یوسف اباذری: دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / زندگی موقتی مردم زیر فشارها / کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه

یوسف اباذری گفت:‌الان کسانی که فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی می‌شوند، به تولید محتوا می‌پردازند! تولید محتوا یعنی چه؟ یعنی تبلیغ برای شرکت‌های بازرگانی. کار جامعه‌شناسی این نیست. کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه است. بنابراین آنچه بر آن تاکید می‌کنم، این است که مهم‌ترین اکتی که در جامعه‌شناسی باید انجام داد این است که اجازه ندهید، به شما بگویند این جامعه یک امر طبیعی است و همین است که هست و باید در داخل همین جامعه زندگی کرد. چنین چیزی افتادن در قعر ایدئولوژی و پذیرش وضع موجود است.

 به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محسن آزموده در سرویس دین اندیشه ایبنا نوشت: سالن شریعتی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران عصر روز یکشنبه ۱۱ آبان‌ماه جای سوزن انداختن نبود. دانشجویان روی زمین نشسته بودند و شمار زیادی کنار دیوارها ایستاده. بنا بود یوسف اباذری برای دانشجویان جدیدالورود رشته جامعه‌شناسی صحبت کند و مخاطب اصلی صحبت‌هایش جوانان بودند، اما در میان مخاطبان همه سن و سالی دیده می‌شد، از من که میانسالم تا پیرمردی مسن با موهای سفید و زنی که با دختر نوجوانش آمده بود. جلسه را انجمن علمی دانشجویی برگزار کرده بود و یوسف اباذری پس از چند سال سکوت، صد دقیقه در دفاع از جامعه‌شناسی حرف زد. او مثل همیشه در سخنرانی پرشور و پر هیجانش در نقد نئولیبرالیسم سخن گفت و اینکه نئولیبرالها نابرابری‌های اقتصادی را امری طبیعی جا می‌زنند، اباذری از این گفت دانشگاه تبدیل به بنگاه شده و در پایان بحث خود ضمن یادآوری از روزهای پرشور دانشگاه در دهه ۱۳۷۰ دانشجویان جوان را فراخواند به این که با هم در دانشکده گروه‌های مطالعاتی و فیلم‌بینی تشکیل بدهند و با هم بحث و گفت‌وگو کنند، اباذری در این سخنرانی به جامعه و فعالیت‌های اجتماعی فراخواند. آنچه می‌خوانید، گزارشی تقریباً کامل از سخنرانی اوست. 

****

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه
دکتر یوسف اباذری - عکس از نیما کاظمی

 خیر مقدم می‌گویم به دانشجویانی که تازه به دانشکده آمده‌اند و برایشان آرزوی موفقیت می‌کنم. وقتی به من پیشنهاد کردند که اینجا سخنرانی کنم، گفتم یک آدم موجه‌تری را انتخاب کنید تا به دانشجویانی که تازه آمده‌اند، خیر مقدم بگوید و از آمدن آن ها استقبال کند. این زیاد کار من نیست، به هر حال امیدوارم موفق باشند و دوران تحصیل به ایشان خوش بگذرد و جا بیفتند و فعال باشند و بتوانند جامعه‌شناسی را پیش ببرند.

جامعه موجودی تاریخی است و امری طبیعی نیست

جامعه‌شناسی علمی است که هم به درد افراد می‌خورد و هم به درد جامعه. جامعه‌شناسی تاریخ دارد و در دوره‌های متفاوت تاریخی شکل گرفته است. من بر این دوره‌بندی و زمان‌بندی تاریخی تاکید می‌کنم و معتقدم جامعه‌شناسی اساساً کارش را با آن شروع می‌کند، به این علت که در حال حاضر از نظر ایدئولوژیک به گونه‌ای است که گویا تاریخی وجود ندارد. یکی از مهم‌ترین مسائل و مقولاتی که جامعه‌شناسی با آن کار می‌کند، مفهم ایدئولوژی است. مهم‌ترین نکته‌ای که در ایدئولوژی مطرح است این است که چطور جامعه‌ای را که بشر خودش ساخته و ساخته خرد و هوش و کار بشری بوده، به عنوان یک عنصر طبیعی جلوه دهیم.

این مسئله از آن جهت مهم است که همه گمان می‌کنند که وضعیت فعلی، وضعیت طبیعی است و تغییر ناپذیر است. وضعیتی است که هست و احتمالاً در قبل بوده و در آینده هم چنین خواهد بود. جامعه‌شناسی از اساس با چنین نظری مخالف است. این چیزی که توصیف می‌کنم، یک چیز متافیزیکی است که جامعه‌شناسی بنا بوده آن را پشت سر بگذارد. بنابراین نکته‌ای که بر آن تاکید می‌کنم، این است که در حال حاضر جامعه‌ای که من و شما شاهدش هستیم و احتمالاً این جوانانی که آمده‌اند به این دانشکده آمده‌اند و در آن درس می‌خوانند، تصور می‌کنند جامعه از اول همین طور بوده، این جور هست و این جور خواهد بود. اولین چیزی که در جامعه‌شناسی باید آموخت این است که جامعه موجودی تاریخی است. یک امر طبیعی نیست.

یکی از وظایف جامعه‌شناسی تغییر است

بنابراین یکی از وظایف جامعه‌شناسی مسئله تغییر است. یعنی برای جامعه‌شناسی مهم است که تغییر ایجاد کند و جامعه را تغییر بدهد. من اینجا قصد ندارم درس جامعه‌شناسی بدهم، اما جامعه‌شناسان اولیه از کنت و سه دوره‌اش گرفته تا بنیانگذاران مدرن جامعه‌شناسی مثل دورکیم و دیگران از تحول جوامع صحبت می‌کنند. دورکیم مثلاً از تحول جامعه مکانیکی به جامعه ارگانیکی سخن می‌گوید و وبر از تغییر جامعه سنتی به جامعه مدرن حرف می‌زند و مارکس از تحول جامعه پیشاسرمایه‌داری به جامعه سرمایه‌داری بحث می‌کند. همه از تغییر صحبت می‌کنند. از دورانی که ما در حال حاضر در آن قرار داریم. هر کدام هم به نحوی از انحاء پاتولوژی این جامعه را بیان می‌کنند. مثلاً دورکیم معتقد است که جامعه جدید، جامعه‌ای آنومیک است، وبر معتقد است که قفس آهنین است و مارکس از استثمار و از خودبیگانگی در این جوامع صحبت می‌کند. ایشان از ما دعوت می‌کنند که این جامعه را تغییر دهیم و بهبود بخشیم.

هیات حاکمه کاملاً بر عکس است. هیات حاکمه در همه جای جهان چنین است. می‌خواهد بگوید همین چیزی که هست طبیعی است و شما باید به آن گردن بگذارید و با آن و در چارچوب و متن آن کار کنید و دست به تغییر نزنید. این تفاوت بین هیات حاکمه و جامعه‌شناسی است. بنابراین جامعه‌شناسی علمی اساساً انتقادی است. نمی‌تواند انتقادی نباشد و برای بهبود جامعه تلاش نکند.

کسانی که تازه به دانشکده آمده‌اند، همواره این را مد نظر داشته باشند که باید تلاش کنند یک جور جامعه‌ای با آینده بهتر بسازند که مشکلات جامعه فعلی را نداشته باشد. این را هم بدانند که عناصر بسیار قدرتمندی در داخل جامعه وجود دارند که یا معتقدند که ما باید به سمت تغییری برویم که عناصر مهلک جامعه فعلی مثل نابرابری و شکاف طبقاتی و از خودبیگانگی و آنومی را حفظ کند و یا معتقدند که جامعه همین است و تنها کاری که ما می‌توانیم بکنیم این است که در همین چارچوب یکسری تغییرات خیلی کوچک ایجاد کنیم. در حالی که مسئله جامعه‌شناسی تغییر چارچوب‌هاست، نه تغییر در داخل چارچوب. مسئله جامعه‌شناسی تغییر چارچوبی است که من و شما در آن زندگی می‌کنیم. به همین سبب جامعه‌شناسی علم بسیار مهمی است. همین الان وضع خوبی در جامعه ندارد.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه
عکس از نیما کاظمی

 الان جامعه‌شناسی یک علم مطرود است

جامعه‌شناسی الان به یک عبارت علم مطرود است. من در اولین جلسه‌ای به دانشجویان جدیدالورود درس دادم، اولین مسئله‌ای که مطرح شد، تفاوت بین روان‌شناسی و جامعه‌شناسی بود. من از بچه‌ها پرسیدم که شما چه چیزی خواندید و به چه چیز علاقه‌مندید و چه کتابهایی خواندید؟ اولین پاسخ‌هایی که به من گفته شد، این بود که ما دوست داشتیم روان‌شناسی بخوانیم، ما کتابهای روان‌شناسی موفقیت خواندیم، کتابهایی راجع به فردیت خواندیم و اینکه چطور فردیت خود را ارتقا بدهیم. این نقطه شروع بسیاری خوبی است که وضعیت فعلی و حال حاضر را توضیح بدهد.

چرا زمانی (زمان دور هم نه، قبل از جنگ جهانی دوم و در طول قرن نوزدهم) جامعه‌شناسی به عبارتی ملکه علوم انسانی بود و روی همین عنصر تغییر تاکید می‌کرد، حالا روان‌شناسی جای آن را گرفته است؟ آن هم نه روان‌شناسی‌ای که عناصر جامعه‌شناسانه در آن دخیل باشد، مثل روان‌شناسی فروید. بلکه روان‌شناسی‌هایی که تاکید می‌کنند شما فرد هستید و باید به فکر خودتان باشید، باید موفق باشید و باید نبض زندگی خودتان را در دست‌تان بگیرید و باید آنترپرونور(Entrepreneur) خودتان باشید و … چه اتفاقی افتاد که جامعه‌شناسی مطرود شد و از مد افتاد و به کناری رفت؟ چطور شد که الان افراد زیاد به جامعه‌شناسی مراجعه نمی‌کنند و روان‌شناسی جای آن را گرفت؟ الان با هر کسی صحبت کنید، می‌گوید ایکاش روان‌شناسی می‌خواندم. دوره‌های کوتاه‌مدتی گذاشته‌اند برای کسانی که می‌خواهند مشاوره بیاموزند؟ در این دوره‌های کوتاه‌مدت یک مدرکی هم به افراد می‌دهند. افراد بسیاری هم هستند که رهسپار جلسات این مشاورها هستند، برای مشورت گرفتن و مشورت دادن و یک جورهایی اعتراف!

چه اتفاقی افتاده است؟ یک زمانی افراد تصمیم می‌گرفتند گروهی و با هم مسائل‌شان را حل کنند، الان هر کسی باید گلیم خودش را خودش از آب بیرون بکشد. اتفاقی در جامعه و در دوره‌بندی تاریخی رخ داده است. ما وارد یک دوره جدیدی شده‌ایم که این نوع ایندیویدوالیسم (فردگرایی) افراطی به ما تحمیل شده است. این مسئله بسیار مهمی است.

تاکید می‌کنم که در دوره‌های قبل این طور نبود. شما در طول قرن نوزدهم که جامعه‌شناسی چندان قوام پیدا نکرده بود، با این مسئله مواجه نبودید. قرن نوزدهم، قرنی بود که همه در جستجوی وحدت و همکاری و بهبود بخشیدن جامعه بودند. الان همه در جستجوی بهبود بخشیدن خودشان و روح و روان خودشان هستند. یک اتفاقی رخ داده است.

حقوق و روان‌شناسی دو علم بورژوایی

روان‌شناسی خیلی پول‌ساز است. اگر روان‌شناس باشید، به شیوه ایندیویدوال (فردی) می‌توانید پول با مشورت دادن در بیاورید. جامعه‌شناسی را به تنهایی نمی‌توانید انجام بدهید. به تنهایی می‌توانید کتابی بنویسید یا ترجمه کنید، اما کار جامعه‌شناسانه کار گروهی است که از عهده یک نفر بر نمی‌آید. نباید هم چنین باشد. باید تحقیق گروهی کرد.

یک علم دیگری از علوم انسانی که الان خیلی باب و پول‌ساز شده، به ویژه در ایران حقوق است که قبلاً این قدر باب نبود. چطور شده که حقوق به یک رشته پول‌ساز مبدل شده است؟ رشته‌ای که گویا همه به آن احتیاج دارند و همه باید وکیل داشته باشند و همه باید برای حفاظت از خودشان باید به وکیل مراجعه کنند. مهم‌ترین وجه حقوق دفاع از مالکیت خصوصی است. بیشتر دعواهایی که در جامعه رخ می‌دهد، بر سر مالکیت خصوصی است.

بنابراین دو علم(science) از علوم انسانی بالا آمده که این هر دو علم بورژوایی و مختص جامعه سرمایه‌داری هستند که اتفاقاً در صدد همبستگی اجتماعی و کار گروهی و جمعی(collective) نیستند. پس یک اتفاقی رخ داده است و این اتفاق مهم است.

governmentality

این اتفاق در جهان و از دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به بعد رخ داد و در ایران هم از اواخر دهه ۱۳۶۰ و اوایل دهه ۱۳۷۰ به وقوع پیوست. متاسفانه در ایران این ماجرا به وحشیانه‌ترین شکلی رخ داد و همین الان هم حضور دارد و زندگی من و شما را نظم و انتظام می‌دهد. به قول خودشان governmentality که به معنای conduct of conduct است، یعنی گونه‌ای از تنظیم که رفتارها را تنظیم می‌کند. الان می‌بینید که در کنار ما «دانشکدگان مدیریت» باز شده و governmentality آموزش داده می‌شود. یعنی مفاهیم و کاتگوری‌های جامعه‌شناسانه قدیم مثل طبقه و منزلت و آنومی و … کنار گذاشته شده و واژه governmentality جعل شده است. governmentality یعنی من چه چارچوبی بریزم که رفتار شما را تنظیم کنم یا حتی شما خودتان رفتار خودتان را آن طور که من می‌خواهم در این چارچوب تنظیم کنید. این مفهوم governmentality است که بسیار امر محافظه‌کارانه(کانسرواتیو) است. یعنی من شما را در چارچوبی می‌گذارم که در داخل آن چارچوب یا مقررات یا کانداکت، شما آن طور رفتار می‌کنید.

تمام هدف جامعه‌شناسی این بود که ما رفتارهای مرسوم را کنار بگذاریم و جامعه بهتری ایجاد کنیم. مفهوم governmentality که الان مد شده و الان دانشکده‌اش هم درست شده، به این معناست که ما چه کار کنیم که افراد بدون اینکه بدانند، آن طور که ما می‌خواهیم، زندگی کنند. خیلی صحبت از فردگرایی و آزادی می‌شود، اما توجه کنید که همه اینها بر مبنای governmentality باید در چارچوبی باشد. یعنی به عبارت دیگر آزادی که شما فکر می‌کنید دارید، یک وهم یا ایلوژن است. وهمی است که در داخل چارچوب دارید. در داخل این چارچوب هر کار خواستید می‌توانید بکنید. اما این چارچوب حیطه هویدایی ندارد و نمی‌توانید آن را ببینید. اگر هم ببینید، می‌گویند امری طبیعی است، همان طور که زمین به دور خورشید می‌چرخد، جامعه نیز این طور است. جامعه متکی بر بازار و سود است. این‌ها اموری طبیعی است و برساخته بشر نیست. اینها گنده کردن و اگزجره کردن برخی ابعاد جامعه و تحمیل آنها نیست، بلکه اموری طبیعی(natural) است.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه
عکس از نیما کاظمی

 زیر خط فقر

ما در دوره سختی زندگی می‌کنیم که مقولات مهم جامعه‌شناسی که تا الان کار می‌کردند، به دست فراموشی گذاشته شده‌اند یا کنار رانده شده‌اند. جامعه‌شناسی نیازمند مقولات جدیدی است که بتواند از پس این اوضاع و وضعیت بر بیاید. این همان کاری است که کسانی که به این رشته می‌آیند، از الان باید یاد بگیرند و این مفاهیم جدید را یاد بگیرند و بسط بدهند و مهم‌تر از آن به جامعه خودشان ربط بدهند. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که ۲۵ میلیون نفر زیر خط مطلق فقر هستند. ۴۰ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند. در جامعه‌ای که دانشجویی که حوالی دانشگاه خانه‌ای را اجاره می‌کرد، باید به خارج از شهر برود. در زمان آقای هاشمی رفسنجانی گفتند اجاره خانه را یک سال کنید، آن قدر خانه می‌سازیم که دو سال دیگر، هیچکس بدون مسکن نمی‌ماند. حاصل این شد که الان جوانی که خانه‌ای اجاره می‌کند، درست ساعت مرگش از همان لحظه‌ای که اجاره می‌کند، آغاز می‌شود تا اینکه از شهر باید بیرون برود.

یکی از شعارهای مهم زهران ممدانی(سیاستمدار سوسیالیست و دموکرات آمریکایی) فریز کردن(ثابت کردن) اجاره‌هاست. او می‌گوید من اجازه نمی‌دهم که اجاره را سال به سال بیشتر کنید. زیرا مردم احتیاج دارند که زندگی کنند. مردم کوچ‌رو(nomad) نیستند. مردم آفریده نشده‌اند که در داخل شهر تهران مثل عشایر زندگی کنند. منتها جوانی که با این وضعیت روبرو می‌شود، فکر می‌کند که طبیعی است و روزگار همین است و جامعه همیشه این طور بوده و خواهد بود. نه تنها خانه ساخته نشد، بلکه می‌گویند الان ۲۵۰ هزار خانه خالی در تهران است که صاحبانش اجاره نمی‌دهند، طبقه متوسط دیگر قادر به خریدن خانه نیست. تا آخر زندگی قادر به خریدن خانه نیست.

کسانی که در قدرت هستند، این ها را اموری طبیعی می‌دانند. طبیعی نیست. آن ساختاری که منجر به این وضعیت شده، یک نوعی مکتب فکری آورده، تبلیغ کرده و آن را مبدل به reality و واقعیت روزگار من و شما کرده است. فکر امر عجیبی است. یکی از حرف‌های جامعه‌شناسی این است که زمانی که فکر materialize می شود و تحقق پیدا می‌کند، منجمد می‌شود. وضعیت خانه و شغل و روانی منجمد شده است. آن ها می‌گویند تا ابد همین طور است. اما جامعه‌شناسی می‌گوید این طور نیست، این طور ساخته شده و می‌تواند تخریب شود و چیز بهتری ساخته شود.

کار جامعه‌شناسی تولید محتوا نیست

Governmentality فشار آورده و جامعه‌شناسی را به کناری رانده است. الان کسانی که فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی می‌شوند، به تولید محتوا می‌پردازند! تولید محتوا یعنی چه؟ یعنی تبلیغ برای شرکت‌های بازرگانی. کار جامعه‌شناسی این نیست. کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه است. بنابراین آنچه بر آن تاکید می‌کنم، این است که مهم‌ترین اکتی که در جامعه‌شناسی باید انجام داد این است که اجازه ندهید، به شما بگویند این جامعه یک امر طبیعی است و همین است که هست و باید در داخل همین جامعه زندگی کرد. چنین چیزی افتادن در قعر ایدئولوژی و پذیرش وضع موجود است. وضع موجودی که وضعیت فقرا و جوانان و زنان و کارگران و … آن است. وضعیت سیاسی که در بن‌بست گرفتار شده است.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه
عکس از نیما کاظمی

 مردم موقتی زندگی می‌کنند

فیلیپ میروسکی از این وضعیت با عنوان فکر جمعی نولیبرال یاد می‌کند. نولیبرال هم به تعبیر گری گرستل به فاشیسم و راست بدیل بدل شده است. این راست بدیل(alt-right) که الان در اروپا سر برآورده، بی‌خود نیست. ما جامعه‌شناسان این وضعیت را پدید آمده از دل تحولاتی می‌دانیم که از دهه ۱۹۸۰ به بعد و با ریگان و تاچر شروع شد. این فاشیسم و راست بدیل که همین الان در همه جوامع آمده و در صدد جلب آرای مردم است، مهم‌ترین جایی که انگشت می‌گذارد، ناایمنی روانی مردم است.

مردم ناایمن هستند و موقتی زندگی می‌کنند. برون‌سپاری کار، قراردادهای کوتاه مدت و … نمونه‌های آن است. آدم‌ها ساخته نشده‌اند که موقت زندگی کنند. فاشیست‌ها برای این موقتی بودن و ناایمنی روانی محمل می‌تراشند. از مفاهیمی مثل وطن استفاده می‌کنند. در آمریکا می‌گویند Make America Great Again، آمریکا را دوباره بزرگ می‌کنیم. آلمان بر فراز همه است(Deutschland über alles). در ایران از ایرانشهری حرف می‌زنند. این نوع تاکیدها اتفاقاً ضد فردگرایی افراطی نولیبرالیسم و لیبرالیسم کج و معوج است. این‌ها سنت لیبرال اصیل نیستند. خودشان را چنین جا می‌زنند. اینها طرفدار جان استوارت میل یا حتی بنتام هم نیستند. این یک چیز جعلی جدیدالورود هستند و در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ پدید آمدند. مسئله‌شان هم دفاع از حقوق ثروتمندان و میلیاردهاست. این ها لیبرال نیستند.

این ناایمنی روانی و شغلی و تحصیلی، موجب فروغلتیدن در روان خود آدم می‌شود، به گونه‌ای که فرد گمان می‌کند تمام جهان بسته شده است و او زندانی روان خودش شده است. به همین علت روان‌شناسی موفقیت این قدر باب طبع افراد شده است، زیرا یاد می‌دهد که چطور موفق شویم. در صورتی که ما می‌دانیم هیچکس به تنهایی قادر نیست که موفق شود. جامعه نیازمند همبستگی است. ما نیازمند دیگری هستیم. از نظر روانی احتیاج به عشق و دیگری و جمع و کامیونیتی داریم. این تنهایی و فردگرایی افراطی چیزی نیست جز خلع سلاح کردن ما در برابر قدرت.

گری بکر و هزینه فایده

 برای نشان دادن تفاوت دو نوع جامعه‌شناسی به آمریکا ارجاع می‌دهم. یکی از چهره‌های آمریکایی گری بکر است که همسرش ایرانی است و دانشجویان شریف را به شیکاگو می‌برد و بعد آن ها را این جا تبدیل به وزیر اقتصاد می‌کند! گری بکر از این صحبت می‌کند که چطور از پس «انحرافات اجتماعی» بر بیاییم؟ امری که ترامپ هم بر آن مانور می‌دهد. این که جرم و جنایتی در جامعه رخ می‌دهد، چه کار کنیم؟ او می‌گوید آدم‌ها انتخاب عقلانی می‌کنند. این همان نکته‌ای است که اینها تحمیل می‌کنند و یک آدم عاقل انتزاعی(abstraction) می‌سازند که هیچ جا وجود ندارد.

«آدم عاقل» یک انتزاع نظری است. بکر می‌گوید آدم‌ها یعنی فرد و فرد انتخاب عقلانی می‌کند. این انتخاب عقلانی هم بر مبنای هزینه-فایده(cost-benefit) صورت می‌گیرد. اگر فردی جرمی می‌کند، هزینه و فایده کرده است. اگر هزینه یک «انحراف» پایین باشد، جرم و آن انحراف زیاد می‌شود. بکر بر همین مبنا پیشنهاد کرد که حداقل مجازات موجود را برای فردی که جرمی کرد، حتماً باید اعمال شود. این در ظاهر بد نیست، اما در عمل فاجعه‌آفرین است. زیرا شرایط مخففه جرم را کنار می‌گذارد، با این مبنا که هزینه جرم را بالا ببرد. در نتیجه این تصمیم آمار زندانی‌ها در آمریکا یک مرتبه خیلی زیاد شد و به دو میلیون و ۵۰۰ هزار نفر رسید که یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر آن سیاه‌پوست‌ها و رنگین‌پوست‌ها هستند. آنجلا دیویس گفت هرگز در آمریکا نژادپرستی اینقدر عریان نبوده است که یک میلیون و پانصد هزار نفر سیاهپوست به خاطر جرائم کوچک زندانی باشند. ضمن آنکه تحقیقات بعدی نشان داد که تصمیم بکر به هیچ وجه از جرم نکاست. بنابراین همین اقتصاد بازار آزادی که در آمریکا به جای خاصی اطلاق شد، این فاجعه را پدید آورد.

در ایران هم از جمله آقای طبیبیان گفت این جامعه‌شناسی را رها کنید و دنبال گری بکر بروید. گری بکر همان راه حل هزینه و فایده را درباره مسائل عشقی هم پیشنهاد کرد. یعنی در یک رابطه خصوصی باید هزینه و فایده کرد. تصور نکنید شوخی می‌کنم. همین الان در جامعه همین طور است. او گفت زن و شوهر و خواهر و برادر و پدر و مادر بر مبنای هزینه-فایده زندگی می‌کنند. همه روابط اجتماعی ما بر مبنای هزینه-فایده است. بروز پدیده‌های شوگر مامی و شوگر ددی بیخود نیست.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه
گری بکر 

جنایت و مکافات

بکر عنوان کتابش را Crime and Punishment: An Economic Approach نامید که بخش نخست آن اقتباسی از عنوان رمان مشهور داستایوفسکی(جنایت و مکافات) است. جالب است که در داخل کتاب داستایوفسکی شخصیتی به نام سونیا هست که دست به یکی از انتخاب‌های تراژیک زندگی می‌زند. یعنی نامادری و دو خواهر و برادر ناتنی‌اش در حال مرگ هستند، و او تصمیم می‌گیرد که فاحشگی کند. کجای این تصمیم هزینه-فایده است؟ البته بکر می‌گوید این هم هزینه-فایده است. او فاحشگی را به جای مرگ عزیزانش انتخاب کرده است. وقتی وکان کتابش را نوشت، مهم‌ترین مقوله‌ای که به آن نقد کرد، همین «انتخاب عقلانی»(rational choice) بود که اس اساس افکار نئولیبرال‌ها از جمله کالکتیونئولیبرالهای ایرانی مثل آقای غنی‌نژاد و آقای نیلی و امثالهم است. آنها می‌گویند افراد عاقلانه انتخاب می‌کنند. در حالی که افراد مجبور می‌شوند که انتخاب کنند. سونیا مجبور است که بین خرید دارو و فحشا یا مرگ عزیزانش یکی را انتخاب کند. اگر پای صحبت‌های مجرمین بنشینید، از این سخنان تراژیک زیاد می‌شنوید و به شما نخواهند گفت که این انتخاب عقلانی ما بوده است.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه

کلمات از کجا آمدند

وکان گفت کسانی که در آمریکا یا هر جامعه دیگری جرم و جنایتی انجام می‌دهند، پاره‌ای از مسئولیت به عهده خودشان است، اما عمده مسئولیت به عهده اجتماع است که اینها را وادار می‌کند که دست به این کار بزنند. نئولیبرالها از وقتی آمدند، دست به یک تصفیه عظیم زبانی هم زدند. به جای فاحشه از تعبیر کارگر جنسی استفاده کردند. با گفتن تعبیر کارگر جنسی جوری رفتار می‌کنند که انگار ما کارگر صنعتی داریم، کارگر خدماتی داریم و کارگر جنسی هم داریم. توجه در این دقایق زبانی اهمیت دارد. این دگرگونی زبانی بخشی از governmentality است.

فقط آن یک درصد بالای جامعه اهمیت ندارند

طایفه بکر چه کار کردند؟ بکر و فریدمن و دانشگاه شریف و وزیر اقتصاد چه کردند؟ اینها دولت رفاه را ویران کردند. حتی در جامعه‌شناسی محافظه‌کار (کانسرواتیو) تالکوت پارسونز این طور نبود. در آن زمان جامعه‌شناسی نشان می‌داد که چه افرادی فقیرند و چرا فقیر شدند و نباید در فقر بمانند. اما امثال بکر آن را ویران کردند. قبل از آن ده‌ها موسسه در آمریکا ساخته شده بود که چرا «انحرافات» اجتماعی پدید آمده و چگونه باید با آنها مواجه شد؟

یکی از مهم‌ترین کسانی که در ایران با این رویکرد کار می‌کرد، دکتر رضا امیدی بود که سایتی به اسم سایت «سیاستگذاری اجتماعی» داشت. او را در این دانشکده (علوم اجتماعی تهران) استخدام نکردند و مجبور شد که به آلمان برود. او طرفدار دولت رفاه است که من به آن معنا نیستم. مدام هم می‌گوید که این جامعه جدیدی که آمده در مقایسه با جامعه دولت رفاه چه نقائصی دارد. راجع به آموزش و پرورش، بیکاری، کارگرها و … تحقیق کرده است. امثال نیلی تا چیزی به آنها می‌گویی تو را چپ می‌خوانند. در حالی که امیدی را به هیچ عنوان نمی‌توان چپ خواند. او کینزی است، مایک سندلی است. او آدمی است که معتقد است جامعه باید از پیرها هم نگهداری کند. از منحرفین و کسانی که دیوانه می‌شوند و فواحش هم باید نگهداری کند. از بیکارها و کارگرها هم باید نگهداری کند. فقط آن یک درصد بالای جامعه اهمیت ندارند. او در این دانشکده استخدام نشد. او را استخدام نکردند. انواع و اقسام تهمت به او زدند.

شما آنتروپرونور خودت هستی

بنابراین به این governmentality باید توجه کرد. اعضای اصول‌گرای این دانشکده هم به دانشکده governmentality رفته‎اند و آنجا درس می‌دهند. مبنای این governmentality از فوکو بیرون آمد و کسانی بر اساس آن عمل کردند. یعنی چطور ما برنامه‌ریزی کنیم که بر مبنای آن بتوانیم رفتار شما را تغییر دهیم. این رفتار تغییر پیدا کرده است. من راجع به ذهن نئولیبرال صحبت خواهم کرد. چطور اذهان ما تغییر کرده است؟ ذهن ما دیگر آن ذهن دوران قدیم نیست. ذهن ما الان ذهن دوران جنگ و حتی دوران شاه نیست. به همین خاطر است که می‌گویم در جامعه‌شناسی دوره‌های تاریخی مهم هستند. مسئله ایشان آن است که شما آنتروپرونور خودت هستی. یعنی شما سرمایه‌دار خودت هستی. همه بدنت سرمایه است. شما باید با این سرمایه‌ها به بازار بروی و موفق شوی. الان شما فشار این رقابت را در جامعه کاملاً حس می‌کنید. من مشکلی با زیبا شدن افراد ندارم. این آرزوی دیرینه بشر است. همواره هم بوده است. چه ایرادی دارد که من با عمل جراحی مختصری بهبود پیدا کنم.

ظهور کیم کارداشیانیزم

اما مسئله زمانی ایدئولوژیک می‌شود که این مبدل به هدف زندگی می‌شود. چیزی که می‌توانیم آن را کیم کارداشیانیزم بخوانیم. کیم کارداشیان نمی‌خواهد عیبی را بر طرف کند. کیم کارداشیان همه چیز را از اول خلق می‌کند. این ماجرای از اول خلق کردن(re-invent) یعنی خودت را از اول می‌سازی. برای کجا؟ برای بازار. برای چی؟ برای موفقیت. در نتیجه ذهن نولیبرال فقط یک ذهن نیست، یک امر واقعی است. من و شما در داخل جامعه با اینها زندگی می‌کنیم. خود من هم بری از این ذهن نیستم. هیچکس نیست. هیچکس نمی‌تواند ادعا کند بر کنارم. زیرا governmentality کاری کرده که اگر ما این طور زندگی نکنیم، از بین می‌رویم. فهم این نکته برای جامعه‌شناسی بسیار مهم است. من بفهمم که اگر خودم این طور زندگی نکنم، از بین می‌روم.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه

دانشگاهی که تبدیل به بنگاه شد

اما چه باید کرد؟ من برای عرض خیرمقدم به دانشجویان جدیدالورود آمده‌ام. خیر مقدم من این است که راجع به واقعیت جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، فکر کنیم. اینجا دانشگاه است. چه اتفاقی بر سر دانشگاه رخ داده است. درون این governmentality هیچ جا دست‌نخورده باقی نمانده است. از جمله دانشگاه نیز عوض شده است. زمانی دکتر معین لایحه‌ای آورد که دانشگاه را به صنعت وصل کند. دکتر معین یکی از شریف‌ترین و نجیب‌ترین و درخشان‌ترین آدمهایی است که من در زندگی دیده‌ام. او زمانی در نظام بود و وزیر بوده و من تلاش کردم که رئیس جمهور بشود که نشد. او از نازنین‌ترین موجوداتی است که من می‌شناسم. سیاست را هم کنار گذاشت و الان موسسه رحمان را راه انداخته و روی مسائل اجتماعی تحقیق می‌کند. سعی می‌کند خوب تحقیق کند و از بچه‌های این دانشکده هم استفاده می‌کند. ممنونیم. بسیار عالی است. منتها ایشان لایحه وصل کردن دانشگاه به صنعت آورد. می‌خواهم بگویم که governmentality دور از چشم و گوش من و شما عمل می‌کند. همان موقع من و دکتر خواجه‌پور استاد فیزیک دانشگاه زنجان سخنرانی مشترکی در انجمن فلسفه کردیم و بعد من دو مصاحبه کردم که در روزنامه‌های آن زمان منتشر شد. در سخنرانی مشترک در انجمن فلسفه راجع به کتاب بیل ریدینگز با عنوان The university in ruins یعنی «دانشگاهی که در حال تخریب و ویرانی است» صحبت کردیم. ما پیشگویی کردیم که اگر این لایحه تصویب شود، کار به کجا خواهد کشید. ماجرا سر صنعت نبود، سر بیزینس بود. وصل کردن به کسب و کار بود. هدف کسب و کاری کردن دانشگاه بود. کمااین که صنعت ایران از آن زمان تا الان یک میلی‌متر هم جلو نرفته که صنعت هم به ویرانی رفته. هدف آنها هم صنعت نبود. هدف وصل کردن دانشگاه به بیزینس بود. یا به عبارتی تبدیل دانشگاه به بنگاه بود. کمااین که این طور شد.

همه ما مشتری هستیم

حرف آنها این است که همه چیز باید به بنگاه تبدیل شود. الان در تلاشند که دولت را به بنگاه محض تبدیل کنند. می‌گویند دولت چیزی است که کالاهایش را به مردم می‌فروشد. گاهی رابطه ما با دولت، رابطه شهروند با دولت است. اما حالا دولت به بنگاه بدل شده و ما مشتری. الان همه ما مشتری هستیم. ما دیگر شهروند نیستیم، مشتری هستیم. برای روشن شدن این موضوع می‌توان به صحبت‌های رئیس دانشگاه تهران در شهریور ۱۴۰۴ با دبیران تشکل‌های دانشجویی و صنفی مراجعه کرد. در این صحبت‌ها یکی از وظایف دانشگاه‌ها را «فن‌آوری و کارآفرینی» خوانده است. کار دانشگاه فن‌آوری و کارآفرینی نیست. کار دانشگاه تحقیقات علمی است. ایشان وقتی از کارآفرینی صحبت می‌کنند، معتقدند که باید کارآفرین خودتان باشید. آنها معتقدند که نه کارگر وجود دارد، نه کدبانو، نه زن و … همه ما کارآفرین هستیم. کارآفرین‌های خودمان هستیم. اگر هم شکست خوردیم، تقصیر خودمان است. بنابراین باید به تعبیر «کارآفرین» دقت کرد. برخی فکر می‌کنند، مقولات و مفاهیم «بیگناه»(innocent) هستند. در حالی که چنین نیست. اینها معنی دارند.

دانشگاه نباید در خدمت بازار باشد

وقتی رئیس دانشگاهی می‌گوید، وظیفه من کارآفرینی است، باید به او گفت وظیفه شما کارآفرینی نیست، وظیفه شما این است که ادیب و جغرافیدان و فیزیکدان و شیمیدان تولید کنی. حتی خود کلمه «تولید» از آن کلمات governmentality است. خود من هم اشتباه می‌کنم. باید گفت خلق کنی یا پرورش دهی یا تربیت کنی یا بیافرینی. جامعه به ادیب و موسیقی‌دان و نقاش و جامعه‌شناس و فیزیکدان و شیمی‌دان و روان‌شناس و حقوق‌دان و همه رشته‌ها دارد. اینها ربطی به کارآفرینی ندارد. قبلاً هم نداشت. قبل از آنکه اقتصاد چنین پررنگ شود، چه کسی می‌گفت که حقوق‌دان کارآفرین است یا یک جامعه‌شناس کارآفرین است. آنترپرونور در نظریه اینها کسی است که بازار را با «تخریب خلاق»(creative destruction) به پیش می‌برد. دانشگاهی که مدعی آن است که کارآفرین تولید می‌کند، یعنی دانشگاهی که در خدمت بازار است. در حالی که دانشگاه در خدمت بازار نیست، در خدمت شهروند است. دانشگاه در خدمت ملت است. موقعی که این الفاظ مغشوش می‌شود، این تعابیر پدید می‌آید.

دانشگاه باید مجانی باشد

پولی شدن دانشگاه‌ها مخالف قانون اساسی است. در قانون اساسی دانشگاه باید مجانی باشد و در خدمت شهروندان. نباید از دانشجو پول گرفت. این را قانون اساسی جمهوری اسلامی می‌گفت. همان طور که قانون اساسی فرانسه گفته و به آن پایبند هستند. در فرانسه شما بابت تحصیلات دانشگاهی یک ریال پرداخت نمی‌کنید. در بسیاری از کشورها چنین است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی شما حتی یک ریال نباید به دانشگاه بدهید. وقتی این کار را می‌کنید، مفهومش این است که طبقات ثروتمند می‌توانند به دانشگاه بیایند و فقرا نمی‌توانند.

او می‌گوید ما تلاش می‌کنیم حمایت خیرین را جلب کنیم. ایشان فراموش کرده که دانشگاه تهران بعد از آستان قدس رضوی دومین وقف کشور را دارد. کمتر کسی از بچه‌های دانشگاه این را می‌داند. با این وقف‌ها می‌توان کارهای حمایتی فراوانی کرد. یک زمانی دانشگاه تهران جای بسیار محترمی بود، تا اینکه امثال ملک الشعرای بهار از دانشگاه حقوق نمی‌گرفتند. بعد ایشان می‌خواهد از خیرین مدرسه‌ساز برای دانشگاه تهران کمک بگیرد! این داد و هوارهای این رئیس، داد و هوار بخشی از الیگارش است که با متهم کردن یک بخش دیگر از الیگارش، در واقع می‌خواهد حقوق مردم را سلب کند. اخیراً به نفتی‌ها حمله می‌شود و تصویر عروسی آنها را پخش می‌کنند. فکر نکنید آنها خیلی بهترند. آنها هم عکس عروسی اینها را پخش می‌کنند. یعنی آنها هم بیگناه نیستند. همان‌ها بودند که با فروش خصوصی نفت وضعیت را به امروز رساندند. این دو، دو تیغه قیچی هستند که یکدیگر را تقویت می‌کنند.

بازی زبانی بازار آزادی‌ها

اینها با له کردن طبقه متوسط فرهنگی قدیم، یک طبقه متوسط جدید ده میلیونی ساخته‌اند. امثال ناصر تقوایی یکی از آخرین نمایندگان آن طبقه فرهنگی بود که با مرگش آن طبقه فرهنگی رفت. بقیه یک طبقه متوسط نوکیسه آفریده خودشان است که می‌توانند پول داخل و خارج و آن ور و این ور را بدهند. از همه جناح‌ها هم هستند و متعلق به یک جناح نیستند. جالب است که رئیس دانشگاه تهران آن حرف‌ها را در حضور نمایندگان تشکل‌های صنفی دانشجویان طرح کرده. انجمن صنفی کسی است که باید از صنف دانشجویان حمایت کند. اینچنین است که governmentality بر ذهنیت‌ها اثر می‌گذارد. این حرف‌های رئیس دانشگاه را می‌شنوند و یک کلمه واکنش نشان نمی‌دهند.

اینکه در دانشگاه از یک حق‌التدریسی استفاده شود، روشی است که در آمریکا و اروپا هم مد شده و بسیاری از این حق‌التدریس‌ها بسیار درخشان تدریس می‌کنند، اما آنقدر از نظر شغلی ناایمن هستند که بسیاری خودکشی می‌کنند. در پزشکی ایران هم وضعیت مشابهی می‌بینیم. تصور اینکه به یک پزشک در ماه ده میلیون و دوازده میلیون حقوق بدهید، خارج از تصور است.

دانشگاه‌های ایران همین هستند که هستند. استادان هم همین‌ها هستند. ساختارها هم همین است. آیا برای واداشتن استادان به کار پول کم دارید؟ یا استادان کار نمی‌کنند؟ استادانی که هشتاد جا طرح تحقیقاتی می‌گیرند، حوصله درس دادن ندارند، یک کتاب از بر می‌کنند و تا آخر زندگی همان را درس می‌دهند. منظور من این است رتوریک خاصی شکل گرفته است. ویتگنشتاین اسم آن را «بازی زبانی» گذاشته است. بازی زبانی بازارآزادی‌ها همین است که مدام پول طلب می‌کنند. دانشجویان باید پول بدهند، دولت دخالتی نکند، چون اگر دولت دخالت کند، رانت ایجاد می‌شود. می‌گویند اقتصاد دستوری است. مطمئنم همین آقا با پول دولت تحصیل کرده. همه با پول دولت ایران تحصیل کرده‌اند. کسانی که با این زبان صحبت می‌کنند، خودشان محصول رانت هستند. همه محصول رانت هستند.

در این بازی زبانی، از تعابیری مثل آزادی و اقتصاد آزاد و دستوری بودن اقتصاد و … حرف زده می‌شود. دولت به جایی رسیده که دو متر امکان حرکت ندارد. اینقدر دنبال دولت ضعیف بودند، حالا دولت زبون شده است. بعد می‌گویند اقتصاد دستوری است. این «اقتصاد دستوری» یک انتزاع است. قبل از ماجرای ترامپ می‌گفتند اقتصاد آزاد در آمریکا است. از زمانی که ترامپ آمده و ایلان ماسک تمام دولت فدرال را نابود کرد، همین الان تا ۳۰۰ هزار نفر اخراج می‌کند، همه از نظر ایشان اقتصاد دستوری است. بهانه ترامپ این است که می‌گوید این بوروکراسی مخل بازار است. آِیا ماجرا پایانی ندارد؟ خیر. چرا این حرف‌ها را می‌زنند؟ تا به نفع ثروتمندان از ملت بدوشند. چون این ماجرا پایانی ندارد. آیا در آمریکا پایانی دارد؟ چرا به تازگی AI را علم کرده‌اند؟ می‌گویند اگر AI بیاید ما تمام مردم را بیرون می‌ریزیم. به کارمندان نیازی نداریم. بازار به کمک AI تمام کارها را انجام می‌دهد. در حالی که همه کسانی که با AI کار می‌کنند، می‌گویند AI نمی‌تواند جایگزین یک آدم معمولی بشود.

در جهان سوم چه اتفاقی رخ داده؟ در جهان سوم به تعبیر مارکز در صدسال تنهایی، تکنولوژی را امری جادویی نشان می‌دهند. جوری راجع به AI صحبت می‌کنند که انگار امری جادویی است. هر سوالی که از AI می‌شود به تخریب محیط زیست می‌انجامد. چامسکی می‌گوید AI یک سیستم طبقه‌بندی و انبار است و چیزی جز این نیست. یکسری اطلاعات در اختیارش است. قادر به فکر کردن نیست. هیچ چیز جای ذهن خلاق بشری را نمی‌گیرد.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه

می‌خواهند دست چپ دولت را قطع کنند

یکی از مهم‌ترین چیزهایی که شیکاگویی‌ها مثل نیلی می‌گویند، اصطلاح «تعادل» است. می‌گویند عرضه و تقاضا به تعادل نمی‌رسد. از ایشان بپرسید آیا جایی تعادل واقعی هست؟ می‌گویند خیر. این یک انتزاع نظری است. هیچ جا در دنیا به تعادل نمی‌رسد. واژه ناترازی که این آقا علم کرده مثل این است که یک طبیب بگوید در جهان مریضی هست. معلوم است که مریضی هست و هیچکس در سلامت کامل نیست. معلوم است که در هیچ جای جهان تعادل برقرار نیست. منتها ناترازی را علم می‌کند در جهت تحقیر مردم فقیری که دست‌شان از همه جا کوتاه است و تثبیت فقر ایشان. مدعی وطن‌پرستی هم می‌شوند. این روزها مدام از ناترازی صحبت می‌شود! در حالی که این انتزاعات به تعبیر خودشان نمونه آرمانی هستند و در عالم واقعی وجود ندارند. عرضه و تقاضا در عالم واقع هرگز به تعادل نمی‌رسد. این را خودشان می‌گویند. بعد می‌گویند در ایران ناترازی وجود دارد. خب درهمه جای جهان وجود دارد. پس چرا مدام لفظ عوض می‌کنند. یک زمانی از خصوصی‌سازی و زمانی از ناترازی حرف می‌زنند. همه اینها یکی است. یکسری انتزاعات است.

بزرگترین کسی که طالب دولت است، ایشان هستند. اقتصاد لسه فر، اقتصادی است که در قرن نوزدهم بوده و خنیازمند دولت نبوده است. این نئولیبرال‎ و فاشیست‌های نئولیبرال، ساخته و طرفدار دولت هستند. اینها در پی استحکام دولت هستند، همان کاری که ترامپ می‌کند. یعنی گارد ملی را به شهرها می‌کشاند. یعنی شهرها را از طریق نظامی تهدید می‌کند. فقرای شیکاگو را از طریق تهدید نظامی تهدید می‌کند. اینها به قدرت قدر قدرت نیاز دارند تا از این governmentality دفاع کند. بنابراین هم طالب نیروی انتظامی هستند، هم ارتش و هم طالب دخالت دولت هستند. منتها دخالت دولت کجا؟ اینجا بوردیو تعبیر زیبایی دارد. او می‌گوید اینها می‌خواهند دست چپ دولت را قطع کنند، یعنی دستی که به فقرا و دانشجوها و پیرزن‌ها و بیکارها و خدمات درمانی کمک می‌کند.

حواس‌تان باشید گیر معاویه نیفتید

زمانی پزشکان ایرانی حکیم بودند. یادم می‌آید که شعر می‌خواندند. الان نزد پزشک از زیرمیزی و روی میزی و توی میزی و برو پول را از بیرون واریز کن و … دیده می‌شود. گاهی می‌گویم آقا یا خانم، شما پزشک هستید، من را چطور روانه می‌کنید به خیابان تا پول بریزم؟ علت آن است که فریدمن گفته طمع بزرگترین چیزی است که بشر را به جلو می‌راند. اقتصاد ایشان مبتنی بر طمع است. زمانی که آقای پزشکیان آمد، نوشتند که شما زیاد حرف حضرت علی می‌زنید، حواس‌تان باشد گیر معاویه نیفتید. حالا هم می‌گوید اگر بازرگانان ضرر کنند، خیلی بد می‌شود. چهل میلیون زیر خط فقر هستند، آنها اگر ضرر کنند، بد نمی‌شود؟ این بازرگانان به سود کمتر از ده میلیارد ضرر می‌گویند! فقط بازرگان ضرر می‌کند.

مثل آینده بیاندیشید!

این ماجرای بانک آینده، درست مثل ۲۰۰۸ است. ایشان ملاک علمی بودن را ابطال‌پذیر می‌خوانند در حالی که معتقدند که بازار شکست نمی‌خورد! بعد این بانک‌های خصوصی به این وضعیت انجامید. بانک‌های خصوصی جان مردم را به لب‌شان رساند. مردم داخل این governmentality نمی‌دانستند که چه خبر است. نمی‌دانستند که این بانک خصوصی چطور تشکیل می‌شود. آن را تشکیل دادند و یکی از مهم‌ترین عناصرشان برای تثبیت بازار بود تا بازار شکست نخورد. خود این بانک‌ها چه کردند؟ ملت ایران باید چهارصد هزار میلیارد دلار بدهد. بعد در بیلبورد میدان ولیعصر، عکسی زده‌اند و نوشته‌اند، «مثل آینده بیاندیشید»!

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه
عکس از نیما کاظمی

 آنتروپرونور ربطی به خرد ندارد

به بحث بیل ریدینگز درباره دانشگاه‌ها بازگردم. او در روزگار ما سه جور دانشگاه را از یکدیگر متمایز می‌کند. البته قبلاً دانشگاه‌های دیگری هم داشته‌ایم، مثل دانشگاه اعترافی(confessional) یا دانشگاه دینی یا دانشگاه رمانتیک در قرن هجدهم در آکسفورد که هدف‌شان خلق آدم‌هایی بود که در یک اجتماع محققان خودشان را فرهیخته کنند و زندگی کنند و دنبال حقیقت باشند. فعلاً آنها مورد بحث نیستند. ریدینگز می‌گوید در عصر جدید سه جور دانشگاه وجود دارد. یکی دانشگاه کانتی که خرد بر آن حاکم است. خرد یک امر جهانی است. یعنی وظیفه دانشگاه آموزش خرد است و افراد خردمند بار بیاورد. آنتروپرونور خردمند نیست. آنتروپرونور ربطی به خرد ندارد. او بر اساس سائقه و حسش بازار را تخریب می‌کند. اگر وبری بیاندیشید، آنتروپرونور جزء اقتدار کاریزماتیک است و حتی به خرد ابزاری وبری هم ربط ندارد.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه

کانتی که از خرد سخن می‌گوید، معتقد است که خرد جهانی است و متعلق به همگان است. این خرد باید در سطح روابط بین‌الملل هم وجود داشته باشد. به همین خاطر پیشنهاد سازمان ملل متحد متعلق به کانت است. او می‌گوید کشورها به هم حمله نکنند. کشورها گلوی هم را نجوند. کشورها به یکدیگر تجاوز نکنند. سازمان ملل متحد یعنی ملل بنشینند و با رای و اندیشه و تفکر مسائل یکدیگر را حل کنند. در حالی که امروز در عمل یک طرف ماجرای وتو است و طرف دیگر حمله کشورها به یکدیگر بی‌حساب و کتاب است. نکته جالب برای من این است می‌توانم به بسیاری از سیاست‌های غیرعقلانی دولت ایران انتقاد کنم و بگویم مثلاً سیاست اتمی غیرعقلانی است. اما آیا اینکه یک نیروی خارجی به اینجا حمله کرده، آیا شادمانی دارد؟!

قانون جامعه بین‌الملل را زیر پا گذاشته است. بوش وقتی به عراق حمله کرد، چیزی نزدیک به ۱۵-۱۶ میلیون کشته در آخر آن جنگ به جا گذاشت؟ ویرانی عراق، بخشی از ایران، ویرانی سوریه، لیبی و … همه نتایج حمله ابلهانه بوش به عراق بود. موقعی که به عراق حمله کرد، گفت می‌خواهم آنجا اقتصاد آزاد بسازم. الان عراق برق ندارد! روزی شش ساعت بغداد هم برق ندارد. خلاصه اینکه حرف کانت این بود که دانشگاه باید افراد خردمند بسازد و این خردمندان در سطح جهانی پخش شوند و با زبان خرد با هم صحبت کنند.

با طبقات پولدار ازدواج کن!

نوع دوم دانشگاه، دانشگاه هومبلتی است. این دانشگاه فرهنگ است. دانشگاهی است که در آن هر ملتی بر مبنای آثار عظیم فرهنگی خودش، افراد با فرهنگ بار بیاورد. ما هم در فرهنگ ملی خودمان شخصیت‌های بزرگ کم نداریم. فرهنگ ملی ما یکی از درخشان‌ترین فرهنگ‌هاست. ما در فرهنگ جدیدمان هم شخصیت‌های بزرگی داشتیم، مثل نیما و شاملو و فیلمسازان ما. اینها بسیار خدمت کردند و متاسفانه راهی در دانشگاه نداشتند. اینها می‌توانستند شهروندی بسازند که به درد مملکت بخورد. این فرهنگ، اینجاست. الان فرهنگ تگزاس ۵ است. آخرینش بامداد خمار است که من البته خودش را ندیدم و رمانش را خواندم. حرفش این است که با طبقات پایین ازدواج نکن و با طبقات پولدار ازدواج کن. این هم که مردم نگاه می‌کنند، از نظر جامعه‌شناختی (سوسیولوژیک) برای من جالب توجه است.

سیلیکون ولی دانشگاه نیست

ریدینگز نوع سوم دانشگاه را دانشگاه excellence می‌خواند که به معنای دانشگاه «خوب» است. ریدینگز کتابش را در سال ۱۹۹۵ نوشت و یک سال بعد هم در تصادف فوت شد و همسرش کتاب را منتشر کرد. کتاب او یکی از درخشان‌ترین آثار راجع به دانشگاه است. حرف او این است که آن دو نوع اول دانشگاه(خرد و فرهنگ) محتوا(content) دارند، اما این دانشگاه سوم یعنی چه؟ یک چیزی که شیگاگوهایی بر آن تاکید می‌کنند، R and D یعنی research and development است. این کار را شرکت‌ها و ماشین‌سازی انجام دهد. دانشگاه به ما ساختار را یاد می‌دهد. سیلیکون ولی دانشگاه نیست که یکی از محله‌های ارتجاعی در آمریکاست.

زیرا همه دنبال ترامپ و توتالیتاریانیسم در داخل جامعه آمریکا رفته‌اند. بعد می‌گویند ما در ایران R and D نداریم. شما وقتی این حرف‌ها را می‌شنویم از خودمان می‌پرسیم که چطور یک بازی زبانی می‌تواند افراد را با خود ببرد؟! چطور یک زبان می‌تواند افراد را مثل افراد نشئه بالا ببرد بدون این رابطه‌ای با واقعیت داشته باشد؟ کجا در ایران R and D انجام شده است یا می‌تواند انجام شود؟ این یک ساختار و زیرساختی(infra structure) می‌خواهد که ما نداریم. رئیس دانشگاهی که چنین حرف‌‎هایی می‌زند آیا خودش حاضر است که پستش را رها کند؟ قطعاً خیر.

دانشگاه بعد از دوم خرداد غلغله بود آن دوره چه شد؟ / مردم زیر فشارها موقتی زندگی می کنند/ کار جامعه‌شناس نقد جامعه برای بهبود جامعه
عکس از نیما کاظمی

 دوم خرداد درخشان‌ترین دوره دانشگاه بود

دوران دوم خرداد که درخشان‌ترین دوران دانشگاه در اینجا بود، این دانشکده از فرط علاقه دانشجویی غلغله بود. اصلاً دانشجوها نمی‌خواستند شب از اینجا بروند. صبح تا شب جلسه بود. در دانشگاه ده‌ها جلسه تشکیل می‌شد. جلسه و گروه و بحث بود. الان چه چیزی مانده است؟ هیچ چیز جز افراد دلمرده‌ای که قبول شدند و به اینجا آمدند تا وقت بگذرد. آن دوره چه شد؟

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 2137595

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =