کاش آقای غنی‌نژاد یکبار از کلی‌گویی اجتناب می‌کرد و وارد جزئیات می‌شد

ضمن عرض ادب و احترام خدمت آقای دکتر و تمجید از این‌که می‌گویند: «صرفا دغدغه پژوهشگری دارم.» فکر می‌کنم این بحث‌ها را با خون‌سردی نیز می‌توان انجام داد و اصلا نیازی به عصبانیت و تندی نیست.

 مقاله جدید آقای دکتر غنی‌نژاد در شماره ۹۸ ماهنامه «اندیشه پویا» حاوی همان پیش‌فرض‌های همیشگی ایشان در مورد مصدق است که آن‌ها را مثل همیشه با عصبانیت و استفاده از تعابیر شدید و غلیظ و بدون تلاشی برای اثبات آن‌ها مطرح کرده‌اند. در این مقاله کوتاه، ایشان حداقل ۱۶ نسبت به مصدق داده‌اند، ازجمله: غرب‌ستیز، پوپولیست، مدنیت‌ستیز، تجددستیز، کم‌دانش و کم‌سواد، نابودکننده مشروطیت، دشمن من عامل بیگانه است، امتناع از هرگونه توافق، توافق با بیگانگان یعنی تسلیم، نهادهای دمکراتیک مهم نیستند، مصلحت بر قانون ترجیح دارد، حق و باطل مهم است، منافع ملی مهم نیست، در تعیین مقامات خودی‌ها مهم‌اند، تخصص مهم نیست، توافق با خارجی یعنی خیانت، احمدی‌نژاد مُقلد مصدق بود، میراث شوم مصدق دلیل بی‌اعتباری مشروطه و حکومت قانون و...

در شرایطی که ایشان تلاشی برای اثبات این نسبت‌ها نکرده‌اند، بحثی هم نمی‌تواند شکل بگیرد. ایشان در پایان نیز کسانی را که با نظرات‌شان موافق نیستند، متهم به گشودن «دکان دو نبش هوچی‌گری و اتهام‌زنی برای فروش کالای مسموم» کرده‌اند.

من ضمن عرض ادب و احترام خدمت آقای دکتر و تمجید از این‌که می‌گویند: «صرفا دغدغه پژوهشگری دارم.» فکر می‌کنم این بحث‌ها را با خون‌سردی نیز می‌توان انجام داد و اصلا نیازی به عصبانیت و تندی نیست. ضمنا به طور کلی، سردبیر محترم «اندیشه پویا» نیز شاید با من موافق باشند که وظیفه اصلی سردبیر در یک رسانه جلوگیری از نشر تحریف و مطالب نادرست و دعاوی غیرمستند با هدف جلوگیری از گمراه شدن خواننده است.

به باور من برخورد با شخصیت‌های تاریخی باید منصفانه و به دور از کینه‌توزی و شیفتگی باشد و ملاک و معیار برخورد منصفانه نیز تنها تکیه به اسناد و شواهد تاریخی و خودداری از دادن نسبت‌های اثبات نشده و تعبیرات تندی مانند «میراث شوم» و «افکار مسموم» است. مصدق نیز یکی از ده‌ها شخصیت اثرگذار تاریخ معاصر ما و رئیس قوه مجریه‌ای بود که حداقل نه خودکامه بود، نه خون‌ریز و نه فاسد. او نیز مانند هر مقام دیگر حتما اشتباهاتی داشته که پرداختن به آن‌ها با خون‌سردی و به طور مستند، مستدل، روشمند و منصفانه ضروری است.

از آن‌جا که پرداختن به همه نکات آقای دکتر در یک یادداشت به نحوی مستند و مستدل ممکن نیست، در این‌جا تنها به دو مورد می‌پردازم و بقیه را به فرصتی دیگر وامی‌نهم:

غرب ستیزی، مدنیت ستیزی و تجدد ستیزی

غرب‌ستیزی، مدنیت‌ستیزی و تجددستیزی ازجمله عناوینی است که توسط آقای دکتر غنی‌نژاد و هم‌فکران ایشان مستمرا علیه مصدق استفاده شده است. یکی از دلایل طرح این دعاوی شاید تلاش برای ایجاد این‌همانی بین شرایط دیروز و امروز و استفاده از نارضایتی عمومی کنونی باشد. اگر چنین باشد، استفاده از احساسات برای شوراندن افراد کم‌اطلاع از تاریخ معاصر علیه این و آن را چه نام می‌توان نام داد؟ جز پوپولیسم؟

ما از آقای دکتر که استاد دانشگاه هستند، انتظار دقت تام در استفاده از کلمات و مفاهیم را داریم. غرب‌ستیزی به معنای رد کامل تمدن، ارزش‌ها و نهادهای غربی است و در منطقه ما کسانی مثل حسن‌البنا، سید قطب، مودودی و... مروج آن بوده‌اند. بین غرب‌ستیزی و مبارزه با استعمار اقیانوسی فاصله هست. اکثریت قریب به اتفاق رهبران ضد استعمار نسب به فرهنگ و تمدن غرب نظر مثبت داشتند. رهبران استقلال آمریکا مانند جرج واشنگتن، آدامز و جفرسون به لحاظ فرهنگی و تمدنی طرفدار انگلیس اما به لحاظ سیاسی ضد امپریالیسم انگلیس بودند و حتی ۸ سال با انگلیس جنگیدند. نزاع آن‌ها با امپریالیسم یا استعمار انگلیس حتی پس از استقلال آمریکا نیز ادامه یافت و موجب ادامه بحران و نهایتا جنگ ۱۸۱۲ بین آمریکا و انگلیس شد. حتی رهبران استقلال آمریکا در مقایسه با مصدق سیاست ضد انگلیسی آشکاری داشتند. چراکه اولا آن‌ها وارد «جنگ انقلابی» با انگلیس شدند و با هدف ایجاد یک هویت ملی متمایز قویا لحن و تبلیغات ضد انگلیسی داشتند. ثانیا آن‌ها نظام پارلمانی انگلیسی را نیز رد و یک نظام ریاستی ایجاد کردند. در حالی که مصدق نظام پارلمانی انگلیسی را تحصین می‌کرد. همین گزاره دقیقا در مورد رهبران استقلال هند نیز صادق است. آن‌ها نیز ضمن تحسین نظام پارلمانی و حقوقی انگلیس، قویا مخالف امپریالیسم انگلیس بودند.

مصدق مانند رهبران استقلال آمریکا مخالف نفوذ، مداخله و سلطه انگلیس در ایران و غارت ثروت ملی ایران توسط شرکت نفت انگلیس و ایران بود، اما مخالف فرهنگ، تمدن و نظام سیاسی انگلیس نبود؛ تا آن‌جا که حتی تقلید از نظام پارلمانی انگلیس را توصیه می‌کرد. او در یک سخنرانی درمجلس شانزدهم گفت: «ممالک مشروطه باید از مملکت مشروطه اصلی تقلید کند که انگلستان است.» او در همین سخنرانی گفت: «به عقیده من علاج این است کاری که ملت انگلیس کرده ما هم در ایران همان کار را بکنیم. ملت انگلیس فداکارتر و فهمیده‌تر از هر ملت است و علت این است که قرن‌ها پیش از دیگران آزادی داشته و در سایه آزادی توانسته است خود را به صورتی درآورد که امروز هست.» (صورت مشروح مذاکرات مجلس، ۴ خرداد ۱۳۲۹، جلسه ۲۷) اما قطعا مصدق با توجه به سوابق استعماری انگلیس در ایران و منطقه، نسبت به سیاست دولت انگلیس در قبال ایران و منطقه بدبین، منتقد و مشکوک بود و دست آن را به‌جا یا بی‌جا در بسیاری از امور می‌دید. همزمان او در مورد آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی نه‌تنها چنین سوءظنی نداشت، بلکه نظر بسیار مثبتی نیز نسبت به آن‌ها داشت؛ به‌ویژه در مورد فرانسه و سوئیس که در آن‌ها تحصیل کرده ‌بود و فرزندان نوجوان خود را در سوئیس در غیاب خانواده در پانسیون گذاشته بود.

