلوغ و کم امکانات در نزدیک خط مقدم جبهه به درمان مجروحان مشغولند. فیلم بدون هیچ مقدمه‌ای داستانش را آغاز می‌کند. فیلم با تدوینی سریع و حرکات تند دوربین و جنب و جوش کارکنان و خدمه کم تعداد بیمارستان صحرایی که در حال درمان و نقل انتقال مجروحان بدحال هستند آغاز می‌شود؛ فضایی تاثیرگذار متشکل از تشویش، تقلا، رنج و دردی که بر این درمانگاه جنگی حاکم است.

تماشاگر احتمالا با دیدن نخستین پلان‌های فیلم می‌تواند موضوع و جنس فیلم را حدس بزند. جنگ؛ رزمنده؛ مجروح؛ درد و ضجه‌های زخمی‌هایی که بعضی‌هایشان در حال مرگند؛ دست و پای قطع شده؛ چشمهای متلاشی شده و چند پزشک و پرستار و داوطلب که تلاششان عظیم و طاقت فرساست اما ناکافی، چرا که تلفات زیاد است و تعداد آن‌ها کم و امکانات بسیار اندک.


لوکیشنهای فیلم محدودند (بیمارستان صحرایی، محوطه بیرون و پناهگاه)؛ رنگ‌های همه مرده‌اند: لباس سربازان و دیوار بیمارستان و زمین، همه رنگ خاکند. نه آبیِ آسمان و نه سبزی گیاه. فقط رنگ لباس پزشک و پرستار روشن است؛ فرشتگانی سفیدپوش در خیل دردمندان. جز آن، رنگی اگر باشد رنگ خون است؛ رنگ زجر و عذاب؛ رنگ مرگ. پلانهایی دلخراشی که از قلب باز شده و گردن بریده و جسدهای تکه تکه شده در فیلم می‌بینیم تاثیر به سزایی در انتقال حس و فضای مورد نظر فیلم دارد؛ حس و فضای حاکم بر جنگ.

تصویری که فیلم از جنگ ارائه می‌دهد، بسیار قابل باور و واقعی است. در واقع یکی از نقاط قوت اصلی فیلم، کار تمیز و بی‌نقص عوامل طراحی صحنه، گریم و لباس و جلوه‌های ویژه فیلم است. کمتر فیلم ایرانی‌ای سراغ دارم که توانسته باشد فضای جنگی را تا این حد واقعی و تاثیرگذار خلق کند.

 

حمید فرخ نژاد در نمایی از «روزهای زندگی»


این فیلم برخلاف برخی از فیلم‌هایی که تاکنون درباره جنگ ایران و عراق ساخته شده، جنگ را تقدیس نمی‌کند. البته شجاعت و از خود گذشتگی آن‌هایی را که به هر نوع در جنگ درگیر می‌شوند می‌ستاید، اما با اصل پدیده جنگ مخالفت می‌کند و آن را به مثابه امری ضد انسانی نشان می‌دهد؛ جنگ‌هایی که در اصل توسط حکمرانان (در این جنگ، صدام) آغاز و برنامه‌ریزی می‌شوند و سربازان، به عنوان وسیله‌هایی گوش به فرمان، در صحنه‌ای قرار می‌گیرند که راهی جز کشتن و کشته شدن ندارند؛ سربازانی که هیچ مشکل شخصی‌ای باهم ندارند و هیچ دلیلی، جز آنچه ذکر شد، برای کشتن هم. فیلم تا آنجا بر جنگ می‌تازد که حتی «کشتن» دشمن را، تا جایی که امکان دارد، تجویز نمی‌کند و آن را مذموم می‌شمارد.


البته فیلم ایرادهایی هم دارد که بیشتر به فیلمنامه مربوط می‌شود. ایرادهایی که باعث شده برخی صحنه‌ها مبالغه‌آمیز و غیرقابل باور به نظر بیاید و وجه رئالیستی فیلم آسیب ببیند. به نظرم مهم‌ترین ایراد، نابینا شدن دکتر (فرخ‌نژاد) است. این اتفاق بی‌مورد نه تنها تاثیری در روند قصه ندارد، بلکه باعث می‌شود اقداماتی که او بعد از نابینایی انجام می‌دهد غیرمنطقی و غیرقابل باور جلوه کند.

اینکه یک فرد نابینا، سربازان دشمن را اسیر بگیرد یا مثلا یک دیوار بلند، آن هم بدون ملات بسازد (چیزی که برای یک انسان بینا هم بسیار دشوار است) اصلا باور پذیر به نظر نمی‌رسد. همینطور صحنه‌ای که پرستار جوان اسلحه‌اش را به سوی سه سرباز مسلح دشمن نشان گرفته و به آن‌ها دستور می‌دهد پزشک جوان را آزاد کنند (!) و بعد آن‌ها را می‌کشد هم به نظر خیلی عجیب و باورنکردنی است (چرا سربازان دشمن به محض دیدن او بهش شلیک نکردند؟!)


به نظرم صحنه‌های فرعی معدودی که فیلمساز برای ایجاد هیجان و تنوع دراماتیک و نیز، قهرمان سازی‌ای از نوع قهرمان سازی فیلمهای جنگی اکشن به داستان اضافه کرده به فیلم لطمه زده و از نظر تماتیک با بخش اصلی فیلم، که تلاش پزشک و پرستاران و رنج و درد مجروحان و کشتار سربازان را نشان می‌دهد، ارتباط چندانی ندارد؛ همینطور پایان‌بندی فیلم که گویی صرفا برای خوش‌آمد مسئولان ممیزی و تماشاگر عام به فیلم اضافه شده است. آیا اگر فیلم به شکلی غم‌انگیز و با یک پایان باز تمام می‌شد، تاثیرگذاری‌اش بیشتر نبود و با تم اصلی فیلم، یعنی «ضدیت با جنگ»، بیشتر مرتبط نبود؟ البته استفاده سمبلیک از نور در پلان پایانی زیبا است.


در کل، «روزهای زندگی» فیلمی خوب و تاثیرگذار است؛ گرچه اگر از برخی مصلحت گرایی‌ها حذر می‌کرد و ایرادهایی را که گفتم نداشت، می‌توانست به مراتب بهتر باشد.
 

58247

کد خبر 213430

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۷:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۵
    11 10
    خيلي خوب
  • محمد US ۲۱:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۵
    4 7
    متاسفانه فیلم بسیار ضعیفی بود. من تو همون جشنواره که فیلم رو دیدم گفتم این فیلم جایزه ای نمیگیره. اما با کمال تعجب دیدم هم بهترین کارگردانی گرفت هم بهنرین بازیگر نقش مکمل زن. تنها نکته مثبت این فیلم بازی فرخ نژاد بود. بقیه فیلم شامل بازی ضعیف، جلوه های ویژه کامپیوتری ضعیف، جلوه های میدانی ضعیف، فیلمنامه ضعیف و کلا فیلم ارزش اینهمه توجه رو نداشت
  • میلاد IR ۱۶:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۶
    8 4
    ممنون... من دیدمش... واقعاً فیلم زیبایی بود... یک فیلم تمام عیار، بدون اغراق و شعار آخر فیلم آدم دوست داره توی جنگ می بود و خودش چنین فضایی رو تجربه می کرد و جونش رو برای نجات کشورش می داد! خیلی خوب بود
  • بدون نام IR ۱۹:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۶
    5 3
    موافقم كه فيلم ضد جنگي بود.
  • آرش IR ۱۸:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۲
    1 1
    من از فيلم خوشم اومد،البته همينطور كه در اين مطلب آمده برخي صحنه هاي فيلم اغراق شده به نظر مي رسد.

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین