با تآکید مجدد بر تفاوت جدل فکری با جدل سیاسی، میگویم که وقت است گفتمان علم را از جدل سیاسی حیدری-نعمتی تفکیک کنیم.؛ هر چند ریشهء تاریخی دعوای حیدری-نعمتی میان بانیان دو فرقه بوده، اما تفکر فرقهای- طریقتی- را که نمیشود با روال علمی مدرن، که گفتمان رکن اساسی آن است، یکی دانست.
بحث در اصالتِ جدلِ حیدری-نعمتی را هم بگذاریم برای اهل سیاست، یا برای متخصصان علوم سیاسی؛ همانطور که جای نقد در گفتمان علم است و جای انتقاد در سیاست. حتی دانشگر علوم سیاسی اگر کارش به انتقاد کشید یعنی وارد سیاست شده و از کسوت دانشگری خارج شده. در علم نقد داریم نه انتقاد؛ نقد است که مایهء رشد تفکر و علم نوین است.
وضوح این اَسته، که دانشگاهیان ما پیوسته مشغول انتقاد اند و نه نقد، به قدری است که احتیاج به استدلال و آوردن شاهد ندارد. هر طرف، در فضای مجازی یا در رسانهها بنگرید همه انتقاد است و بویی از نقد شنیده نمیشود. همه از جنس دعوای حیدری-نعمتی است. لودگی بعضی سیاستمدارلقبانی که داعیهء دانشگاهی بودن را دارند اصلا کنار بگذارید- ارزش ورود به بحث من را ندارد؛ منظور من دانشگاهیان شاغل در حرفهء دانشگری است.
دریغ از گفتمانی انتقادی در سطح نظر یا عمل. نه اینکه ناتوان باشند، که طبق رسم سنتی روشنفکری مشروطه به بعد، معمولا مدعی سیاستایم و همه چیزدان: کسی هم که تلاشی بکند در نقد جدّی، مبتنی بر دادهْ و تحلیل، معمولا جدی گرفته نمیشود. و این موضوعی است که بر آن تآکید دارم: مستقل از نابسامانیهای سیاسی، که هر شهروندی حق بیاناش را دارد، باید بر حرفهگرایی در همه چیز، بهویژه در امر دانشگری، هرچه بیشتر تأکید کنیم. نقد، و نه انتقاد، تنیده در مفهومی دیگر است که معمولا به آن توجهی نداریم چون از ویژگیهای پنهان امر مدرنیت است: دینامیک. دینامیک خلاصه میشود در تغییر در زمان.
در علوم طبیعیْ تغییر در طبیعت است که متناظر میشود با گذشت زمان. این است که با ورود مفهوم زمان- و مشتق نسبت به زمان که همان تغییر است- به فلسفهء طبیعت، که حالا فیزیک خوانده میشود، دنیای مدرن و تحولات مدرنیتی شروع میشود. پس شناختْ محور مشغولیت مرتبط با تغییر در طبیعت است. اما در جامعهْ انتظار بهبود در وضعیت جامعه معنای تغییر به خود میگیرد. پس آینده باید اهمیت بسیار برای جامعه داشته باشد و تغییر را به این معنی درک کرد. آیا اصلا آینده دغدغهء ما است؟
حتما شنیدهاید این مضمون را در گفتار بعضی مدیران ارشد کنونی ایران: «دو سال بعد که من نیستم، هر چه میخواهد رخ دهد بدهد»! یعنی در مقابل کارشناسی که به سیاستی برای «تغییر» در آینده اعتراض کرده پاسخ میدهد «آینده در سیاست کَشک است»؛ یعنی فعلا میخواهم دل کسانی را خوش کنم! این منش و رفتار ما ایرانیان اصلا جدید نیست. سابقه دارد و عمیق است. به این قطعهء تاریخی توجه کنید:
دنیا پسِ مرگِ ما چه دریا چه سراب
...قریب به هشتصد ذوذنب تا کنون مرئی گشته اما معدودی از آن ها به رصد آمده یعنی درک مدت حرکت آن ها را نمودهاند باقی الی حال مجهول مانده که نهایت بعد آن ها از شمس معلوم و حرکت آن ها به رصد نیامده که وقت طلوع آن ها استخراج شود اما معدودی چنانکه مذکور گشت منجمین فرنگستان را همیشه این خیال متفکر و مشوش دارد که ممکن است در حین حرکت چنین واقع شود که ذوذنبی دریک نقطه با کره ارض تقاطع نمایند و به هم بخورند. معلوم است کره به آن عظمت ذاتش اگر به کره ارض مصادف شود چه خطرها که به ظهور نیاید. مترجم عرض میکند واقعا زیاد حوصله میخواهد که به جهت این چنین خیالات بعیده شخص متفکر شود و خود را مشوش دارد چه به جهت فنای وجود تب جزیی کفایت میکند. دنیا پسِ مرگ ما چه دریا چه سراب
از کتابی نجومی، ترجمهء علی بخش قاجار برای مظفرالدین میرزای ولیعهد. مترجم کتاب را «اسرارالوجود» نامیده ولی نام اصلی فرانسوی آن معلوم نیست: ۱۲۵۳/۱۸۷۴ 1874.
پس واضح است چرا ناترازی آب و انرژی گرفتارمان کرده: بودند کارشناسانی که این را دههها پیش و سالها پیش بارها کفتند. اما نفع فوری وکیل و وزیر و دیگر مدیران ما هیچگاه در «آینده» نبوده؛ «در حال بوده»: سراب است که باشد! من که نیستم چه باک؟ کشوری که اینگونه اداره شود به سمت نابودی رانده میشود.

منبع: کانال نویسنده
216216







نظر شما