مصدق در سیاست روزمره نیز لحن تبلیغی ضد انگلیسی نداشت. او وقتی شنید حسین مکی در تیر ماه ۱۳۳۰ در خوزستان «دولت انگلستان» را «دشمن» دانسته، طی تلگرام رمزی به او نوشت: «مکرر به اطلاع رسانده ‌است که از نطق‌ها و اظهارات محرک و زننده که موجب رنجش و گله‌های سیاسی می‌شود خودداری فرمایند. اینک به موجب نامه گله‌آمیزی که از طرف سفارت انگلیس واصل گردیده و متذکر شده‌اند که جنابعالی در بیانات خود دولت انگلستان را دشمن خطاب فرموده‌اید، مجددا از جنابعالی خواهشمندم حتی‌المقدور از نطق‌های متضمن حملات زننده و خلاف تشریفات سیاسی بین‌المللی خودداری نمایند که جزئیات سبب نشود که کلیات از دست برود.» (حسین آبادیان، زندگی سیاسی مظفر بقایی، ص، ۱۲۲)

در مورد نسبت تجددستیزی، دکتر غنی‌نژاد مثالی نزده‌اند، اما جناب دکتر بنی‌جمالی در مصاحبه با شماره ۹۸ «اندیشه پویا» «مخالفت مصدق با راه‌آهن» را دلیل تجددستیزی او دانسته ‌است. مصدق در سه نطق در مجلس ششم (۲ اسفند ۳۰۵، ۲۹ فروردین و ۹ اردیبهشت ۳۰۶) نظرات خود را در مورد راه‌آهن رضاشاهی مطرح کرده ‌است. اگر آقای بنی‌جمالی فرصت مرور این نطق‌ها را می‌داشتند متوجه می‌شدند که مصدق مخالف راه‌آهن نبود، بلکه اولا او راه‌آهن را برای ایران آن روز با تراکم جمعیت ۵ نفر در کیلومتر مربع فاقد توجیه اقتصادی می‌دانست و به جای آن توسعه شبکه جاده‌ای را توصیه می‌کرد. ثانیا معتقد بود که کشور به خاطر فقر شدید تحمل هزینه راه‌آهنی را که قرار بود از مناطق کوهستانی عبور کند، ندارد و ثالثا مسیر آن را از یک بن‌بست در خورموسی به بن‌بستی دیگر در بندر گز (بندرترکمن) که از شهرهای اصلی ایران نمی‌گذشت و فاقد ترانزیت بین‌المللی بود، درست نمی‌دانست. این کجا و تجددستیزی کجا؟

در سطوح نظری نیز علاوه بر سخنرانی‌های مصدق، چهار کتاب به فرانسه و فارسی و شش مقاله‌ای که او در اوایل دهه ۱۳۰۰ در مجله «آینده» منتشر کرد، گویای افکار اوست. او در کتاب «اصول و قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارج و ایران» به تفصیل و با هدف آموزش مالیه جدید به ایرانیان، اصول و قوانین مالیه در فرانسه، انگلیس و آلمان را با نظر مثبت تشریح کرده‌است. مصدق همچنین مشوق ترجمه و نشر کتاب‌های غربی به فارسی بود. به قول زنده‌یاد باستانی‌پاریزی او به افرادی مثل نصرالله فلسفی پول می‌داد تا کتاب از فرانسه به فارسی ترجمه کنند. بعد کتاب‌ها را به خرج خود چاپ و مجانا منتشر می‌کرد. یکی از این کتاب‌ها که مرحوم باستانی در جریان آن بوده، «تاریخ تمدن قدیم» نوشته فوستِل دو کلّانژ بود. (خود مشت مالی، باستانی پاریزی، ص. ۳۸۷) چگونه می‌توان چنین شخصی را غرب‌ستیز، مدنیت ستیز و تجددستیز خواند؟

امتناع مصدق از هرگونه توافق

این همان تز «پیرمرد لجوج» در داخل و Dr. No در تبلیغات جهانی انگلیس علیه مصدق است که آقای دکتر غنی‌نژاد و هم‌فکران‌شان همیشه تکرار می‌کنند و بارها در «اندیشه پویا» نیز بازتاب داشته‌است. این در اصل یک شگرد تبلیغاتی دولت محافظه‌کار انگلیس بود که با پیروزی چرچیل در انتخابات ۱۹۵۱ شروع شد. محافظه‌کاران که در جریان مبارزات انتخاباتی شدیدا از حزب کارگر به خاطر «مماشات با مصدق» انتقاد می‌کردند، با شروع به کار، سیاست حذف مصدق را در دستور کار قرار دادند. به همین خاطر مقامات دولت چرچیل در مذاکره با مقامات آمریکا از این‌که افکار عمومی به آن‌ها اجازه مماشات با مصدق را نمی‌دهد، صحبت می‌کردند. (قابل توجه آقای غنی‌نژاد که مصدق را دنباله‌روی عوام می‌داند.) به موازات این سیاست، وزارت خارجه انگلیس طی بخش‌نامه‌های محرمانه‌ای به رسانه‌ها از آن‌ها می‌خواست تا مصدق را یک‌دنده و لجوج معرفی کنند. همین تم را همزمان مخالفان ایرانی مصدق نیز اختیار کردند و در اثر تکرار طی ۷۰ و چند سال اخیر توانستند آن را به عنوان امری قطعی در اذهان کم اطلاع رسوخ دهند. به‌مرور شاخ و برگ‌هایی مانند «دنباله‌روی از عوام»، «حفظ وجاهت نزد عوام» و «بی‌اعتنایی به منافع ملی» نیز به آن داده شد. برخی نیز که برخورد خصمانه ندارند، تحت تاثیر همین تبلیغات از «تنزه‌طلبی مصدق» سخن می‌گویند. در ۱۴۰۲ کتابی تحت عنوان «بی‌بی‌سی فارسی و منافع انگلیس در ایران»، نوشته آنابل سربرنی و معصومه طرفه به فارسی ترجمه شد که در آن برخی از بخش‌نامه‌های وزارت خارجه انگلیس به رسانه‌ها حاوی رهنمودهایی در مورد معرفی مصدق به عنوان «لجوج و یک‌دنده» عینا آورده شده‌است.

من قبلا به تفصیل به بخشی از مستندات که نافی این گزاره است، پرداخته‌ام (ازجمله در واکنش به سرمقاله شماره ۹۸ «اندیشه پویا» در روزنامه شرق، ۲۸ مهر) و به طور مستند نشان داده‌ام که مصدق حداکثرِ تلاش ممکن را برای مذاکره و مصالحه انجام داد و آماده دادن حداکثر امتیاز ازجمله پرداخت غرامت پیشنهادی آمریکا به شرکت انگلیسی نیز بود. قبلا نشان داده‌ام که مخالفان داخلی مصدق نیز که توافق با انگلیس را موجب تحکیم دولت او می‌دانستند، ضمن تلاش برای جلوگیری از موفقیت مذاکرات، ازجمله از موضع ضد انگلیسی قویا با پرداخت هرگونه غرامت به انگلیس مخالفت می‌کردند. کاش آقای دکتر غنی‌نژاد و همفکران‌شان یکبار از کلی‌گویی اجتناب می‌کردند و به طور مستند وارد جزئیات می‌شدند تا بحثی بتواند شکل بگیرد. در این‌جا برخی مستندات تکمیلی را اضافه می‌کنم:

می‌دانیم مذاکرات مصدق با جورج مک‌گی، معاون وزارت خارجه آمریکا، در واشنگتن به شکل‌گیری طرح مشترکی انجامید که توسط دین آچسن، وزیر خارجه آمریکا، در ۴ نوامبر ۱۹۵۱ در پاریس به آنتونی ایدن، وزیر خارجه انگلیس، داده شد و بلافاصله توسط ایدن رد شد. قبلا شرح ماجرا را از کتاب مک‌گی (Envoy to the Middle World) آورده‌ام، ازجمله این‌که ایدن به آچسن گفته بود که «مایل نیست مذاکره بیشتری با مصدق انجام شود.» (ص. ۴۰۳) اکنون مختصرا به دو سند دست اول دیگر در این مورد می‌پردازم: یکی تلگراف آچسن به وزارت خارجه آمریکا حاوی شرح ملاقاتش با ایدن در ۴ نوامبر ۵۱ در پاریس و دیگر کتاب خاطرات ایدن.

آچسن در تلگرافش به واشنگتن می‌نویسد: «نظر ایدن این بود که طرح کاملا برای دولت انگلیس غیرقابل قبول است... اگر مصدق سقوط کند امکان واقعی وجود دارد که یک دولت سربه راه‌تر جای او را بگیرد.» آچسن توضیح می‌دهد که ایدن با نظر ما در مورد این‌که کمونیسم جایگزین مصدق است، سخت مخالف بود. او سخت با حذف شرکت نفت انگلیس و ایران مخالفت کرد و در مورد تکنیسین‌ها و قیمت هم مشکل داشت. آچسن می‌گوید به او گفتم که امکان بازگشت شرکت نفت انگلیسی یا هر شرکت انگلیسی دیگر به ایران وجود ندارد، اما در مورد تکنیسین‌ها و قیمت می‌توان مذاکره کرد. of Nov. ۴, ۱۹۵۱) (files, lot ۵۹ D ۹۵ CF ۹۶, No. ۱۲۰

آنتونی ایدن نیز در خاطراتش ضمن ربط دادن آشوب‌ها در مصر به آشوب‌ها در ایران و... می‌گوید: «این‌که بخواهیم از ترس جایگزین شدن مصدق با کمونیسم با مصدق به هر قیمت کنار بیاییم، تنها می‌توانست سیاست استیصال باشد. این نه برای من قابل قبول بود و نه معتقد بودم که تنها گزینه در ایران مصدق یا کمونیسم بود.» (خاطرات ایدن، نسخه انگلیسی، ص. ۲۰۰) تلگراف آچسن و خاطرات ایدن نیز مانند خاطرات مک‌گی نشان می‌دهد که دولت چرچیل به قول مک‌گی «تصمیم خود را گرفته بود که هیچ‌گونه مصالحه‌ای تحت هیچ شرایطی نباید با مصدق انجام شود..» (مصاحبه فریبا امینی با مک‌گی در ۲۰۰۳، سایت Iranian.com) همین اظهارات مک‌گی، آچسن و ایدن نشان می‌دهد که طرف لجوج و یک‌دنده این داستان کدام طرف بود و چطور انگلیس از ابتدای دولت چرچیل تصمیم خود را گرفته بود که «به هیچ قیمتی» با مصدق توافق نکند.

در قضیه طرح چرچیل-آیزنهاور نیز انگلیس برخلاف مصدق پیشنهاد آمریکا برای «غرامت مقطوع» ۸۰۰ میلیون دلاری را رد کرد و تنها بر «غرامت عدم‌النفع» تا ختم قرارداد در ۱۹۹۳ اصرار داشت که غیرقابل پذیرش بود. انگلیس در مذاکره با آمریکا، به دفعات نظر منفی افکار عمومی انگلیس را دلیل سرسختی برای توافق با ایران معرفی می‌کرد. مقامات آمریکایی نیز در پاسخ استدلال می کردند که «مصدق هم افکار عمومی دارد.» و نهایتا حتی در ۲۷ خرداد ۱۳۳۲ و بعد از این‌که مصدق نامه‌ای از K. B. Ross، یکی از مقامات سابق شرکت نفت انگلیس و ایران، دریافت کرد، فواد روحانی را با ۴ پیشنهاد متفاوت برای مذاکره با او به بغداد فرستاد. اما بعد از مذاکرات اولیه، راس به روحانی اطلاع داد که نمی‌تواند ادامه دهد. (روحانی، تاریخ ملی شدن صنعت ایران نفت، ص. ۳۴۴) این‌ها و بسیار بیشتر از این‌ها فکت‌هایی است که دوستان نمی‌توانند بدون توجه به آن‌ها از «لجاجت و یک‌دندگی» مصدق بگویند.

*دیپلمات سابق

۲۵۹

کد خبر 2136738

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین