به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، همایون عبدالرحیمی، پژوهشگر تاریخ و تهرانشناس که دارای کتابهای «ظهیرالدوله؛ ستارگان دربند» و «کوچه پسکوچههای طهران» است در شب سنگلج سخن گفت. آنچه در ادامه میخوانید متن کامل سخنرانی وی در شب سنگلج است که به صورت اختصاصی در اختیار ایبنا قرار گرفته است:
محلات تهران همانند تکههای پازل هستند که وقتی کنار هم قرار میگیرند هویت شهر تهران را نشان میدهند. جدا از آن مرز و جغرافی اگر نگاه کنیم میبینیم بسیاری از اینها مشترک هستند. سنگلج یکی از محلههای قدیمی تهران و جزو پنج محله اصلی است: ارگ، اودلاجان، چالهمیدان، بازار و سنگلج.
حتی بعدها که محله جدیدی به نام دولت ایجاد میشود، باز هم میبینیم که سنگلج نقش بسیار مهمی دارد و اتفاقات مشترکی بین همه اینها وجود دارد. وقتی به سنگلج نگاه میکنیم، میبینیم در قسمت جنوبشرقی آن میدان ارگ و محله ارگ قرار دارد؛ یعنی نبض سلطنتی و حکومتی جامعه یک محله بسیار مهم. بازار هم که نبض اقتصاد است. در منطقه ۱۲ بیش از سیزده امامزاده و بقعه وجود دارد. این نشان میدهد که چه ارتباطی از لحاظ اداری، اجتماعی، سیاسی و مذهبی در این منطقه برقرار بوده است.
محله سنگلج از کلمه سنگرج گرفته شده، به معنی رجبندی و تقسیم آب با پارههای سنگ. مظهر قنات شمال محله، به نام آبپخشکن بوده که یکی از سه منبع اصلی آب تهران محسوب میشده است. آبپخشکن در سنگلج، در جایی قرار داشت که اکنون پارکشهر واقع است. قنات مهران از سهراه ضرابخانه و دو چشمه به نامهای سرچشمه پایین و بالا آب تهران را تأمین میکردند. این آب از دو مسیر وارد سنگلج میشد: مسیر نخست، از دباغخانه، یکی از محلات قدیمی سنگلج، که به دلیل وجود کارگاههای دباغی از آلودهترین محلات تهران بود؛ اما در اواسط دوره ناصرالدینشاه به یکی از بهترین محلات سنگلج تبدیل شد و افراد سرشناسی مثل مجدالدوله و احمد متیندفتری جوانترین نخستوزیر ایران در زمان رضاشاه در این محل سکونت داشتند. مسیر دوم، درخونگاه بود که از سمت مسجد حاج رجبعلی به باغات جنوب محله میرسید و بعدها بازارچهای به نام آصفالدوله یا قوامالدوله در اینجا ساخته شد.
قدمت سنگلج، بنا بر گفته بسیاری از پژوهشگران، پیش از دوره صفویه است؛ یعنی این محله مربوط به دوره قاجار نیست. شاید بهترین شاهد آن، کشفیات باستانشناسی هنگام حفاری احداث تونل و زیرگذر خیابان حافظ در میدان حسنآباد در سال ۱۳۷۷ باشد. در آن زمان مقادیری استخوان و سفال شکسته از محل به دست آمد که با بررسی باستانشناسان مشخص شد مربوط به دوره سلجوقیان است. محدوده آتشنشانی شماره یک تهران که امروز در میدان حسنآباد قرار دارد، در گذشته قبرستان بزرگی بوده است که بعدها خراب شد و آتشنشانی روی آن ساخته شد. البته این آتشنشانی، اولین آتشنشانی تهران نیست؛ اولین آتشنشانی در خیابان امینحضور قرار داشت که روسها در پاساژ حسینی آن را تأسیس کرده بودند. اما این مکان به عنوان اولین آتشنشانی مدرن تهران ثبت شده و روی قبرستان ساخته شده است.
این قبرستان قبرهای زیادی داشته، ولی متأسفانه منابع ما از آن بسیار اندک است و در آن دورهها مستندنویسی انجام نمیشده است. برخی سنگقبرها مربوط به افراد معروفی بودهاند مانند میرزا رضا کلهر (خوشنویس)، پهلوان خراسانی (از پهلوانان نامی تهران)، میرزا رضا کرمانی (قاتل ناصرالدینشاه) و همچنین سر میرزا کوچکخان که به طور امانت در این قبرستان بوده و بعدا به رشت منتقل شده است. تا چند سال پیش، سنگقبر برخی از این افراد بر روی دیواره آتشنشانی نصب بود، اما متأسفانه آنها را نیز برداشتهاند و اکنون چیز خاصی باقی نمانده است. اما خود میدان حسنآباد یکی از میدانهای معروف و استثنایی تهران است. این میدان پیشتر با نامهای ۳۱ شهریور، ملکالمتکلمین و هشتگنبده شناخته میشد (در لهجه قدیمیتر، «هشتگنبد» هم گفته میشد).
این باغ متعلق به میرزا یوسف مستوفیالممالک بوده و چهارراه را در اصل به نام پسرش حسن نامگذاری میکند. البته نام پدر میرزا یوسف نیز حسن بوده، پس روشن نیست نام میدان به افتخار پدر است یا پسر. در دوره شهرداری سرتیپ کریمآقا بوذرجمهری تصمیم گرفته میشود این میدان احداث شود. در آن زمان، تازه از سفر به فرنگ (روسیه) بازگشته بودند و تحت تأثیر معماری اروپایی و روسی، میدانی با قطر ۹۰ متر و اضلاع ۴۵ متری طراحی کردند؛ میدانی دایرهای-چهارگوش با طاقهای هلالی، ستونهای گچی، سرستونهای پرنقش و گنبدهای کلاهفرنگی.
یوسف مستوفیالممالک در آبادانی تهران نقش بسیار مهمی داشته و او و پسرش هر دو از افراد خوشنام بودند. شاید دلیل باقی ماندن نام میدان حسنآباد تا امروز، همین خوشنامی آنها باشد. در این میدان نیز اتفاقات مختلفی رخ داده است: در سال ۱۳۵۰، بانک ملی قسمتی از ضلع جنوبی میدان را خرید و متأسفانه یکی از گنبدها از بین رفت که بعدها بازسازی شد. در سال ۱۳۷۸، میدان در فهرست آثار ملی ثبت شد و در سال ۱۳۹۸ آتشسوزی شدیدی در آنجا رخ داد که بخش بزرگی از بناهای تاریخی میدان را تخریب کرد.
اما نکتهای که اهمیت بسیاری دارد، بلدیه (شهرداری) و انجمن سنگلج است. این انجمن در سال ۱۳۲۹ در همین محل خدمات بزرگی انجام داد. اعضای این انجمن، بیشتر بانوان بودند و کار بسیار بزرگی انجام دادند: تأسیس پارکشهر. در روزنامههای ۲۶ اسفند ۱۳۲۹ گزارشی منتشر شد که: «دیروز ساعت سه و نیم بعد از ظهر، طی مراسمی زمین بازی کودکان پارک شهر افتتاح شد.»
در گذشته، محل کنونی پارکشهر، محلهای پرتراکم با خانههای کوچک، تنگ و کثیف بود و فاضلاب این خانهها آب قنات را آلوده میکرد. در دوره رضاشاه تصمیم گرفتند این محله را بهکلی ویران کنند تا در آن ساختمان بورس ساخته شود، اما مدتی بعد تصمیم عوض شد. به دلیل وجود ادارات دولتی اطراف محل (مانند اداره دارایی، دادگستری، بهزیستی، ثبت و سایر ساختمانهای دولتی)، تصمیم گرفتند مکانی برای آرامش مردم و تفریح عمومی در نظر بگیرند و پارکشهر را در اینجا احداث کردند.
در روز افتتاح، خیابانها و مسیرهای پارک با پرچمهای سهرنگ ایران تزیین شد و در تابستان سال ۱۳۲۹ نردههای اطراف محوطه به پایان رسید و شهرداری تهران در نظر داشت آن را به پارکی بیسابقه تبدیل کند. درختها کاشته شدند، چاه عمیقی حفر شد و نقشه باغها، باغچهها و مراکز مختلف کشیده شد. بعد، یک چاه عمیق دیگر نیز حفر کردند تا آب شرب پارک را تأمین کند. عدهای از بانوان دور هم جمع شدند و با همکاری شهرداری، یک زمین بازی مدرن و بنایی در محوطه پارک احداث کردند. این بنا شامل سالنهای کنفرانس، سالنهای درس، سالنهای تندرستی، بهداشت اطفال، آموزش بیسوادان، نمایشگاههای کشاورزی، هنرهای زیبا، موسیقی، کنسرت و نمایش بود. از یک خیر هم کمک میگیرند؛ شش سهچرخه اهدا میشود و میدانی مخصوص ساخته میشود تا بچهها بتوانند دور آن با دوچرخه بچرخند. وسایل بازی برای کودکان تهیه میکنند و بهترین وسایل بازی را در پارکشهر نصب میکنند.
همچنین یک مرکز بهداشتی تأسیس میکنند که در آن تزریق واکسن و توزیع شیر خشک به طور رایگان در اختیار بیبضاعتها قرار میگرفت. صد نفر از خیرین نیز داوطلب میشوند؛ هرکدام یک نیمکت به نام خود به پارک اهدا میکنند. روی هر نیمکت، نام اهداکننده حک شده بود و در صد نقطه مختلف پارکشهر قرار گرفتند. روزی را هم به نام روز کار تعیین میکنند. اگر ما تصور میکنیم همکاریهای جمعی فقط مخصوص کشورهای خارجی است، این نمونه نشان میدهد چنین نیست. روز ۱۳ مهر همان سال، به عنوان «روز کار» نامگذاری میشود. حدود ۲۷۵ نفر زن و مرد داوطلب از گروههای مختلف و اقلیتهای دینی در پارک گرد هم میآیند و در قسمتهای مختلف پارک کار میکنند: ظرفهای زباله، ستونها و نردهها را رنگ میکنند، گودالهایی برای کاشت درختان حفر میکنند و دو دروازه چوبی (که هنوز هم در پارکشهر وجود دارد) از چوب گردو میسازند و در محل نصب میکنند.
این برنامه توسط بانوی رزمآرا (که در همان سال کشته شده بود) و با همکاری همسر سفیر آمریکا در ایران، که رئیس انجمن بود، انجام شد. این انجمن مبلغ ۳۹٬۶۰۰ تومان از خیرین جمعآوری کرد و شهرداری نیز به همان میزان کمک کرد، تا مجموعا ۷۹٬۲۰۰ تومان برای توسعه پارک اختصاص یابد. در همان شب، در سینما دیانا، فیلم «حوا» را به نمایش گذاشتند و هزار بلیت بین ۵۰ تا ۱۰۰ ریال فروختند و درآمد آن را نیز صرف پارکشهر کردند. پارکی که امروز ما در آن آرامش مییابیم، همان پارک ۲۵ هکتاری با درختان تنومند است که توسط همین انجمن ساخته شد. پارک ساخته میشود؛ مکانی بسیار آرامشبخش و دلانگیز در میان ادارات دولتی اطراف آن. سپس تصمیم میگیرند کتابخانه عمومی نیز در آن ایجاد کنند.
به گزارش روزنامه پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۳۸: «نخستین کتابخانه عمومی شهر بهزودی در پارک شهر به بهرهبرداری میرسد و خانم فلوریا منصور از طرف شهرداری مأموریت یافته مقدمات کار را انجام دهد.» خانم فلوریا منصور، تحصیلکرده رشته کتابداری در آمریکا و رئیس کتابخانه شرکت نفت بود. شهرداری از او میخواهد که کتابخانه پارک شهر را تأسیس کند. در آن زمان، خانم منصور ۳۰ سال داشت و پس از بازگشت از آمریکا، کتابهای اهدایی زیادی از آمریکا و انگلستان تهیه کرد؛ بیش از هزار جلد کتاب را به ایران آورد و نگه داشت تا کتابخانه آماده شود.
اولین مشکل او محل کتابخانه بود. خانم منصور بسیار تلاش کرد تا مکانی مناسب در تهران بیابد و سرانجام پارکشهر را بهترین محل دانست؛ جایی که میتوانست بهترین کتابخانه عمومی باشد. او با ناشرانی چون فرانکلین، طهوری، علمی و دیگر انتشارات معروف آن زمان همکاری کرد و کتابهای زیادی گردآوری کرد. همچنین لوازم مخصوص کتابداری را تهیه کرد و شش کارمند را آموزش داد. در روز افتتاحیه، امینی (نخستوزیر)، وزیر کشور و شهردار دکتر نصر حضور داشتند. خانم منصور بسیار تلاش کرد تا محمدرضا پهلوی نیز در مراسم شرکت کند.
درنهایت، در روز شانزدهم مهرماه ۱۳۴۰، کتابخانه پارکشهر رسما افتتاح شد. این کتابخانه همان بنایی است که بعدها به سالن اجتماعات تبدیل شد و پس از انقلاب، به سفرهخانه سنتی تغییر کاربری داد. اگر اکنون به پارکشهر بروید، ساختمان فعلی کتابخانه، همان ساختمان اصلی سال ۱۳۴۰ نیست. بنای اصلی در دهه ۱۳۵۰ ساخته شد؛ بنایی که گفته میشود اثر هوشنگ سیحون است، با معماری بسیار زیبا و کاشیکاری منحصربهفرد در تهران، و کتابخانه به آنجا منتقل شد.
تا اواسط فروردین ۱۳۴۱، اعضای کتابخانه به ۳۷۲ نفر رسیده بودند و روزانه حدود ۹۰ نفر از آن استفاده میکردند. هرکسی میتوانست با ثبتنام، عضو کتابخانه شود. در جنوب پارکشهر نیز، در همان دوران، تماشاخانه سنگلج ساخته شد؛ در دهه ۱۳۴۰، با زیربنای ۱۰۳۴ متر، به دست مهندس باباییان. زمین آن توسط فردی وقف شد و به شهرداری واگذار شد. از مصالح باقیمانده تالار وحدت و تالار رودکی استفاده کردند و بهتدریج تماشاخانه سنگلج ساخته شد. این تماشاخانه در ۱۸ مهر ۱۳۴۴ افتتاح شد و به عنوان سالن نمایشهای آیینی و سنتی مورد بهرهبرداری قرار گرفت. اولین نمایشی که در آن اجرا شد، مصادف با جشنواره آیینی و سنتی تهران بود. کارگردان آن علی نصیریان بود و نمایشنامهها شامل «امیرارسلان نامدار» نوشته پرویز کاردان و «پهلوان اکبر میمیرد» نوشته بهرام بیضایی با کارگردانی عباس جوانمرد بودند.
اگر بخواهیم سنگلج را به طور خلاصه و خیلی مختصر معرفی کنیم، باید بگوییم دروازههایی که در سنگلج قرار داشتند عبارت بودند از: دروازه قزوین، دروازه محمدیه و سپس گمرک و باغشاه نیز به آن اضافه شد. محلههای سنگلج شامل سیدنصرالدین، سراب پخشکن، قورخانه کهنه، همتآباد، قمیها، باغ خسروخان، دروازهنو، باجمانلوها، دباغخانه، چالهحصار، پارچهنار، ارامنه و ترکمنها است. قدیمیترین بخش این منطقه، اطراف امامزاده سیدنصرالدین است. در این محله، بازارچهها و کاروانسراهای زیادی وجود داشته است. همچنین چهار مدرسه علمیه برای طلاب در اینجا فعال بوده که از مدارس شاخص آن زمان محسوب میشدند: مدرسه محمد خواجه، مدرسه یونسخان، مدرسه حاج رجبعلی و مدرسه زکی.
از مساجد قدیمی این محله نیز میتوان به مسجد حاج رجبعلی و مسجد شاهزادهخانم اشاره کرد. اما تکیههای سنگلج بسیار معروف بودند؛ به گونهای که برنامه آنها در روزنامهها چاپ میشد و درواقع نوعی رقابت با تکیه دولت داشتند. ازجمله تکیههای مشهور میتوان نام برد: تکیه افشارها، میرزا حسن حکیمباشی، میران، درخونگاه، دباغخانه، حاجی باقر کرمانیها، همتآباد، سنگلج و معیرالممالک.
یکی از مکانهای دیدنی و در عین حال فراموششده محله سنگلج، فیلخانه است. این مکان در انتهای جنوبی جلیلآباد (خیابان خیام امروزی) و در تقاطع مولوی قرار داشت، یعنی در جایی که حصار شهر به پایان میرسید. در آن محل تکیه و کاروانسرای بزرگی وجود داشت که فیلها را در آن نگهداری میکردند.
فیلها را برای تعزیهها و همچنین مراسم عروسی استفاده میکردند. مثلا برای عروسی عصمتالدوله، دختر ناصرالدینشاه با معیرالممالک، از همین فیلها استفاده شد. روزهای جمعه، فیلها را در خیابانها به نمایش درمیآوردند تا مردم آنها را ببینند. در دوره ناصرالدینشاه وضعیت فیلها خوب بود، اما در زمان مظفرالدینشاه اوضاع کمی بدتر شد، تا جایی که مردم برایشان نذر میکردند و غذای فیلها را میبردند. به آن گذر، گذر فیلخانه میگفتند و به کسی که مسئول نگهداری فیلها بود، فیلبانباشی میگفتند.
شخصیتهای مهمی در محله سنگلج زندگی میکردند، بهویژه روحانیان برجستهای که ارتباط نزدیکی با ارگ سلطنتی داشتند. حتی خود ناصرالدینشاه گاهی برای دیدار این علما به محله سنگلج میآمد؛ گاهی درشکه و کالسکهاش نمیتوانست وارد کوچههای تنگ شود و مجبور میشد با اسب یا پیاده به دیدار آنها برود.
ازجمله این شخصیتها میتوان از شیخ هادی نجمآبادی (در دوره ناصری و مظفری، تنها کسی که برای میرزا رضا کرمانی ختم گرفت)، شیخ محمدصادق تهرانی، سیدمحمد طباطبایی سنگلجی، ناظمالاسلام کرمانی، غلامحسین بروجردی و سید ابوالقاسم طباطبایی نام برد. در کنار اینها، باید از بانویی یاد کرد که در محله سنگلج خدمات بزرگی انجام داد: خانم طوبا آزموده، دختر میرزا حسنخان سرتیپ. ایشان که به ادبیات فارسی، عربی و زبان فرانسه تسلط داشت، در سال ۱۲۸۶ هجری شمسی نخستین مدرسه دخترانه تهران را به نام دبستان ناموس تأسیس کرد.
بعدها دبستان ناموس به دبیرستان تبدیل شد. در آن زمان، شرایط برای تحصیل دختران بسیار دشوار بود. خانم طوبا آزموده علاوه بر تدریس قرآن و برگزاری مجالس روضهخوانی، از حمایت میرزا حسن رشدیه نیز برخوردار بود و توانست مدرسه ناموس را در تهران پایهگذاری کند. قبر ایشان در قبرستان ظهیرالدوله قرار دارد. اگر گذرتان به آنجا افتاد، حتما یادی از این بانوی پیشرو بکنید. خانه او در میدان حسنآباد بوده و مدرسهاش نیز پایینتر از خانه، روبهروی درِ پارکشهر قرار داشت.
او تقدیرنامه و نشان درجه ۱، ۲ و ۳ دریافت کرده بود و در سال ۱۳۱۹، کل مدرسه را به آموزش و پرورش واگذار کرد. این محله همچنین بخشی ارمنینشین داشته و میتوان گفت نخستین و قدیمیترین کلیسای تهران نیز در اینجا قرار دارد؛ یعنی کلیسای گئورک. این کلیسا در حدود سالهای ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۵ میلادی بنا شد و ابتدا تنها یک محراب کوچک داشت. در سال ۱۸۸۲ میلادی بنای امروزی آن ساخته شد. در آن دوران، ارامنه ابتدا در خارج از تهران زندگی میکردند، اما بعدها محل سکونت خود را تغییر دادند و به این ناحیه آمدند.
در سنگلج سه مسجد قدیمی دیگر نیز وجود دارد:
۱. مسجد مجدالدوله، که در سال ۱۲۷۱ هجری قمری توسط مهدیقلیخان مجدالدوله (داماد ناصرالدینشاه) ساخته شد. ساخت آن ده سال طول کشید و از مکانهای دیدنی و مساجد قدیمی سنگلج است. شیخ فضلالله نوری و آیتالله محمدتقی آملی در این مسجد نماز میخواندند.
۲. مسجد میرزا یونسخان جارچی، در نزدیکی خانه شیخ فضلالله نوری، که مدتی توسط یونسخان جارچی (جارچی دربار) و حاج حسین انگشتبا[!] ساخته شد. معماری آن اثر استاد حسین لرزاده است.
۳. مسجد میرزا عیسی وزیر، که مقبره خود عیسی وزیر نیز در همانجا قرار دارد.
در قسمت شمالی پارکشهر، ورزشگاه شهید فهمیده واقع شده که در گذشته متعلق به شعبان جعفری بود. این ورزشگاه بین سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۳ ساخته شد و معماری بسیار زیبایی دارد. اگر به آنجا سری بزنید، میتوانید نقاشیهای بسیار زیبایی را ببینید که اثر حسین قوللر آقاسی، پسر علی قوللر آقاسی است. علی قوللر آقاسی همان هنرمندی است که کاشیهای کاخ گلستان را طراحی و اجرا کرد و کارخانه کاشیسازی داشت. خود حسین نیز یکی از هنرمندانی بود که مکتب نقاشی قهوهخانهای ایران را احیا کرد و در این زمینه بسیار تلاش کرد. شعبان جعفری که بعدها به لقب تاجبخش شهرت یافت، پس از کودتای ۲۸ مرداد، نشان درجه دو رستاخیز را دریافت کرد.
***
نهصد و سومین شب از شبهای بخارا به محله تاریخی سنگلج تهران اختصاص داشت. این نشست با موضوع «سنگلج؛ میراث تاریخی و فرهنگی تهران» در خانه شهر (ساختمان بلدیه) برگزار شد. در این نشست افزون بر همایون عبدالرحیمی، محمدمهدی کلانتری، استاد دانشگاه در حوزه مرمت، از وضعیت بافت تاریخی محله سنگلج؛ فاطمه خدادادی آققلعه، استاد معماری دانشگاه، از منظر نقشهها و طرحهای شهری سنگلج و مهدی گوهری، روزنامهنگار و مدیر انجمن محلی سنگلج، از تجربه زیست و حیات اجتماعی در این محله سخن گفتند.
۲۵۹






نظر شما